پیشنهادهای اکبر روشنی (١,١٢٦)
سبیل در زبان ملکی گالی بشکرد
دایی در زبان ملکی گالی بشکرد
عمو در زبان ملکی گالی بشکرد
عمه ، خاله در زبان ملکی گالی بشکرد
مادردر زبان ملکی گالی بشکرد
پدر در زبان ملکی گالی بشکرد
شمردن در زبان ملکی گالی بشکرد
جوجه در زبان ملکی گالی بشکرد
برنا ، جوان ، رشید در زبان ملکی گالی بشکرد
جوان ، کم تجربه در زبان ملکی گالی بشکرد
سکوت، خاموشی در زبان ملکی گالی بشکرد
گندم در زبان ملکی گالی بشکرد
ضرر در زبان ملکی گالی بشکرد
نمیشود در زبان ملکی گالی بشکرد
گرفتن در زبان ملکی گالی بشکرد
دهان در زبان ملکی گالی بشکرد
دیروز در زبان ملکی گالی بشکرد
جسته گریخته در زبان ملکی گالی بشکرد
بیضه در زبان ملکی گالی بشکرد
جا ، مکان در زبان ملکی گالی بشکرد
جای پایی براش باز شده، راه نفوذی یافته در زبان ملکی گالی بشکرد
سخن از زبان کسی گفتن، حرف دل کسی را به زبان آوردن در زبان ملکی گالی بشکرد
جان کسی به لب رسیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
سگ جان ، جان سگ داشتن در زبان ملکی گالی بشکرد
سگ در زبان ملکی گالی بشکرد
کثیف در زبان ملکی گالی بشکرد
جوش چرکین در زبان ملکی گالی بشکرد
تاریکی در زبان ملکی گالی بشکرد
هوای روشن در زبان ملکی گالی بشکرد
شیارشیار برش خورده در زبان ملکی گالی بشکرد
دردسر در زبان ملکی گالی بشکرد
غلت خوردن در زبان ملکی گالی بشکرد
قیف در زبان ملکی گالی بشکرد
پاشیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
سهم در زبان ملکی گالی بشکرد
تند راه رفتن در زبان ملکی گالی بشکرد با عجله کاری انجام دادن
سایه در زبان ملکی گالی بشکرد
تنبل در زبان ملکی گالی بشکرد
سایه در زبان ملکی گالی بشکرد
پشت در زبان ملکی گالی بشکرد
تنت میخاره در زبان ملکی گالی بشکرد
بر روی چیزی در زبان ملکی گالی بشکرد
چرب و لیز شده در زبان ملکی گالی بشکرد
چسبیدن، درگیر شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
خورشت در زبان ملکی گالی بشکرد
خورشت در زبان ملکی گالی بشکرد
پوز ، در زبان ملکی گالی بشکرد
شور در زبان ملکی گالی بشکرد
سال در زبان ملکی گالی بشکرد
عروسی در زبان ملکی گالی بشکرد
پلنگ در زبان ملکی گالی بشکرد
ترساندن در زبان ملکی گالی بشکرد
کسی که تخمش را کشیده باشن در زبان ملکی گالی بشکرد
لق ، سست در زبان ملکی گالی بشکرد
چانه در زبان ملکی گالی بشکرد
تحمل کردن ، تاب آوردن در زبان ملکی گالی بشکرد
گاو در زبان ملکی گالی بشکرد
میل داشتن تمایل داشتن در زبان ملکی گالی بشکرد
مژه در زبان ملکی گالی بشکرد
ریشه در زبان ملکی گالی بشکرد
هویج در زبان ملکی گالی بشکرد
گذشته کسی را به رخش کشیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
A goshu به رخ کسی کشیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
به دست و وای کسی افتادن، التماس کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
Palpatent بال بال زدن در زبان ملکی گالی بشکرد
تشنه در زبان ملکی گالی بشکرد
زدن ، تیرزدن ، گوشمالی دادن در زبان ملکی گالی بشکرد
شاخ و برگ دادن به موضوعی در زبان ملکی گالی بشکرد
به چاک زدن در زبان ملکی گالی بشکرد
اسم در زبان ملکی گالی بشکرد
بند تنبان در زبان ملکی گالی بشکرد
Ibert قورت دادن در زبان ملکی گالی بشکرد
پاره شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
کوزه در زبان ملکی گالی بشکرد
کوزه در زبان ملکی گالی بشکرد
Beramsh پژواک در زبان ملکی گالی بشکرد
