تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

[راه حل، راهکار و . . . ] دم دستی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمان باقی مانده ( برای تکرار دوباره کاری )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایداری

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایدار بودن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

ملال آور

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Hypermedia as the engine of application state

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

فنی، تکنیکال، دارای جزئیات زیاد

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

International Standard Book Number

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

JSON Web Tokens

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

با این همه، با در نظر گرفتن [این مطلب]

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

نظیر به نظیر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

In the early 20th century, clouds were categorized into ten types, with "cloud nine" referring to the cumulonimbus cloud, which is one of the tallest ...

پیشنهاد
٠

اون زیاد به کار نمیاد. ( به کارمون نمیاد نه به این معنی که کالای پستی خریدیم و یا هرگز ازش استفاده نمیکنیم چون بد هستش. یعنی یه گوشه ای افتاده و به ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

با وجودِ

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از همان ابتدا

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٨

به عنوان پسوند شاید بهترین ترجمه "بر" باشد. مثال: time intensive زمان بر memory intensive حافظه بر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

[علوم رایانه و فناوری اطلاعات] وارد کردن اطلاعات در دیتابیس

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

[کامپیوتر و فناوری اطلاعات] ( کد یا برنامه ) آماده = از قبل نوشته شده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

( به موضوعی یا مطلبی ) پرداختن، بررسی کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذشته از اون به هر حال by the way

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تلفظ صحیح : /s�m. sʌŋˈ/

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مواجه شدن، برخورد کردن، رو به رو شدن مثال: we want to get to the meet of the problem

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

[علوم رایانه و فناوری اطلاعات] ارسال کننده = sender

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

double underscore

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اصراف نکن تا محتاج نباشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

این کلمه نسبت به regret پشیمانی بیشتر و عمیق تری رو نشون میده و شاید "مثل سگ پشیمان شدن از انجام کاری" معنای اون رو بهتر برسونه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

آشغال، به درد نخور، کلک پول، ظاهرفریب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

[علوم رایانه و فناوری اطلاعات] همراه با چیزی دانلود شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پروژه عملی ( در مقابل تئوری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیچیده، در هم و بر هم، به هم ریخته، نامنظم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

درست برداشت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متخصص ( در زمینه خاص )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در برنامه نویسی همان معنای signal را دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در یک کلام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در زبان برنامه نویسی SQL به توابعی گفته میشه که لیستی از داده ها را می تواند برگرداند. برخلاف function یا همون تابع که فقط یک مقدار را می تواند برگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تابع ( =function )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اغوا کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این عبارت بار معنایی منفی داره و شاید بهتر باشه" پول خود را دور ریختن" و یا " پول خود را تو چاه ریختن" ترجمه بشه. مثال: I won't shell out that much ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با یک حرکت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حذف کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

فیلم آموزشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

balance = موجودی ( حساب بانکی ) deposit = واریز به ( حساب بانکی ) withdraw = برداشت از ( حساب بانکی )

پیشنهاد
٠

به جیب کسی نخوردن ( عدم توانایی در پرداخت چیزی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

until

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

[برنامه نویسی] تعریف کردن ( متغیر، کلاس، تابع و غیره )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

? isn't it

پیشنهاد
٠

نه سیخ بسوزه نه کباب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

معنای دوم این واژه مترادف leave behind یعنی ( ارث، فرزند و غیره ) باقی گذاشتن، بر جای گذاشتن هست. مثال: he is survived by 12 children او ( در زما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اذعان کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

سالمند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گردهمایی، محفل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اسم کسی بد در رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غریب و تازه وارد مثال : I am brand new to New York

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

eexactly

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

orthogonal

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

[ریاضیات] زیر فضای تولید شده توسط چند بردار. به طور مثال span دو بردار x و y در فضای سه بعدی برابر با صفحه ax by ( برای تمام اعداد حقیقی a و b ) است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نظرم = In my opinion مثال: This music is too fast for my taste

