پیشنهادهای بختیاری (٢٥٦)
[راه حل، راهکار و . . . ] دم دستی
زمان باقی مانده ( برای تکرار دوباره کاری )
پایداری
پایدار بودن
ملال آور
Hypermedia as the engine of application state
فنی، تکنیکال، دارای جزئیات زیاد
International Standard Book Number
JSON Web Tokens
با این همه، با در نظر گرفتن [این مطلب]
نظیر به نظیر
In the early 20th century, clouds were categorized into ten types, with "cloud nine" referring to the cumulonimbus cloud, which is one of the tallest ...
اون زیاد به کار نمیاد. ( به کارمون نمیاد نه به این معنی که کالای پستی خریدیم و یا هرگز ازش استفاده نمیکنیم چون بد هستش. یعنی یه گوشه ای افتاده و به ...
با وجودِ
از همان ابتدا
به عنوان پسوند شاید بهترین ترجمه "بر" باشد. مثال: time intensive زمان بر memory intensive حافظه بر
[علوم رایانه و فناوری اطلاعات] وارد کردن اطلاعات در دیتابیس
[کامپیوتر و فناوری اطلاعات] ( کد یا برنامه ) آماده = از قبل نوشته شده
( به موضوعی یا مطلبی ) پرداختن، بررسی کردن
گذشته از اون به هر حال by the way
تلفظ صحیح : /s�m. sʌŋˈ/
مواجه شدن، برخورد کردن، رو به رو شدن مثال: we want to get to the meet of the problem
[علوم رایانه و فناوری اطلاعات] ارسال کننده = sender
double underscore
اصراف نکن تا محتاج نباشی
این کلمه نسبت به regret پشیمانی بیشتر و عمیق تری رو نشون میده و شاید "مثل سگ پشیمان شدن از انجام کاری" معنای اون رو بهتر برسونه.
آشغال، به درد نخور، کلک پول، ظاهرفریب
[علوم رایانه و فناوری اطلاعات] همراه با چیزی دانلود شدن
پروژه عملی ( در مقابل تئوری )
پیچیده، در هم و بر هم، به هم ریخته، نامنظم
درست برداشت کردن
متخصص ( در زمینه خاص )
در برنامه نویسی همان معنای signal را دارد.
در یک کلام
در زبان برنامه نویسی SQL به توابعی گفته میشه که لیستی از داده ها را می تواند برگرداند. برخلاف function یا همون تابع که فقط یک مقدار را می تواند برگ ...
تابع ( =function )
اغوا کننده
این عبارت بار معنایی منفی داره و شاید بهتر باشه" پول خود را دور ریختن" و یا " پول خود را تو چاه ریختن" ترجمه بشه. مثال: I won't shell out that much ...
با یک حرکت
حذف کردن
فیلم آموزشی
balance = موجودی ( حساب بانکی ) deposit = واریز به ( حساب بانکی ) withdraw = برداشت از ( حساب بانکی )
به جیب کسی نخوردن ( عدم توانایی در پرداخت چیزی )
until
[برنامه نویسی] تعریف کردن ( متغیر، کلاس، تابع و غیره )
? isn't it
نه سیخ بسوزه نه کباب
معنای دوم این واژه مترادف leave behind یعنی ( ارث، فرزند و غیره ) باقی گذاشتن، بر جای گذاشتن هست. مثال: he is survived by 12 children او ( در زما ...
اذعان کردن
سالمند
گردهمایی، محفل
اسم کسی بد در رفتن
غریب و تازه وارد مثال : I am brand new to New York
eexactly
orthogonal
[ریاضیات] زیر فضای تولید شده توسط چند بردار. به طور مثال span دو بردار x و y در فضای سه بعدی برابر با صفحه ax by ( برای تمام اعداد حقیقی a و b ) است.
به نظرم = In my opinion مثال: This music is too fast for my taste
خوراک خودته
نمیخوام سنگ بندازم جلو پاتون ( در موقعیت هایی استفاده میشه که یک نفر سر ناسازگاری با بقیه گروه داره و همش با نظرات اونا مخالفت میکنه و اونا شاکی میشن ...
در حدود؛ تقریبا مثال: I've known them for like ten years
به صورت ناگهانی ظاهر شدن مثال: snakes broke out of the sidewalk
مایه تعجب کسی شدن
این کلمه هم میتونه به صورت مفرد و هم به صورت جمع ترجمه بشه یعنی: فرد باهوش مثال: He's the brains behind the operation افراد باهوش مثال: We need to g ...
در دیگر موارد. . .
( شخصی ) همیشه همین طوریه
این کلمه میتونه به یک صفت مثبت بار معنایی منفی بده و در این حالت ترجمه مستقیم اون لازم نیست اما شاید " غیرمنتظره" برای ترجمه مستقیم مناسب باشه. مثال ...
درست میشه
زمخت کردن کاری یا چیزی
همکار دلسوز
وظیفه خود را انجام دادن
پرمشغله
چیزی نشده نگران نباش
به نظرم. . . ، معتقدم که. . .
