هر روز که صبح بردمیدی یوسف رخ مشرقی رسیدی کردی فلک ترنج پیکر ریحانی او ترنجی از زر لیلی ز سر ترنج بازی کردی ز زنخ ترنج سازی زان تازه ترنج نو رسیده نظاره ترنج و کف بریده چون بر کف او ترنج دیدند از عشق چو نار میکفیدند شد قیس به جلوهگاه غنجش نارنج رخ از غم ترنجش برده ز دماغ دوستان رنج خوشبویی آن ترنج و نارنج ✏ «نظامی»
' خود ' چیست ؟ و چگونه از خود ، آگاه شویم ؟ چرا از کلمه ' خود هشیاری ' ،استفاده نمی کنیم ؟ این بیت از شعر اقبال لاهوری در ستایش صفات حضرت علی ع.
گر آن دریا شد این درها بجایند که بر ما بیش از آن درها گشایند ✏ «نظامی»
مگر نشنیدی از فراش این راه که هر کاو چاه کند افتاد در چاه ✏ «نظامی»
به وقت مرگ با صد داغ حرمان ز گرگان رفت باید سوی کرمان ز گرگان تا به کرمان راه کم نیست ز ما تا مرگ مویی نیز هم نیست ✏ «نظامی»
خطی دید از سواد هیبتانگیز نوشته کز محمد سوی پرویز ✏ «نظامی»
خطی دید از سواد هیبتانگیز نوشته کز محمد سوی پرویز ✏ «نظامی»
چو عنوان گاه عالم تاب را دید تو گفتی سگگزیده آب را دید ✏ «نظامی»
تو نیکی، بد نباشد نیز فرزند بود تره به تخم خویش مانند ✏ «نظامی»
درختی کاول از پیوند کژ خاست نشاید جز به آتش کردنش راست ✏ «نظامی»