Pasentekh پخته در زبان ملکی گالی بشکرد
تحفه در زبان ملکی گالی بشکرد
عصبانی و خشمگین شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
نمک در زبان ملکی گالی بشکرد
Mahregh حصاری با استفاده از شاخ و برگ درختان در زبان ملکی گالی بشکرد
حصار و مانع در زبان ملکی گالی بشکرد
برگ شاخه های درخت نخل را زده و شاخه های آن ا با طناب در کنار هم می بافند و از آن به عنوان درب کپر و یا حصار استفاده میکنند در زبان ملکی گالی بشکرد
Mahr شاخه درخت خرما که برگ های آن زده شود در زبان ملکی گالی بشکرد
نوعی بوته خرما مانند که از برگ های ان برای حصیر بافی و بافتن طناب استفاده میشه
شاخه درخت خرما همراه با برگ در زبان ملکی گالی بشکرد
گم و گور شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
Tenzent کشیده شدن کشسانی در زبان ملکی گالی بشکرد
balenjun بادمجان در زبان ملکی گالی بشکرد
Jagher جگر در زبان ملکی گالی بشکرد
bejeli چراغ قوه در زبان ملکی گالی بشکرد
golop لامپ در زبان ملکی گالی بشکرد
Towal حوله در زبان ملکی گالی بشکرد
Kapater کبوتر در زبان ملکی گالی بشکرد
شُخ shokh لگن در زبان ملکی گالی بشکرد
Shakh در زبان ملکی گالی بشکرد صخره لیز
Peleng peleng در زبان ملکی گالی بشکرد قطعه قطعه شدن و شکستن اجسام بلوری و شیشه ای
هوای دم هم به معنی هوای گرفته و شرجی و گرم به کار میره
Chapati در زبان ملکی گالی بشکرد در تهیه خمیر برای چپاتی مقداری روغن اضافه میکنند و خمیر رو به چونه های کوچک تقسیم و پس از پهن کردن روی تابه میذارند .
لمطار lamatar در زبان ملکی گالی بشکرد
Lamatar در زبان ملکی گالی بشکرد زور چپانکردن
Korok مرغ خوابیده بر روی تخم در زبان ملکی گالی بشکرد
Borkah در زبان ملکی گالی بشکرد روپوشی زنانه که بخش زیادی از صورت و کونه ها را می پوشاند.
Khashaba نقابی زنانه که تمام صورت را از پیشانی تا سینه می پوشادر
Sambuta روپوش و نقاب با دستمال در زبان ملکی گالی بشکرد
آبراه با شیب تند در زبان ملکی گالی بشکرد
Johl عمیق در زبان ملکی گالی بشکرد
نوعی شیرینی با ترکیبی از نان و خرما و روغن و . . . . در زبان ملکی گالی بشکرد
سیلی در زبان ملکی گالی بشکرد
Ansage دوام نمیاری در زبان ملکی گالی بشکرد
نیرو، سرعت در زبان ملکی گالی بشکرد
کف زدن در زبان ملکی گالی بشکرد
شاخ و برگ خشک درختان که برای حصار استفاده میشه.
Karok ته شاخه درخت خرما که قطر بیشتری نسبت به بقیه قسمت های شاخه دارد
Karuk مدادتراش در زبان ملکی گالی بشکرد
Chereytok چیدمانی از سنگ های روی هم گذاشته شده به عنوان راهنما و نشانه. بیشتر در مناطق کوهستانی و مسیرهای کم تردد
Zak میوه کال و نارس در زبان ملکی گالی بشکرد
Chol فرو رفتن، فروکردن در زبان ملکی گالی بشکرد
Chol مصدر مکیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
Chal مصدر تخریب کردن در زبان ملکی گالی بشکرد چلان=تخریب کن
Chel عدد ۴۰ در زبان ملکی گالی بشکرد
Chel چرک در زبان ملکی گالی بشکرد
Chal گل و لای در زبان ملکی گالی بشکرد
مترصد، درکمین در زبان ملکی گالی بشکرد
Chidagh در زبان ملکی گالی بشکرد چیدمانی از سنگ های روی هم گذاشته شده به عنوان راهنما و نشانه. بیشتر در مناطق کوهستانی و مسیرهای کم تردد
هندوانه در زبان ملکی گالی بشکرد
هندوانه 🍉در زبان ملکی گالی بشکرد
Mitagh منزل، اقامتگاه در زبان ملکی گالی بشکرد
Sorok خوبی نوک تیز که برای نگهداشتن تخیر بر روی لهر استفاده میشه.
