odd

/ˈɑːd//ɒd/

معنی: فرد، ادم عجیب، فرد، غیر عادی، چرند، عجیب، طاق، عجیب و غریب، تک
معانی دیگر: تا، تاق، لنگه، ناقص (به ویژه یک سری کتاب یا مجله که چند جلد آن کم است)، نا جور، فرد (در برابر: زوج)، تاق (در برابر: جفت)، منفرد، خرد، خرده، پول خرد، پول سیاه، اندی، خرده ای، کمی، چندی، گهگاهی، اتفاقی، نا معین، گاه و بیگاه، جور واجور، متفرقه، نا بهنجار، بیواره، دور افتاده، خارج از دسترس، رجوع شود به: odds، (قدیمی - ندا به نشان شگفتی) خدایا!، ای خدا!، interj :سوگند ملایم، بخدا، adj : طاق، نخاله

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: odder, oddest
(1) تعریف: different from what is expected or customary; strange.
مترادف: curious, different, funny, peculiar, queer, strange, uncommon, unusual, weird
متضاد: conventional, normal, ordinary, regular, usual
مشابه: anomalous, antic, balmy, bizarre, eccentric, erratic, freaky, kinky, oddball, offbeat, outlandish, quizzical, rare, singular, unique

- It was odd that she was up in the middle of the night, as she was a very sound sleeper.
[ترجمه zahra] ازاونجائیکه او خواب عمیقی داشت ، عجیب بود که نیمه شب ازخواب بیدارشده باشد.
|
[ترجمه Daniel] از آنجائیکه او ( خانم ) در خواب عمیقی فرو رفته بود، عجیب بود که ( او ) از خواب بیدار شده بود.
|
[ترجمه گوگل] عجیب بود که او در نیمه های شب بیدار بود، زیرا او به شدت خوابیده بود
[ترجمه ترگمان] عجیب بود که او در نیمه های شب بیدار شده بود، چون خواب سنگینی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His teacher looked odd at the grocery store wearing a T-shirt and shorts instead of the usual suit and tie.
[ترجمه نازنین] معلم او با پوشیدن تی شرت و شلوارک در فروشگاه مواد غذایی به جای کت و شلوار و کراوت عجیب به نظر می رسید.
|
[ترجمه گوگل] معلم او در خواربارفروشی با تی شرت و شورت به جای کت و شلوار و کراوات معمولی، عجیب به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] معلم او به فروشگاه خواربار فروشی عجیب نگاه کرد که تی شرت و شلوارک به تن داشت و به جای آن کت و شلوار معمولی به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- "Fluffy" seemed like an odd name for a turtle.
[ترجمه گوگل] "Fluffy" نامی عجیب برای یک لاک پشت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] پشمالو اسم عجیبی برای لاک پشت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: being the only one of a set or pair.
مترادف: lone, single, solitary, unmatched
مشابه: extra

- The drawer was full of odd socks.
[ترجمه شیرگیر] کشو پر از جوراب های یک لنگه بود
|
[ترجمه گوگل] کشو پر از جوراب های عجیب و غریب بود
[ترجمه ترگمان] کشو پر از جوراب های عجیب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: left over; remaining.
مترادف: leftover, remaining, spare, surplus
مشابه: extra, unneeded, unused

- She put the odd scraps of fabric in her sewing box.
[ترجمه مریم] او خرده پارچه های باقیمانده را در جعبه خیاطی گذاشت
|
[ترجمه گوگل] تکه پارچه های عجیب و غریب را در جعبه خیاطی اش گذاشت
[ترجمه ترگمان] قطعات عجیب پارچه را در جعبه خیاطی خود گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: not able to be divided exactly by two.
مترادف: uneven
متضاد: even

- Three, five, and seven are odd numbers. (Cf. even.).
[ترجمه علیزاده] سه، پنج و هفت اعدادفرد هستند
|
[ترجمه گوگل] سه، پنج و هفت اعداد فرد هستند (ر ک حتی )
[ترجمه ترگمان] سه، پنج، و هفت عدد عجیب هستند (Cf)حتی در این مورد هم صدق نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: not belonging to a definable group, class, or category.
مترادف: anomalous, irregular, miscellaneous, sundry, various
مشابه: aberrant, abnormal, atypical, deviant, different, distinct, diverse

- I know a lot of odd facts about painters and their work, but I've never studied art history comprehensively.
[ترجمه گوگل] من حقایق عجیب و غریب زیادی درباره نقاشان و آثارشان می دانم، اما هرگز تاریخ هنر را به طور جامع مطالعه نکرده ام
[ترجمه ترگمان] من اطلاعات بسیاری در مورد نقاشان و کار آن ها می دانم، اما هرگز تاریخ هنر را به طور جامع مطالعه نکرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: approximately equal to a specified number (usu. used in combination).