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوراک خودته

پیشنهاد
٠

نمیخوام سنگ بندازم جلو پاتون ( در موقعیت هایی استفاده میشه که یک نفر سر ناسازگاری با بقیه گروه داره و همش با نظرات اونا مخالفت میکنه و اونا شاکی میشن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در حدود؛ تقریبا مثال: I've known them for like ten years

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به صورت ناگهانی ظاهر شدن مثال: snakes broke out of the sidewalk

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مایه تعجب کسی شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این کلمه هم میتونه به صورت مفرد و هم به صورت جمع ترجمه بشه یعنی: فرد باهوش مثال: He's the brains behind the operation افراد باهوش مثال: We need to g ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در دیگر موارد. . .

پیشنهاد
٠

( شخصی ) همیشه همین طوریه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

این کلمه میتونه به یک صفت مثبت بار معنایی منفی بده و در این حالت ترجمه مستقیم اون لازم نیست اما شاید " غیرمنتظره" برای ترجمه مستقیم مناسب باشه. مثال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درست میشه

پیشنهاد
٠

زمخت کردن کاری یا چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همکار دلسوز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

وظیفه خود را انجام دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرمشغله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی نشده نگران نباش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نظرم. . . ، معتقدم که. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نقض شدن ( قانون، قرارداد و غیره )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اختصاص دادن تخصیص دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برای کی مهمه؟ کی [به اون] اهمیت میده؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

a sequence of instructions that can be executed by a computer or programming language

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تخصیص دادن اختصاص دادن مثال: we have to supply a value for this parameter

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محدود بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعمیم دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

[ریاضیات] به طور کامل تقسیم شدن ( با باقیمانده صفر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محدود شدن ( به چیزی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست و پا گیر بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

[برنامه نویسی] تعریف کردن ( متغیر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در برنامه نویسی معادل inherit به معنای ارث بری است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از اون گذشته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مودبانه shit به معنای گند زدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذی نفع بودن ( =سود بردن از چیزی ) مثال: I don't have an affiliation with them. I'm just a big fan

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منجر شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( علوم رایانه و فناوری اطلاعات ) انتقال اطلاعات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه حل دم دستی ( و نه اصولی برای حل یک مشکل )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعمال شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ناسازگار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تایپ ده انگشتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

to take advantage of, or in many cases, simply to use

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

unimportant in comparison with something else

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

If something such as a system or place is up and running, it is operating normally.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

به این ترتیب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

حالت خاص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

( علوم رایانه و فناوری اطلاعات ) مستقل از برنامه، داده و یا سیستم عامل ( =روی هر سیستم عاملی میتوانید نصب کنید! )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حذف کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

have a fit

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

throw a fit

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نقد فیلم ( به صورت نوشتاری ) A movie review is an article that is published in a newspaper, magazine, or scholarly work that describes and evaluates ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از زندگی لذت بردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در برنامه نویسی به معنای دانلود یک نسخه کپی از کد از مخزن ( repository ) آن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لحظه راستی آزمایی ( اینکه ادعایی که مطرح شده حقیقت دارد یا نه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

در علوم رایانه و فنّاوری اطلاعات متاسفانه این واژه با upgrade اشتباه گرفته میشه. update "به روزرسانی" نسخه فعلی یک نرم افزار که معمولا شامل رفع باگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

خالص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

a common programming mistake that occurs when a loop iterates one time too many or too few, resulting in unintended behavior

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

fake

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

fake

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

If you have a sinking feeling, you suddenly become depressed or lose hope

پیشنهاد
١

جنبش حق رأی زنان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

extremely

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

ترغیب کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تجسم کردن، در نظر آوردن، تداعی شدن، به ذهن خطور کردن . People always associate Cairo with the pyramids مردم همیشه قاهره رو با اهرام تجسم می کنند. ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

دوستان توجه کنند که این کلمه معنای کلی تری نسبت به international داره! international =چندملیتی ( میتونه از دو یا دویست کشور باشه ) cosmopolitan =چن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