Palkot حفره های میان شاخه های مهر بافته شده در کپر در زبان ملکی گالی بشکرد
کنایه از آدم چندش آور در زبان ملکی گالی بشکرد
ماهی تابه در زبان ملکی گالی بشکرد
Tin تابه پخت نان در زبان ملکی گالی بشکرد
Bosh نوعی باران فصلی در زبان ملکی گالی بشکرد
Tasok تکه ای از نان در زبان ملکی گالی بشکرد
Bosh کناره ، حاشیه در زبان ملکی گالی بشکرد
Bash سهم در زبان ملکی گالی بشکرد
حاشیه ، کناره در زبان ملکی گالی بشکرد
Gor تکه ای از نان در زبان ملکی گالی بشکرد
ملخ در زبان ملکی گالی بشکرد
Draoshent لرزیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
Kalak چانه در زبان ملکی گالی بشکرد
Kachak در آغوش گرفتن بچه در زبان ملکی گالی بشکرد
Bahta بخته ، مرد عقیم در زبان ملکی گالی بشکرد
Paparak نفله شدن، نابود شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
Sarkahki نوعی رقص و پایکوبی در زبان ملکی گالی بشکرد که مردان به شدت شانه های خود را میارزانند
Chamak رقص در زبان ملکی گالی بشکرد
Mond ستون های چوبی کپر در زبان ملکی گالی بشکرد
Beshment ما یه اصطلاحی داریم در زبان ملکی گالی بشکرد به نام بِشمِنت که معادل فارسی شو نمیدونم چی میشه. حالتی که مثلا یک مایع داری میخوری حالتی پیش م ...
Bouw درخت نخل در زبان ملکی گالی بشکرد
Donent بافتن چاکی یا مَهر در زبان ملکی گالی بشکرد
بافتن تخیر ( حصیر پیشی ) در زبان ملکی گالی بشکرد
Chaki حصاری بافته شده از شاخه های درخت خرما در زبان ملکی گالی بشکرد
Dapok در زبان ملکی گالی بشکرد حفره ای در بدنه تنورهای گلی که باعث دمیدن هوای تازه به کف تنور میشود
Andunin نمیدونم در زبان ملکی گالی بشکرد
Midom نمیدونم در زبان ملکی گالی بشکرد
Chambil زورآزمایی و گلاویز شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
نان به زبان ملکی گالی بشکرد در بشکرد به قرص نان نازک لواش مانند گپی gapi یا گپیخ gapikhمیگن. نان های ضخیم رو کرسکkorsak میگیم. تیمُشtimosh هم نان ن ...
Moshd معادل مشدون به معنی نزدیک در زبان ملکی گالی بشکرد
Moshdun به معنی نزدیک، مجاور در زبان ملکی گالی بشکرد
Tanek نازک در زبان ملکی گالی بشکرد
Baz ذخیم، کلفت در زبان ملکی گالی بشکرد
Timosh نانی بسیار نازک با خمیر آبکی که بر روی تابه فلزی پخته میشه. تین به تابه یا تاوه گفته میشه مش به معنای مشتن یا مالیدن که به دلیل مالیدن یک لا ...