- There are twenty-odd books on our list.
[ترجمه سهند رضاخانی] بیست و خرده ای ( بیست سی تا ) کتاب در لیست ما موجود است
|
[ترجمه گوگل] بیست و چند کتاب در لیست ما وجود دارد
[ترجمه ترگمان] در فهرست ما بیست کتاب عجیب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: oddly (adv.), oddness (n.)
• : تعریف: a thing that is odd.
مترادف: curiosity, oddity, peculiarity, rarity, remainder
مشابه: freak, kink, quirk, remnant, spare, unique

جمله های نمونه

1. odd behavior
رفتار عجیب و غریب

2. odd little haps and mishaps of daily life
رویدادها و بدبیاری های زندگی روزانه

3. odd pieces of metal
خرده ریزهای فلزی

4. odd jobs
کارهای گوناگون،خرده کاری،کارهای سرپایی،پادویی

5. an odd collection of contemporary paintings
مجموعه ی عجیب و غریبی از نقاشی های معاصر

6. an odd conglomeration of party representatives, university professors and actors
آمیزه ی عجیبی از نمایندگان احزاب،اساتید دانشگاه و هنرپیشگان

7. an odd glove
یک لنگه دستکش

8. an odd sock
یک لنگه جوراب (مردانه)

9. at odd moments
در اوقات غیر معمولی،وقت و بی وقت

10. in odd corners
در گوشه و کنار

11. thirty odd
سی چهل تا،سی و چند،سی و اندی

12. a few odd volumes of dickens
چند جلد ناقص از سری کتاب های دیکنز

13. he does odd repair jobs
او کارهای مختلف تعمیراتی انجام می دهد.

14. the year's odd months
ماه های فرد سال

15. "seven" is an odd number but "eight" is an even number
((هفت)) یک عدد فرد ولی ((هشت)) یک عدد زوج است.

16. it is very odd that she sent her children but didn't come herself
خیلی عجیب است که بچه هایش را فرستاد ولی خودش نیامد.

17. she always wears odd clothes
او همیشه لباس های غیرعادی می پوشد.

18. twenty dollars and some odd change
بیست دلار و مقداری پول خرد

19. we hired him to do the odd jobs around the farm
او را برای انجام کارهای متفرقه ی مزرعه استخدام کردیم.

20. we found two pairs of boots and an odd shoe
دو جفت پوتین و یک لنگه کفش پیدا کردیم.

21. he came without his wife and so turned out to be the odd guest at the party
او بدون زنش آمد و لذا در مهمانی وصله ی ناجوری شده بود.

22. She's a bit of an odd bod .
[ترجمه گوگل]او کمی عجیب و غریب است
[ترجمه ترگمان]یه بدن عجیب و غریبی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. I had a very odd dream about you last night.
[ترجمه Hanna] دیشب خواب خیلی عجیبی درباره تو دیدم
|
[ترجمه گوگل]دیشب یه خواب خیلی عجیب در موردت دیدم
[ترجمه ترگمان]دیشب یه خواب عجیبی در مورد تو داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The system has some odd little quirks.
[ترجمه گوگل]این سیستم دارای برخی ویژگی های عجیب و غریب است
[ترجمه ترگمان] سیستم بعضی خصوصیات عجیب و غریبی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. It's odd that he hasn't telephoned me.
[ترجمه گوگل]عجیب است که او با من تماس نگرفته است
[ترجمه ترگمان]عجیب است که او به من تلفن نزده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. I don't know what to make of his odd behaviour.
[ترجمه گوگل]نمی دانم از رفتار عجیب او چه کنم
[ترجمه ترگمان]نمی دانم چه کاری از این رفتار عجیب او بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The odd thing was that he didn't recognize me.
[ترجمه گوگل]نکته عجیب این بود که او مرا نشناخت
[ترجمه ترگمان]عجیب این بود که مرا نشناخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He'd always been odd, but not to this extent.
[ترجمه گوگل]او همیشه عجیب بود، اما نه در این حد
[ترجمه ترگمان]همیشه عجیب بود، اما نه تا این حد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. There may be the odd flurry of snow over the hills tonight.
[ترجمه گوگل]ممکن است امشب سیل عجیب برف بر فراز تپه ها باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است امشب صدای برخورد برف روی تپه ها باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرد (اسم)
man, odd, roll, list, individual, man jack

ادم عجیب (اسم)
odd

فرد (صفت)
single, only, unique, odd, unparalleled, unexampled

غیر عادی (صفت)
abnormal, unusual, uncommon, eccentric, extraordinary, abnormous, utter, strange, odd, anomalous, irregular, unco, unwonted

چرند (صفت)
absurd, ridiculous, ludicrous, corny, silly, nonsensical, windy, inept, odd, trashy, inane, unmeaning

عجیب (صفت)
eccentric, astounding, marvelous, funny, strange, extravagant, amazing, wonderful, odd, astonishing, rum, unco, queerish, rummy

