خار در دل گر بدیدی هر خسی دست کی بودی غمان را بر کسی ✏ «مولوی»
چو زنخ را بست خواهند ای صنم آن به آید که زنخ کمتر زنم ✏ «مولوی»
| مائیم که بیقماش و بیسیم خوشیم در رنج مرفهیم و در بیم خوشیم مولانا
منظور مولانا از " آسیب خضر" چیه ؟ ماهی بریان ز آسیب خضر زنده شد در بحر گشت او مستقر
ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش چون چنینی خویش را ارزان فروش خدمتت بر جمله هستی مفترض جوهری چون نجده خواهد از عرض تفسیر کلی بیت های بالا چیه ؟ "جوهری چون نجده " به چه معناست ؟
دشمن به دشمن آن نپسندد که بیخرد با نفس خود کند به مراد و هوای خویش گر هر دو دیده هیچ نبیند به اتفاق بهتر ز دیدهای که نبیند خطای خویش چاهست و راه و دیدهٔ بینا و آفتاب تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش چندین چراغ دارد و بیراه میرود بگذار تا بیفتد و بیند سزای خوایش ✏ «سعدی»
برو پاس درویش محتاج دار که شاه از رعیت بود تاجدار ✏ «سعدی»
"مس همتپرست" کنایه از چیه ؟ من غلام آن مس همتپرست کو به غیر کیمیا نارد شکست
دین به دنیای دنی دادن نه کار عاقل است می دهی یوسف به سیم قلب ای نادان چرا هیچ میزانی درین بازار چون انصاف نیست گوهر خود را نمی سنجی به این میزان چرا نان جو خور، در بهشت سیر چشمی سیر کن می خوری خون از برای نعمت الوان چرا ✏ «صائب تبریزی»
معنی کلمه ی " آهرمنی" در این بیت شعر چیست ؟ بو کنم دانم ز هر پیراهنی گر بود یوسف و گر آهرمنی همچو احمد که برد بو از یمن زان نصیبی یافت این بینی من