Rehtegh نانی محلی در زبانملکی گالی بشکرد که با خمیر شل و آبکی بر روی تخته سنگ پخته میشه
Gapikh قرص نان محلی نازک شبیه لواش در زبان ملکی گالی بشکرد
Gapi قرص نان محلی نازک شبیه لواش در زبان ملکی گالی بشکرد
Korsak قرص نان ذخیم در زبان ملکی گالی بشکرد
Benmal حد اخر به قول عامیانه اِند یابه قولی بیش از حدغرق در کاری یا امری خارج از حد تصور ، در زبان ملکی گالی بشکرد
Lowar لوار به معنی آتش باد در زبان ملکی گالی بشکرد
Dafar لقمه در زبان ملکی گالی بشکرد
Zawar خاک نرم و ماسه ای کف رودخانه در زبان ملکی گالی بشکرد
Mosmal میخ در زبان ملکی گالی بشکرد
بنمالbenmal واژه ای منفیه و به معنی کسی که خیلی وضعش خرابه. اوضاعش بی ریخته
خوشه گندم برشته و حرات دیده و نمکین که معمولا در عروسی ها توزیع میشد و یا بر سر داماد میریختن در زبان ملکی گالی بشکرد
Taraku ترقه ای چوبی ساخته شده از پَنگ pang درخت خرما در زبان ملکی گالی بشکرد
Karvacheng پوشش خوشه خرما قبل از باز شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
Karachok پوشش خوشه خرما قبل از باز شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
Galgal قرقره در زبان ملکی گالی بشکرد
Dastok ابزاری چوبی شانه مانند برای بافت قالی در زبان ملکی گالی بشکرد
Kolin مشکی از پوست بز برای نگهداری روغن و دوشاب در زبان ملکی گالی بشکرد
Kali مشک کوچک در زبان ملکی گالی بشکرد
Meshk موش در زبان ملکی گالی بشکرد
Mashk ظرفی ساخته شده از پوست بز برای نگهداری آب و خرما در زبان ملکی گالی بشکرد
Tulak ظرفی برای حمل خرما توسط چوپان در زبان ملکی گالی بشکرد
Paku خوشه گندم برشته شده در زبان ملکی گالی بشکرد
هاون در زبان ملکی گالی بشکرد
Gianim گندم در زبان ملکی گالی بشکرد
خوشه گندم در زبان ملکی گالی بشکرد
گندم در زبان ملکی گالی بشکرد
Wosh آسیاب دستی در زبان ملکی گالی بشکرد
Takhir حصیرو زیر اندازی ساخته شده از برگ درخت پیش در زبان ملکی گالی بشکرد
Hasil حصیر پلاستیکی در زبان ملکی گالی بشکرد
Koroki مرغی که بر روی تخم خوابیده باشد در زبان ملکی گالی بشکرد
Merg koroki مرغی که بر روی تخم خوابیده باشه در زبان ملکی گالی بشکرد
Merg مرغ در زبان ملکی گالی بشکرد
Chidagh تعدادی سنگ کهروی هم گذاشته میشه برای علامت گذاری مسیر جاده به عنوان نشانه در زبان ملکی گالی بشکرد
کپر در زبان ملکی گالی بشکرد
Kodسازه ای برای نگهداری احشام در زبان ملکی گالی بشکرد کد گخ ( طویله گاو ) کد مرگ ( خونه مرغ )
Kot سازه ایکه معمولا از شاخ و برگ درختان برای محافظت احشام و حیوان از سرما میسازند در زبان ملکی گالی بشکرد
Kotuk سازه ای کپری شکل و کوچکتر معمولا برای انبار یا آشپزی در زبان ملکی گالی بشکرد
چهارپایه هایی چوبی و کوتاه که از آن برای نگهداری مشک آب استفاده می شود. در زبان ملکی گالی بشکرد
سازه ای چهارگوش با ستون های چوبی مستحکم که هم از سایه اش استفاده میشه و از اون به عنوان تخت برای استراحت استفاده میشه.
کندن ، حفاری کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
تکه تکه کردن، قژعه قطعه کردن، ریز ریز کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
بریدن ، قطع کردن، قطع ، گسستن، گسیختن ، اره کردن، قیچی کردن، برش دادن، چیدن، دریدن، شکافتن، جدا شدن، قطع رابطه کردن ، جدایی انداختن، عبور کردن، گذشتن ...
سابیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
کنایه از آتشی بودن و تندروی و شرارت شخص. رفتار افراطی و نامناسب در برخورد با موضوع یا شخصی. در زبان ملکی گالی بشکرد