طاق (صفت)
odd

عجیب و غریب (صفت)
quizzical, exotic, odd, freakish, rum, peculiar, queer, outlandish, oddball, rococo, screwy, unearthly

تک (صفت)
single, solitary, one, lone, odd, particular, individual, segregated, singular, solo

تخصصی

[ریاضیات] فرد

انگلیسی به انگلیسی

• leaving a remainder of one when divided by two, not divisible by two (mathematics)
strange; irregular; random; extra
if you say that someone or something is odd, you mean that they are strange or unusual.
odd is used before a noun to indicate that the type or size of something is random or not important.
you say that two things are odd when they do not belong to the same set or pair.
odd numbers, such as 3, 17, and 129, cannot be divided exactly by the number two.
you use odd after a number to indicate that it is approximate; an informal use.
you refer to the probability of something happening as the odds that it will happen.
in a group of people or things, the odd one out is the one that is different from all the others.
if you are at odds with someone, you are disagreeing or quarrelling with them.

پیشنهاد کاربران

ناسازگار
عجق وجق
تضاد، ناهماهنگی
It was at odds with evidence
در تضاد و ناهماهنگ با شواهد بود
متفاوت
ناهماهنگ
One odd out
کلمه ناهماهنگ را انتخاب کنید
خرده، خرده ایی، کمی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : oddity / oddness
✅️ صفت ( adjective ) : odd
✅️ قید ( adverb ) : oddly
عجیب، غیر عادی
پیش بینی نشده
عدد فرد
لِنگه به لِنگه
Actually its right . . . . . like strange word
غیرمعقول
odd ( adj ) = عجیب و غریب، نامتعارف، نامتداول، ناماأنوس، غیر عادی، عجیب، غیرمنتظره/فَرد، خرده، اندی ( در مورد اعداد ) /اضافی، مابقی، باقیمانده، مانده/ تکی ، یک لنگه، جور وا جور
to struck somebody as odd = برای کسی عجیب بودن
...
[مشاهده متن کامل]

to be odd to do something = عجیب بودن انجام کاری
an odd person = یک فرد عجیب و غریب/غیرعادی
مترادف است با کلمه : strange ( adj )
examples:
1 - They're very odd people.
آنها آدم های بسیار عجیب وغریبی هستند.
2 - 1, 3, 5, and 7 are all odd numbers.
1، 3، 5 و 7 همگی اعداد فرد هستند.
3 - It struck me as odd that he didn't call.
برایم عجیب بود که زنگ نزد.
4 - Her father was an odd man.
پدرش مرد عجیبی بود.
5 - You get the odd person who's rude to you but they're generally quite helpful.
شما افراد عجیب و غریبی را در می یابید که با شما بداخلاقی می کنند، اما به طور کلی بسیار مفید هستند.
6 - He's got a whole drawer full of odd socks.
او یک کشو کامل پر از جوراب های تک لنگه دارد.
7 - I'd got a few odd ( = I had various ) balls of wool left over.
چند گلوله پشمی حور وا جور ( = گوناگون ) باقی مانده بود.
8 - I'd say Robert's about 40 - odd - maybe 45.
من می توانم بگویم سن رابرت حدوداً چهل و اندی ( خورده ای ) - شاید 45 است.
9 - That’s odd – I thought I left my glasses on the table but they’re not here.
عجیب است - فکر کردم لیوان هایم را روی میز گذاشتم اما اینجا نیستند.
10 - He holds another 50 - odd acres of land in reserve, providing plenty of room for expansion.
او پنجاه و خورده ای هکتار زمین دیگر را در منطقه حفاظت شده دارد که فضای زیادی را برای توسعه فراهم می کند.

ODD مخفف oppositional defiant disorder به معنای اختلال نافرمانی مقابله ای.
عدد فرد در ریاضیات
Strang
عدد فرد
مثال: 1، 3، 5، . . .
O={x | x=2k 1, k∈Z}
فرد
عجیب
بعد از اعداد به معنی حول و حوش مثلا fifty odd به معنی حول و حوش پنجاه
Forty - odd
چهل اینطورا

ناهماهنگ
odd - sized
در اندازه های مختلف
اندازه های جورواجور
( بیشتر از نظر نامنظمی و ناهمگونیِ اندازه ها )
بیشتر به معنای عجیب غریب یا غیر عادی
در ریاضی هم به معنای فرد یا عدد فرد
عدد فرد
عجیب و غریب
گاه و بیگاه
و. . .
در علوم ریاضی معنای عدد فرد میدهد و در متون روزمره به معنای عجیب غریب میباشد
strange or unusual. Ox
differing markedly from the usual, ordinary, or accepted . Mer
Saye Mohajer
Odd smile
لبخند عجیب
فرد، عجیب، خرده، گاه
Forty - odd
چهل و خورده ای
گاه و بیگاه
مترادف unusual و strange به معنای �بطرز عحیب و غریب و بیگانه�!
عدد فرد
فرد ( در برابر زوج )
عجیب و غریب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس