پیشنهادهای بختیاری (٢٤٧)
شخص غیرخلاق
کلاس آموزشی. مثال: . Think of the smaller arguments as training sessions
دردسر ساز
غلبه کردن، فائق آمدن ( بر یک مسئله یا مشکل )
دستگاه خودکار ضبط صدا
شخص پر رو و حاضر جواب
( مربوط به دستگاه های ) صوتی. مثال: project devices such as MP3. . . .
ظریف ( بدون جلب توجه ) مثال: discreet jewellery
زندگی کردن ( برای رسیدن به هدفی خاص مثل شهرت ) مثال: . He's Always wanted to live up to that sort of reputation
fanatic
تفاوت ریزی که با nap داره اینه که از این واژه بیشتر برای کشورهای گرمسیری استفاده میشه.
Medical condition means a health impairment which results from birth, injury or . disease, including mental disorder
به معنای بی پول بودن است و با bankrupt که معنای ورشکستگی رو میده نباید اشتباه گرفته بشه.
نهادینه شدن
قسر دررفتن
apparently
exhausted
سیر شدن از چیزی.
از شدت ترس خشک شدن!
generally
به هم ریختن
از دست دادن. مثال: . You can't beat the feeling of flying
( تجربه ) سخت و ناخوشایند، کابوس وار
عجله نکردن در انجام کاری.
emission
معکوس
اثر کربنی ( =میزان کربن دی اکسیدی که شما طی مدت مشخصی وارد جو زمین می کنین! )
وام گرفتن ( معنای چیزی )
از موقعیت استفاده کردن
منظورم این نیست که. . . .
هیجان برانگیز
میزان مشخصی از چیزی
توانایی در ارتباط برقرار کردن با چیزی
باران مقطعی
سرمازدگی
تجدید نظر کردن
تداعی کردن
unhealthily
bearing in mind
keeping in mind
بدون برنامه ریزی و یا قصد قبلی ( کاری را انجام دادن )
deal with
بازآفرینی ( نقش )
سر زدن به جایی.
لباس ( مخصوصا وقتی صحبت در مورد تولید، خرید و یا فروش است. )
مسمر ثمر بودن، کاری رو پیش بردن. مثال: . Twenty dollars a week doesn't go far بیست دلار در هفته کاری رو از پیش نمیبره ( =جوابگوی نیازهامون نیست! )
ideally
رمزنگاری
رویارویی یا برخورد ( بین چند نفر یا چند گروه که به علت اختلاف های زیادی که با هم دارند احتمال درگیری زیاده! )
خاطره ( کوتاه و شخصی )