revelation

/ˌrevəˈleɪʃn̩//ˌrevəˈleɪʃn̩/

معنی: الهام، اشکار سازی، افشاء، فاش سازی، وحی
معانی دیگر: آشکار سازی، هویدا سازی، نمایان سازی، (الهیات) وحی، الهام الهی، مکاشفه، اشراق، کشف و شهود، تجلی (خواسته ی خداوند)، تجلی گری، رازگشایی، افشاگری، آفتابی سازی، پرده برداری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of revealing.
مترادف: disclosure, manifestation
متضاد: concealment

- When will the revelation of the winner's name take place?
[ترجمه محسن] چه زمانی نام برندگان افشا خواهد شد؟
|
[ترجمه M] کی اسم برنده ها رو میگن
|
[ترجمه گوگل] فاش شدن نام برنده کی انجام می شود؟
[ترجمه ترگمان] چه زمانی کشف نام برنده چه زمانی رخ می دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that is revealed or newly realized.
مترادف: disclosure, epiphany, eye-opener
مشابه: inspiration, intuition

- The public was dismayed at the startling revelations concerning the former president.
[ترجمه گوگل] افکار عمومی از افشاگری های حیرت انگیز در مورد رئیس جمهور سابق ناامید شدند
[ترجمه ترگمان] مردم از revelations تکان دهنده مربوط به رئیس جمهور سابق وحشت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The revelation that his father was actually alive filled him with both joy and apprehension.
[ترجمه گوگل] افشای این که پدرش واقعاً زنده است، او را با شادی و دلهره همراه کرد
[ترجمه ترگمان] آشکار بود که پدرش در حقیقت زنده است و هر دو شادی و دلهره او را فرا گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- At that moment, she had a revelation that she had the power to choose her own fate.
[ترجمه گوگل] در آن لحظه، او آشکار شد که او قدرت انتخاب سرنوشت خود را دارد
[ترجمه ترگمان] در آن لحظه احساس می کرد که قدرتش را دارد که سرنوشت خود را انتخاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in Christianity, the making known of God to the world; divine manifestation.

(4) تعریف: (cap.) the final book of the New Testament, which prophesies the end of the world and God's victory over Satan; the Apocalypse.
مترادف: Apocalypse

جمله های نمونه

1. the revelation of his identity
آشکارسازی هویت او

2. the revelation to the jews assembled around mount sinai
وحی الهی به یهودیانی که در اطراف کوه سینا گرد آمده بودند

3. to them the church was the only medium of god's revelation
برای آنها کلیسا یگانه رسانگر تجلی خدا بود.

4. He claimed to know these things by divine revelation.
[ترجمه گوگل]او ادعا می کرد که این چیزها را با وحی الهی می داند
[ترجمه ترگمان]مدعی بود که این چیزها را با الهام الاهی می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There can be no keener revelation of a society's soul than the way in which it treats its children. Nelson Mandela
[ترجمه نرگس سنایی] هیچ چیزی مثل نحوه ی رفتار جامعه با کودکان نمیتواند از روح جامعه پرده برداری کند
|
[ترجمه گوگل]هیچ مکاشفه‌ای دقیق‌تر از روح یک جامعه به اندازه رفتار جامعه با فرزندانش وجود ندارد نلسون ماندلا
[ترجمه ترگمان]برای روح جامعه بیش از شیوه ای که در آن با فرزندان خود رفتار می کند، وجود ندارد نلسون ماندلا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Each successive revelation of incompetence is another nail in the chairman's coffin.
[ترجمه گوگل]هر افشاگری پی در پی از بی کفایتی میخ دیگری بر تابوت رئیس است
[ترجمه ترگمان]هر افشاگری پی درپی of یک میخ دیگر در تابوت رئیس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His performance in the race today was a revelation to everyone.
[ترجمه گوگل]عملکرد او در مسابقه امروز برای همه آشکار بود
[ترجمه ترگمان]عملکرد او در مسابقه امروز برای همه آشکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Degas's work had been a revelation to her.
[ترجمه گوگل]کار دگا برای او مکاشفه بود
[ترجمه ترگمان]کار دگا برای او یک مکاشفه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His acting ability was a revelation to us all.
[ترجمه گوگل]توانایی بازیگری او برای همه ما آشکار بود
[ترجمه ترگمان]توانایی بازیگری او برای همه ما یک افشاگری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The revelation of his scandalous past led to his resignation.
[ترجمه گوگل]افشای گذشته جنجالی او به استعفای او منجر شد
[ترجمه ترگمان]افشای گذشته scandalous منجر به استعفای او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Alice Walker's novel was a real revelation to me.
[ترجمه گوگل]رمان آلیس واکر برای من یک مکاشفه واقعی بود
[ترجمه ترگمان]داستان الیس واکر برای من یک مکاشفه واقعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The demonstration proves something of a revelation for our teachers.
[ترجمه گوگل]این تظاهرات چیزی شبیه به وحی را برای معلمان ما ثابت می کند
[ترجمه ترگمان]این تظاهرات چیزی از مکاشفه ای برای معلمان ما به اثبات می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He claimed to have had a revelation from God.
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که از جانب خدا وحی داشته است
[ترجمه ترگمان]مدعی بود که از خداوند الهام پذیرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This book came as a complete revelation to me.
[ترجمه گوگل]این کتاب به عنوان یک مکاشفه کامل برای من آمد
[ترجمه ترگمان]این کتاب به عنوان یک کشف کامل برای من آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These events were seen as a divine revelation.
[ترجمه گوگل]این حوادث به عنوان وحی الهی تلقی می شد
[ترجمه ترگمان]این وقایع به منزله وحی الهی تلقی می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

الهام (اسم)
inspiration, enthusiasm, vision, afflatus, revelation, apocalypse, ecstasy, suggestion, rage, prescience

اشکار سازی (اسم)
manifestation, revelation, decryption, showing

افشاء (اسم)
revelation, disclosure, exposure, overture, divulgence, transpiration

فاش سازی (اسم)
revelation, disclosure

وحی (اسم)
inspiration, vision, revelation, oracle

انگلیسی به انگلیسی

• act of showing, act of displaying; disclosure, divulgence; epiphany, sudden realization; divulgence of god's will to humans (theology)
revelations are interesting facts that are made known to people.
if an experience is a revelation to you, it makes you aware of something that you did not know before.

پیشنهاد کاربران

افشا
مکاشفه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : reveal
اسم ( noun ) : revelation
صفت ( adjective ) : revealing / revelatory
قید ( adverb ) : revealingly
رسوایی
رمزگشایی
نوید
مکاشفه یوحنا ( انجیل )
Revolution : انقلاب
Revelation : افشاگری - آشکار سازی - وحی - الهام
Revelation از Reveal میاد به معنای فاش کردن. مثلا میگن Face reveal
Revolution از Revolt به معنی انقلاب کردن
افشا گری
The act of revealing or disclosing

بپرس