تبلیغ کردن ( چیزی توسط افراد مشهور معمولا در تلوزیون )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

ضرورت اخلاقی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بروزرسانی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سر از ناکجا آباد در آوردن!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

. Stamina is the physical or mental energy needed to do a tiring activity for a long time آمادگی جسمانی و روانی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

از این واژه بیشتر برای اشاره به چیزهای "خطرناک" مرتبط با سلامتی و مرگ انسان استفاده میشه، واژهdangerous معنای کلی تری داره.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دیگه کار نکردن/جواب ندادن، از کار افتادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تاریخش "به" دهه 90 برمیگردد. . Its date back as far as the 1990s

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

ناخوشایند، غیر قابل قبول

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

این کلمه بار معنایی منفی داره شاید " آبکی یا دم دستی" ترجمه بهتری باشه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. model: الگو، نمونه، سرمشق 2. deterrent : بازدارنده، عبرت انگیز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

از چیزی ( نه لزوما بطری ) آب نوشیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در کل سال، در طول سال

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

: I'm getting out of this company دارم گورمو از این شرکت گم می کنم! = دارم از این شرکت لعنتی میرم بیرون!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

غفلت، سهل انگاری ( =فراموش کردن کاری که باید انجام میشده اما نشده! )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

An advertising campaign is a planned series of advertisements

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

کشاندن کسی به دادگاه معمولا برای ضرر مالی که به شما زده. مترادف آن prosecute است که معنای کلی تر دارد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

an effort to sell or promote something کار تبلیغی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

لغو شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رسوایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

تاثیر منفی یا بد گذاشتن روی چیزی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

A news feed ( newsfeed ) is list of newly published content on a website

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

( خبر، اطلاعات و غیره ) موثق

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

بار کج به منزل نمیرسه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

با کسی رو هم ریختن!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

( مجله یا روزنامه ) نسخه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

بیشتر ( از حد معمول یا چیزهای دیگر )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

تسهیل کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مثال زدن، نمونه آوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

تأیید ( مطالبی که قبلا گفتین با ارائه مثال و استدلال )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیامی را به کسی منتقل کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

مثل کَنه به کسی چسبیدن برای آزار اذیت و ترساندن ( مخصوصا افراد مشهور یا اونایی که قبلا باهاشون رابطه داشتین )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

vulgar

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

علائم آشکارساز، علائم برملاکننده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مشاجره شدید ( معمولا بین دو یا چند دوست/اعضای خانواده )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

vast

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

make up

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تلاش ناموفق ( با فاصله بسیار کمی تا موفقیت ) مثال: . Soccer crowd shouted after a near miss تماشاگران فوتبال بعد از گل از دست رفته فریاد کشیدند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

شخص غیرخلاق

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کلاس آموزشی. مثال: . Think of the smaller arguments as training sessions

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

دردسر ساز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

غلبه کردن، فائق آمدن ( بر یک مسئله یا مشکل )

پیشنهاد
٢

دستگاه خودکار ضبط صدا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

شخص پر رو و حاضر جواب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( مربوط به دستگاه های ) صوتی. مثال: project devices such as MP3. . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

ظریف ( بدون جلب توجه ) مثال: discreet jewellery

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

زندگی کردن ( برای رسیدن به هدفی خاص مثل شهرت ) مثال: . He's Always wanted to live up to that sort of reputation

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

fanatic

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٨

تفاوت ریزی که با nap داره اینه که از این واژه بیشتر برای کشورهای گرمسیری استفاده میشه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Medical condition means a health impairment which results from birth, injury or . disease, including mental disorder

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

به معنای بی پول بودن است و با bankrupt که معنای ورشکستگی رو میده نباید اشتباه گرفته بشه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

نهادینه شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

قسر دررفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

apparently

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

exhausted

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

سیر شدن از چیزی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

از شدت ترس خشک شدن!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

generally

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به هم ریختن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

