چون بیندش صاحب نظر صدتو شود او را بصر / دستک زنان بالای سر گوید که یا نعم المعین در بیت بالا "صاحبنظر" چه کسی است و چرا دید او صدتو میشود؟ "نعم المعین" به چه معنایی در اینجا اشاره دارد؟
همه صیدها بکردی، هله، میر! بار دیگر / سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر در این بیت، شاعر از چه استعارههایی استفاده کرده است؟ منظور از "سگ خویش" در این بیت چیست؟
کز ضرورت هست مرداری مباح بس فسادی کز ضرورت شد صلاح دیر یابد صوفی آز از روزگار زان سبب صوفی بود بسیارخوار جز مگر آن صوفیی کز نور حق سیر خورد او فارغست از ننگ دق ✏ «مولانا»
نام دیوی ره برد در ساحری تو به نام حق پشیزی میبری ✏ «مولانا»
بیت در خار لیکن همچو گل در حبس ولیکن همچو مل در آب و گل لیکن چو دل در شب ولیکن چو سحر چگونه به حالتهای متناقض عاشقانه اشاره میکند و این تضادها چه مفهومی در سلوک معنوی دارند؟
منظور شاعر از اینکه "این دیوانه گر عاقل شود، دیگر نمیآید" چیست و چگونه دیوانگی و عشق به هم مرتبط میشوند؟ ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف که این دیوانه گر عاقل شود، دیگر نمیآید
منظور شاعر از " دیوانه" در بیت : گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد
در بیت "آن دو زلف کافر خود را بگو / کای یگانه اهل ایمان را مکش" چرا شاعر زلف معشوق را به "کافر" و مخاطب را به "اهل ایمان" تشبیه کرده است؟
کوزهٔ سربسته اندر آب زفت از دل پر باد فوق آب رفت باد درویشی چو در باطن بود بر سر آب جهان ساکن بود پس دهان دل ببند و مهر کن پر کنش از باد کبر من لدن ✏ «مولوی»
بیت «بس کن که هر مرغ ای پسر خود کی خورد انجیر تر // شد طعمه طوطی شکر وان زاغ را چیزی دگر» به چه مفهوم عرفانی از تواناییهای افراد اشاره دارد و مولانا چگونه این مفهوم را با تمثیلهای پرندگان بیان میکند؟