نقض شدن ( قانون، قرارداد و غیره )
اختصاص دادن تخصیص دادن
برای کی مهمه؟ کی [به اون] اهمیت میده؟
a sequence of instructions that can be executed by a computer or programming language
تخصیص دادن اختصاص دادن مثال: we have to supply a value for this parameter
محدود بودن
تعمیم دادن
[ریاضیات] به طور کامل تقسیم شدن ( با باقیمانده صفر )
محدود شدن ( به چیزی )
دست و پا گیر بودن
[برنامه نویسی] تعریف کردن ( متغیر )
مزیت
در برنامه نویسی معادل inherit به معنای ارث بری است.
از اون گذشته
مودبانه shit به معنای گند زدن.
ذی نفع بودن ( =سود بردن از چیزی ) مثال: I don't have an affiliation with them. I'm just a big fan
منجر شدن
( علوم رایانه و فناوری اطلاعات ) انتقال اطلاعات
راه حل دم دستی ( و نه اصولی برای حل یک مشکل )
اعمال شدن
ناسازگار
تایپ ده انگشتی
to take advantage of, or in many cases, simply to use
unimportant in comparison with something else
If something such as a system or place is up and running, it is operating normally.
به این ترتیب
حالت خاص
( علوم رایانه و فناوری اطلاعات ) مستقل از برنامه، داده و یا سیستم عامل ( =روی هر سیستم عاملی میتوانید نصب کنید! )
حذف کردن
have a fit
throw a fit
نقد فیلم ( به صورت نوشتاری ) A movie review is an article that is published in a newspaper, magazine, or scholarly work that describes and evaluates ...
از زندگی لذت بردن.
در برنامه نویسی به معنای دانلود یک نسخه کپی از کد از مخزن ( repository ) آن.
لحظه راستی آزمایی ( اینکه ادعایی که مطرح شده حقیقت دارد یا نه )
در علوم رایانه و فنّاوری اطلاعات متاسفانه این واژه با upgrade اشتباه گرفته میشه. update "به روزرسانی" نسخه فعلی یک نرم افزار که معمولا شامل رفع باگ ...
خالص
a common programming mistake that occurs when a loop iterates one time too many or too few, resulting in unintended behavior
fake
fake
If you have a sinking feeling, you suddenly become depressed or lose hope
جنبش حق رأی زنان
extremely
ترغیب کردن
تجسم کردن، در نظر آوردن، تداعی شدن، به ذهن خطور کردن . People always associate Cairo with the pyramids مردم همیشه قاهره رو با اهرام تجسم می کنند. ...
دوستان توجه کنند که این کلمه معنای کلی تری نسبت به international داره! international =چندملیتی ( میتونه از دو یا دویست کشور باشه ) cosmopolitan =چن ...
تبلیغ کردن ( چیزی توسط افراد مشهور معمولا در تلوزیون )
ضرورت اخلاقی
بروزرسانی
سر از ناکجا آباد در آوردن!
. Stamina is the physical or mental energy needed to do a tiring activity for a long time آمادگی جسمانی و روانی.
از این واژه بیشتر برای اشاره به چیزهای "خطرناک" مرتبط با سلامتی و مرگ انسان استفاده میشه، واژهdangerous معنای کلی تری داره.
دیگه کار نکردن/جواب ندادن، از کار افتادن
تاریخش "به" دهه 90 برمیگردد. . Its date back as far as the 1990s
ناخوشایند، غیر قابل قبول
این کلمه بار معنایی منفی داره شاید " آبکی یا دم دستی" ترجمه بهتری باشه.
1. model: الگو، نمونه، سرمشق 2. deterrent : بازدارنده، عبرت انگیز
از چیزی ( نه لزوما بطری ) آب نوشیدن.
در کل سال، در طول سال
: I'm getting out of this company دارم گورمو از این شرکت گم می کنم! = دارم از این شرکت لعنتی میرم بیرون!
غفلت، سهل انگاری ( =فراموش کردن کاری که باید انجام میشده اما نشده! )
An advertising campaign is a planned series of advertisements
کشاندن کسی به دادگاه معمولا برای ضرر مالی که به شما زده. مترادف آن prosecute است که معنای کلی تر دارد.
an effort to sell or promote something کار تبلیغی.
لغو شدن
رسوایی
تاثیر منفی یا بد گذاشتن روی چیزی.
A news feed ( newsfeed ) is list of newly published content on a website
( خبر، اطلاعات و غیره ) موثق
بار کج به منزل نمیرسه.
با کسی رو هم ریختن!
( مجله یا روزنامه ) نسخه
بیشتر ( از حد معمول یا چیزهای دیگر )
تسهیل کردن
مثال زدن، نمونه آوردن
تأیید ( مطالبی که قبلا گفتین با ارائه مثال و استدلال )
پیامی را به کسی منتقل کردن.
مثل کَنه به کسی چسبیدن برای آزار اذیت و ترساندن ( مخصوصا افراد مشهور یا اونایی که قبلا باهاشون رابطه داشتین )
vulgar
علائم آشکارساز، علائم برملاکننده
مشاجره شدید ( معمولا بین دو یا چند دوست/اعضای خانواده )
vast
make up
تلاش ناموفق ( با فاصله بسیار کمی تا موفقیت ) مثال: . Soccer crowd shouted after a near miss تماشاگران فوتبال بعد از گل از دست رفته فریاد کشیدند.