اخگر در زبان ملکی گالی بشکرد
اخگر ، ذغال مشتعل در زبان ملکی گالی بشکرد
برق از چشم کسی پریدن، برق زدن چشم کسی در اثر سیلی خوردن یا اصابت ضربه ای به سر در زبان ملکی گالی بشکرد
پلوک در زبان ملکی گالی بشکرد
مترصد ، در کمین بودن، زیر نظر داشتن در زبان ملکی گالی بشکرد
رعد ، غرش صاعقه در زبان ملکی گالی بشکرد
عصبانی در زبان ملکی گالی بشکرد
برق صاعقه در زبان ملکی گالی بشکرد
تب در زبان ملکی گالی بشکرد
هبوغ در زبان ملکی گالی بشکرد
اجداد در زبان ملکی گالی بشکرد
طفل شیرخواره در زبان ملکی گالی بشکرد
مکیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
گل و لای در زبان ملکی گالی بشکرد
چرک در زبان ملکی گالی بشکرد
فرو رفتن، فروکردن، در زبان ملکی گالی بشکرد
فرو رفتن، فروکردن در زبان ملکی گالی بشکرد
گل و لای در زبان ملکی گالی بشکرد
چرک در زبان ملکی گالی بشکرد
برغاله در زبان ملکی گالی بشکرد
بزغاله در زبان ملکی گالی بشکرد
چراغ نفتی پخت غذا در زبان ملکی گالی بشکرد
کم عقل، بی شعور در زبان ملکی گالی بشکرد
غریب و بی کس، در زبان ملکی گالی بشکرد
لقمه در زبان ملکی گالی بشکرد
بارکج، بد بار ، کنایه از نیرنگ و دغل در زبان ملکی گالی بشکرد
موعد، موسم، هنگام در زبان ملکی گالی بشکرد
زیر و رو در زبان ملکی گالی بشکرد
صدر مجلس در زبان ملکی گالی بشکرد
امیدوار در زبان ملکی گالی بشکرد
بازارگرمی، رونق در زبان ملکی گالی بشکرد
سرسری و غیر اصولی کاری انجام دادن در زبان ملکی گالی بشکرد
بور گردنی در زبان ملکی گالی بشکرد
اجباری در زبان ملکی گالی بشکرد
معنی اصطلاح - > باد دماغ داشتن مغرور / متکبر بودن در زبان ملکی گالی بشکرد
زخمی، پر از خراش در زبان ملکی گالی بشکرد
سر به سر زدن در زبان ملکی گالی بشکرد
کمربند در زبان ملکی گالی بشکرد
نیرو ، قدرت ، توان در زبان ملکی گالی بشکرد
اعلام آمادگی کردن برای انجام کاری در زبان ملکی گالی بشکرد
دم در زبان ملکی گالی بشکرد
دم در زبان ملکی گالی بشکرد
چقدر، در زبان ملکی گالی بشکرد
به طور منظم ، مرتب، مستمر ، همیشه در زبان ملکی گالی بشکرد
اجنه در زبان ملکی گالی بشکرد
جیغ در زبان ملکی گالی بشکرد
جن در زبان ملکی گالی بشکرد
اطاعت و دنباله روی در زبان ملکی گالی بشکرد
خیس در زبان ملکی گالی بشکرد
اصلا، به هیچ عنوان ، در زبان ملکی گالی بشکرد
غرق شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
٫حتی اگر ٫ در زبان ملکی گالی بشکرد
گوجه فرنگی در زبان ملکی گالی بشکرد
گوجه فرنگی در زبان ملکی گالی بشکرد
خربزه در زبان ملکی گالی بشکرد
نوعی مریضی پوستی در زبان ملکی گالی بشکرد
لنگه در در زبان ملکی گالی بشکرد
نوعی مار در زبان ملکی گالی بشکرد
وسط پا در زبان ملکی گالی بشکرد
بادمجان 🍆 در زبان ملکی گالی بشکرد
دل و روده در زبان ملکی گالی بشکرد
پسر در زبان ملکی گالی بشکرد
برادر در زبان ملکی گالی بشکرد
مادربزرگ در زبان ملکی گالی بشکرد
پدر بزرگ در زبان ملکی گالی بشکرد
خواهر در زبان ملکی گالی بشکرد
قهر در زبان ملکی گالی بشکرد
افسار در زبان ملکی گالی بشکرد
تخمدان مرغ
فلاخن در زبان ملکی گالی بشکرد قلاب سنگ
فلاخن در زبان ملکی گالی بشکرد قلاب سنگ
تکه تکه، قطعه قطعه در زبان ملکی گالی بشکرد
کهنه و بدرد نخور در زبان ملکی گالی بشکرد
ظرف غذا در زبان ملکی گالی بشکرد
کهنه و دور ریختنی، اوراقی در زبان ملکی گالی بشکرد
طعم و مزه در زبان ملکی گالی بشکرد
کوچولو، ریزه پیزه در زبان ملکی گالی بشکرد
پرتاب در زبان ملکی گالی بشکرد
طعم در زبان ملکی گالی بشکرد
مطمئن ، خاطر جمع در زبان ملکی گالی بشکرد
