پرسشها با دستهبندی (زبان فارسی => زبان فارسی => شعر)
جان که از عالم علویست یقین میدانم رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
مولانا در بیت نورهای چرخ ببریده پی است ** آن چو لا شرقی و لا غربی کی است به چه مفهومی از نور حقیقی و ناپایدار اشاره میکند و چگونه نورهای آسمانی را با نور باقی مقایسه میکند؟
منظور شاعر از اینکه "این دیوانه گر عاقل شود، دیگر نمیآید" چیست و چگونه دیوانگی و عشق به هم مرتبط میشوند؟ ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف که این دیوانه گر عاقل شود، دیگر نمیآید
در بیت زیبای "چون تو سیمرغی به قاف ذوالجلال / بازگرد و جمله مرغان را مکش" مولانا از چه مفاهیمی در ادبیات عرفانی برای بیان منظور خود استفاده کرده است؟
این دیالوگ از زبان دلقک در پرده سوم و صحنه دوم بیان میشه اما من متوجه منظور آن نمیشوم ممنون میشوم کسی برایم توضح بدهد: [آن که خانه ای دارد که سرپناهی باشد، کلاهخود خوبی به سر دارد. ((آن یک برین ماهی قباد که میخواهد پیش از سر داشتن خانه ای داشته باشد )) خودش و آن سرش شپش خواهند گذاشت برای همین است که گدا ها چندين بار عروسی میکنند.] مشکل بنده خطی است که داخل پرانتز گذاشتم.
بیت عاقبت بینست عقل از خاصیت نفس باشد کو نبیند عاقبت چگونه تضاد بین عقل و نفس را توضیح میدهد و مولانا چگونه عقل را به عنوان وسیلهای برای دیدن عاقبت معرفی میکند؟
منظور شاعر از " دیوانه" در بیت : گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد
در "گر فضولم من که مهمان توام / شرط نبود هیچ مهمان را مکش" مولانا به چه شیوهای موضوع فروتنی و مهماننوازی را بیان میکند؟
در بیت "تو را با غیر میبینم، صدایم در نمیآید"، شاعر چه نوع احساسی را بیان میکند و چرا صدایش در نمیآید؟ تو را با غیر میبینم، صدایم در نمیآید دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیآید
در بیت "آن دو زلف کافر خود را بگو / کای یگانه اهل ایمان را مکش" چرا شاعر زلف معشوق را به "کافر" و مخاطب را به "اهل ایمان" تشبیه کرده است؟