شخص غیرخلاق
کلاس آموزشی. مثال: . Think of the smaller arguments as training sessions
دردسر ساز
غلبه کردن، فائق آمدن ( بر یک مسئله یا مشکل )
دستگاه خودکار ضبط صدا
شخص پر رو و حاضر جواب
( مربوط به دستگاه های ) صوتی. مثال: project devices such as MP3. . . .
ظریف ( بدون جلب توجه ) مثال: discreet jewellery
زندگی کردن ( برای رسیدن به هدفی خاص مثل شهرت ) مثال: . He's Always wanted to live up to that sort of reputation
fanatic
تفاوت ریزی که با nap داره اینه که از این واژه بیشتر برای کشورهای گرمسیری استفاده میشه.
Medical condition means a health impairment which results from birth, injury or . disease, including mental disorder
به معنای بی پول بودن است و با bankrupt که معنای ورشکستگی رو میده نباید اشتباه گرفته بشه.
نهادینه شدن
قسر دررفتن
apparently
exhausted
سیر شدن از چیزی.
از شدت ترس خشک شدن!
generally
به هم ریختن
از دست دادن. مثال: . You can't beat the feeling of flying
( تجربه ) سخت و ناخوشایند، کابوس وار
عجله نکردن در انجام کاری.
emission
معکوس
اثر کربنی ( =میزان کربن دی اکسیدی که شما طی مدت مشخصی وارد جو زمین می کنین! )
وام گرفتن ( معنای چیزی )
از موقعیت استفاده کردن
منظورم این نیست که. . . .
هیجان برانگیز
میزان مشخصی از چیزی
توانایی در ارتباط برقرار کردن با چیزی
باران مقطعی
سرمازدگی
تجدید نظر کردن
تداعی کردن
unhealthily
bearing in mind
keeping in mind
بدون برنامه ریزی و یا قصد قبلی ( کاری را انجام دادن )
deal with
بازآفرینی ( نقش )
سر زدن به جایی.
لباس ( مخصوصا وقتی صحبت در مورد تولید، خرید و یا فروش است. )
مسمر ثمر بودن، کاری رو پیش بردن. مثال: . Twenty dollars a week doesn't go far بیست دلار در هفته کاری رو از پیش نمیبره ( =جوابگوی نیازهامون نیست! )
ideally
رمزنگاری
رویارویی یا برخورد ( بین چند نفر یا چند گروه که به علت اختلاف های زیادی که با هم دارند احتمال درگیری زیاده! )
خاطره ( کوتاه و شخصی )
آماده برخورد شدید به چیزی بودن. ( یه نوع هشدار مثلا از کاپیتان پروازی میتونه باشه که در حال سقوطه! )
( سفر ) طولانی و مشقت بار
گاهی معنای محرمانه می دهد. در این مواقع استرس روی بخش اول است. مثال: the inside information
keep in mind
clear up
اسم کسی به بدی یا خوبی در رفتن! مثال: the elderly have a terrible reputation for being miserable
for observation تحت نظر
صحبت از چیزی به میان آمدن. مثال: . . . . . . when it comes to movies
ظهور پیدا کردن
دری وری
در انگلیسی بریتانیایی گاهی معنای اتاق می دهد: operating theater.
روند بهبود یا پیشرفت در بیماری معکوس شدن.
تجربه داشتن در چیزی: You don't even know what I've been through حتی نمیدونی چیو تجربه کرده ام.
گذشته از اون ( موضوعی که الان بحث شد! )
association
Don't misunderstand me
rumor
اشکالی نداره/ناراحت نباش ( بقیه هم این اشتباه رو کردن )
استرس زا
چیزی را گران تر خریدن از قیمت واقعی آن ( مثلا در مزایده که اگر گران تر نخری آن را از دست می دهی )
دلیل محکمه پسند نداشتن
قائل شدن
دندونتو کشیدی؟ ( تو محاوره به کسی اطلاق میشه که خیلی حرف نمیزنه )
بودار بودن موضوعی
قضیه اش فرق میکنه.
تصمیم قطعی گرفتن. مصمم بودن در انجام کاری.
چرت و پرت
I felt shiver run down my spine ( از شدت ترس ) تنم لرزید.
( از شدت ترس ) تنم لرزید.
سختگیر
استعدادیاب
به هم ریختن
به هم ریختن
هیچ میدونی؟
( ریاضیات ) گزاره
خود را در موقعیت . . . . . دید.
( موضوع، نکته و غیره ) زیر ذره بین قرار دادن
سرباز زدن ( از انجام کاری )
I guess you could say that یه جوارایی میشه اونو گفت.
فکر می کنم ( اما مطمئن نیستم )
ناراحت نشو
( محاوره ) : سوالت را بپرس.
به محض اینکه
[در خطاب] خیلی بدبختی
واقع شدن
[ریاضیات] حذف حذف گرادیان :Suppress gradiant
تعبیر