فرزند اول خانواده در زبان ملکی گالی بشکرد
حوصله انجام کار در زبان ملکی گالی بشکرد
سیلی در زبان ملکی گالی بشکرد
سیلی در زبان ملکی گالی بشکرد
خسارت، خسران، ضرر در زبان ملکی گالی بشکرد
سرک کشیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
نیم نگاه در زبان ملکی گالی بشکرد
تنبیه، مکافات در زبان ملکی گالی بشکرد
قدرت فهم ، درک در زبان ملکی گالی بشکرد
قدرت فهم، ادراک در زبان ملکی گالی بشکرد
قطعه قطعه، شکسته، تکه تکه در زبان ملکی گالی بشکرد
قطعه قطعه، استخوان های شکسته در زبان ملکی گالی بشکرد
کنایه از ضرب و شتم شدید در زبان ملکی گالی بشکرد
کنایه از ضرب و شتم در زبان ملکی گالی بشکرد
تنها در زبان ملکی گالی بشکرد
زلال در زبان ملکی گالی بشکرد
خواب آلو در زبان ملکی گالی بشکرد
تپه در زبان ملکی گالی بشکرد
کوه بلند در زبان ملکی گالی بشکرد
مکرر در زبان ملکی گالی بشکرد
رگ در زبان ملکی گالی بشکرد
خویشاوند، قوم ، فامیل در زبان ملکی گالی بشکرد
آبستن در زبان ملکی گالی بشکرد
خاراندن در زبان ملکی گالی بشکرد
باقیمانده شاخه درخت خرما بر روی تنه درخت که برای صعود از درخت از آن استفاده میشود در زبان ملکی گالی بشکرد
مدادتراش در زبان ملکی گالی بشکرد
خودکار در زبان ملکی گالی بشکرد
سندهای دست نویس قدیمی در زبان ملکی گالی بشکرد
قباله و سند در زبان ملکی گالی بشکرد
نویسنده و منشی در زبان ملکی گالی بشکرد
سنگ چینی دوار فضایی برای قبور یک قبیله یا گروه خاص در زبان ملکی گالی بشکرد
مریض ودربستر افتاده در زبان ملکی گالی بشکرد
راه و روش در زبان ملکی گالی بشکرد
به گردن گرفتن، تقبل کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
گوشه نشین ، ریاضت کش در زبان ملکی گالی بشکرد
جایی خلوت و پرت در زبان ملکی گالی بشکرد
بزرگ یک قبیله و گروه، معتمد محل در زبان ملکی گالی بشکرد
اهل ذوق، خوش مشرب، اهل حال در زبان ملکی گالی بشکرد
انگل و مزاحم در زبان ملکی گالی بشکرد
کسی که شل و بی رمق حرف میزند در زبان ملکی گالی بشکرد
انگشت به دهان در زبان ملکی گالی بشکرد
کام، سقف دهان در زبان ملکی گالی بشکرد
اندازه نگه دار که اندازه نکوست رعایت اعتدال و میانه روی در هر کاری در زبان ملکی گالی بشکرد
نقدی در زبان ملکی گالی بشکرد
تست، آزمون، آزمایش، امتحان پس دادن در زبان ملکی گالی بشکرد
الف و ب را نمیشناسد، کنایه از بی سواد ، کم عقل ، بی خرد در زبان ملکی گالی بشکرد
مغرور و متکبری که گذشته و اصلیت خود را فراموش کرده باشد در زبان ملکی گالی بشکرد
درگیری در زبان ملکی گالی بشکرد
بیحال، شل و ول در زبان ملکی گالی بشکرد
وعده در زبان ملکی گالی بشکرد
وعده در زبان ملکی گالی بشکرد
ایراد، بهانه گیری در زبان ملکی گالی بشکرد
چرخاندن، کنایه از علاف و معطل کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
چرخاندن، آسیاب کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
کنایه از تدبیر کردن، پیش بینی کاری کردن، در زبان ملکی گالی بشکرد
خاکریزی کوچک برای هدایت آبهای روان از اطراف کپر در زبان ملکی گالی بشکرد
خاکریز در زبان ملکی گالی بشکرد
بیلچه ای کوچک مخصوص کندن علف های هرز در زبان ملکی گالی بشکرد
هسته خرما در زبان ملکی گالی بشکرد
علف در زبان ملکی گالی بشکرد
نوعی علف هرز شبیه چمن در زبان ملکی گالی بشکرد
بیل در زبان ملکی گالی بشکرد
بیلچه در زبان ملکی گالی بشکرد
لعنت بر تو باد در زبان ملکی گالی بشکرد
کنایه از زیادی چیزی در زبان ملکی گالی بشکرد
رها کردن آب در زمین یا مزرعه ای در زبان ملکی گالی بشکرد
طناب پلاستیکی در زبان ملکی گالی بشکرد