از دست دادن. مثال: . You can't beat the feeling of flying

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

( تجربه ) سخت و ناخوشایند، کابوس وار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

عجله نکردن در انجام کاری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

emission

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

معکوس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٨

اثر کربنی ( =میزان کربن دی اکسیدی که شما طی مدت مشخصی وارد جو زمین می کنین! )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

وام گرفتن ( معنای چیزی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٨

از موقعیت استفاده کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

منظورم این نیست که. . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

هیجان برانگیز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

میزان مشخصی از چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

توانایی در ارتباط برقرار کردن با چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

باران مقطعی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

سرمازدگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

تجدید نظر کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

تداعی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

unhealthily

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

bearing in mind

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

keeping in mind

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

بدون برنامه ریزی و یا قصد قبلی ( کاری را انجام دادن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

deal with

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بازآفرینی ( نقش )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

سر زدن به جایی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

لباس ( مخصوصا وقتی صحبت در مورد تولید، خرید و یا فروش است. )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مسمر ثمر بودن، کاری رو پیش بردن. مثال: . Twenty dollars a week doesn't go far بیست دلار در هفته کاری رو از پیش نمیبره ( =جوابگوی نیازهامون نیست! )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ideally

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

رمزنگاری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

رویارویی یا برخورد ( بین چند نفر یا چند گروه که به علت اختلاف های زیادی که با هم دارند احتمال درگیری زیاده! )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

خاطره ( کوتاه و شخصی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

آماده برخورد شدید به چیزی بودن. ( یه نوع هشدار مثلا از کاپیتان پروازی میتونه باشه که در حال سقوطه! )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

( سفر ) طولانی و مشقت بار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

گاهی معنای محرمانه می دهد. در این مواقع استرس روی بخش اول است. مثال: the inside information

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

keep in mind

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

clear up

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

اسم کسی به بدی یا خوبی در رفتن! مثال: the elderly have a terrible reputation for being miserable

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

for observation تحت نظر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

صحبت از چیزی به میان آمدن. مثال: . . . . . . when it comes to movies

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

ظهور پیدا کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

دری وری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

در انگلیسی بریتانیایی گاهی معنای اتاق می دهد: operating theater.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

روند بهبود یا پیشرفت در بیماری معکوس شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تجربه داشتن در چیزی: You don't even know what I've been through حتی نمیدونی چیو تجربه کرده ام.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

گذشته از اون ( موضوعی که الان بحث شد! )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

association

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Don't misunderstand me

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

rumor

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

اشکالی نداره/ناراحت نباش ( بقیه هم این اشتباه رو کردن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

استرس زا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیزی را گران تر خریدن از قیمت واقعی آن ( مثلا در مزایده که اگر گران تر نخری آن را از دست می دهی )

پیشنهاد
٤

دلیل محکمه پسند نداشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

قائل شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

دندونتو کشیدی؟ ( تو محاوره به کسی اطلاق میشه که خیلی حرف نمیزنه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

بودار بودن موضوعی

پیشنهاد
٧

قضیه اش فرق میکنه.

پیشنهاد
٥

تصمیم قطعی گرفتن. مصمم بودن در انجام کاری.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

چرت و پرت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

I felt shiver run down my spine ( از شدت ترس ) تنم لرزید.

پیشنهاد
٤

( از شدت ترس ) تنم لرزید.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

سختگیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

استعدادیاب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به هم ریختن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به هم ریختن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

هیچ میدونی؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

( ریاضیات ) گزاره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

خود را در موقعیت . . . . . دید.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

( موضوع، نکته و غیره ) زیر ذره بین قرار دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

سرباز زدن ( از انجام کاری )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

I guess you could say that یه جوارایی میشه اونو گفت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

فکر می کنم ( اما مطمئن نیستم )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ناراحت نشو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

( محاوره ) : سوالت را بپرس.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به محض اینکه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

[در خطاب] خیلی بدبختی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

واقع شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

[ریاضیات] حذف حذف گرادیان :Suppress gradiant

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

تعبیر