طنابی از الیاف درخت خرما یا پیش در زبان ملکی گالی بشکرد
طناب در زبان ملکی گالی بشکرد
کنایه از شخص مفت خور / طمع کار / سوء استفاده کننده؛ کسی که اگر چیز رایگانی به دست آورد، حداکثر استفاده را از آن می کنددر زبان ملکی گالی بشکرد
کنایه از مردن ( با تمسخر ) در زبان ملکی گالی بشکرد
یاغی شد، نافرمان شد، سرخود و سرکش شد، افسار پاره کرد در زبان ملکی گالی بشکرد
افساردر زبان ملکی گالی بشکرد
مجنون، دیوانه ، کسی که اعصاب نداره، در زبان ملکی گالی بشکرد
واق واق سگ در زبان ملکی گالی بشکرد
غمزه و افاده در زبان ملکی گالی بشکرد
تنت میخاره، کنایه از کسی که کاری داره انجام میده که مستحق کتک خوردنه در زبان ملکی گالی بشکرد
خارش در زبان ملکی گالی بشکرد
عصبانیت، پریشانی، نا آرامی در زبان ملکی گالی بشکرد
هول ، دستپاچه در زبان ملکی گالی بشکرد
معطل در زبان ملکی گالی بشکرد
التماس ، خواهش عاجزانه در زبان ملکی گالی بشکرد
شعله آتش در زبان ملکی گالی بشکرد
مدام، دایم در زبان ملکی گالی بشکرد
تمساح ، سوسمار بزرگ در زبان ملکی گالی بشکرد
بیدار کردن، از خواب پراندن در زبان ملکی گالی بشکرد
اشک در زبان ملکی گالی بشکرد
مصر بر انجام کاری در زبان ملکی گالی بشکرد
کشیدن، بالا کشیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
اسمش بد در رفته در زبان ملکی گالی بشکرد
شهرت یافتن، مشهور شدن، اسم در کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
عوض کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
تعویض، عوض کردن، جابجا کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
کنایه از نشان کردن دختری برای ازدواج با یک پسر، دختری را برای ازدواج در نظر گرفتن در زبان ملکی گالی بشکرد
نشانه در زبان ملکی گالی بشکرد
نام مسخره ، نامی برای تمسخر کسی گذاشتن در زبان ملکی گالی بشکرد
تمسخر، مسخره کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
سرسری، مسئله ای را به صورت ریشه ای حل نکردن و رهاکردن در زبان ملکی گالی بشکرد
کنایه از بلوغ کامل در زبان ملکی گالی بشکرد
رسیده، بالغ در زبان ملکی گالی بشکرد
استخوان در زبان ملکی گالی بشکرد
کنایه از اصل را رها کردن و دنبال فرع بودن در زبان ملکی گالی بشکرد
دست به کار، درگیر در زبان ملکی گالی بشکرد
اصطلاح به عنی اینکه اصل را رها کرده و به فرع چسبیده در زبان ملکی گالی بشکرد
به جان هم افتادن در زبان ملکی گالی بشکرد
جوشیدن چشمه در زبان ملکی گالی بشکرد
ذهن در زبان ملکی گالی بشکرد
نم و رطوبت در زبان ملکی گالی بشکرد
رطوبت در زبان ملکی گالی بشکرد
از کوره در رفتن در زبان ملکی گالی بشکرد
به فنا دادن، نابود کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
از همون دستی که دادی پس میگیری در زبان ملکی گالی بشکرد
صدا زدن با صدای بلند در زبان ملکی گالی بشکرد
دعا، استغاثه در زبان ملکی گالی بشکرد
نباید از دیگران گله کرد، آنچه بر ما می رسد نتیجه کار خودمان است در زبان ملکی گالی بشکرد
پیر و فرتوت، عجوزه در زبان ملکی گالی بشکرد
اصرار بر انجام کاری در زبان ملکی گالی بشکرد
پیر و فرتوت در زبان ملکی گالی بشکرد
مجنون، دیوانه، کسی که رفتاری غیر منطقی داشته باشد در زبان ملکی گالی بشکرد
اصرار بر انجام کاری در زبان ملکی گالی بشکرد
دندان های پیشین در زبان ملکی گالی بشکرد
جای نرم و ماسه ای در زبان ملکی گالی بشکرد
سنگ ریزه در زبان ملکی گالی بشکرد
جوش های ریز پوستی در زبان ملکی گالی بشکرد
نفوس بد زدن در زبان ملکی گالی بشکرد
ریگ در زبان ملکی گالی بشکرد
عینک در زبان ملکی گالی بشکرد
جستجو در زبان ملکی گالی بشکرد
از کسی زهرِ چشم گرفتن؛ به کسی زهرِ چشم نشان دادن کسی را با کاری به شدت ترساندن در زبان ملکی گالی بشکرد
تشر در زبان ملکی گالی بشکرد
آسوده خاطر، مطمئن در زبان ملکی گالی بشکرد
از روی جبر، به ناچار در زبان ملکی گالی بشکرد
بی نفس، از نا افتاده، توان / نیروی خود را از دست داده در زبان ملکی گالی بشکرد
نفس، نیرو ، توان ، قدرت در زبان ملکی گالی بشکرد
از پُرگویی و پشت هم اندازی دست بر نداشتن. پر حرفی کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
پناه بردن
پس کله ای در زبان ملکی گالی بشکرد
آنچه را لازم بود و وظیفه داشتیم بگوییم را گفتیم دیگر خودتان می دانید که بپذیرید یا نپذیرید در زبان ملکی گالی بشکرد
از ما به خیر و از شما به سلامت هنگامی که بخواهند راه یا کار و برنامه خود را از دیگری جدا کنند می گویند. در زبان ملکی گالی بشکرد
از لام تا کام نگفتن / حرف نزدن خاموش ماندن / ساکت شدن؛ هیچ نگفتن در زبان ملکی گالی بشکرد
حصیری دست باف برای زیر انداز یا پوشش کپر از برگ درخت پیش وحشی در زبان ملکی گالی بشکرد
از صدقه ی سر کسی / چیزی به خاطر وجود کسی / چیزی [ سود بردن / بهره مند شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
پیراهن در زبان ملکی گالی بشکرد
پیراهن آستین کوتاه در زبان ملکی گالی بشکرد
زیر پیراهن در زبان ملکی گالی بشکرد
شامپو در زبان ملکی گالی بشکرد
آستین کوتاه در زبان ملکی گالی بشکرد
قیر در زبان ملکی گالی بشکرد
گوساله در زبان ملکی گالی بشکرد
بز نر در زبان ملکی گالی بشکرد
قوچ در زبان ملکی گالی بشکرد
خروس در زبان ملکی گالی بشکرد
بز در زبان ملکی گالی بشکرد
ارزش و اعتبار را از دست دادن از سکه افتادن چیزی که جلا و زیبایی اولیه خود را از دست داده باشد. در زبان ملکی گالی بشکرد
مرغ در زبان ملکی گالی بشکرد
ترسیدن / رمیدن از همه چیز ترسیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
بوته درخت خرما در زبان ملکی گالی بشکرد
جرئت ، شهامت ، نترسی در زبان ملکی گالی بشکرد
وقتی چیزی یا کسی آنقدر واضح و آشکار باشد که خودش را بر ملا کند. شفاف بودن چیزی. در زبان ملکی گالی بشکرد
خیلی ناز و افاده داره. شخص متکبر. در زبان ملکی گالی بشکرد
بینی در زبان ملکی گالی بشکرد
معادل دوتون خو ام وایخ در زبان ملکی گالی بشکرد، از خیر چیزی گذشتن
به رغم افایده ی احتمالی چیزی / نیاز به چیزی، از آن چشم پوشیدن, قید چیزی را زدن در زبان ملکی گالی بشکرد
در اثر ضعف / خستگی / بیماری /. . . ] بیهوش شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
یکی به دو، مشاجره، بگو و بشنوی همراه با درگیری بر سر چیزیدر زبان ملکی گالی بشکرد
ارزانی کسی بودن پیشکش کسی بودن در زبان ملکی گالی بشکرد
توقع داشتن از ، منتظر اقدامی بودن از . . . . . در زبان ملکی گالی بشکرد
پرخاش کردن، تو روی کسی پریدن، پخش شدن، فوران کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
سبک در زبان ملکی گالی بشکرد
جستجو ، گشتن دنبال چیزی در زبان ملکی گالی بشکرد
جستجو در زبان ملکی گالی بشکرد
به رخ کشیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
اخم وتَخم کردن؛ اخم وتخم چیزی را برای کسی آوردن بداخلاقی کردن؛ عصبانیت از خود نشان دادن در زبان ملکی گالی بشکرد
اخم نکن در زبان ملکی گالی بشکرد
اجل دور سرش می چرخد در زبان ملکی گالی بشکرد وضعیت ناگوار و خطرناکی در انتظارش است.
اجل در زبان ملکی گالی بشکرد
کسی که بچه دار نمیشوددر زبان ملکی گالی بشکرد
کتری در زبان ملکی گالی بشکرد
سه پایه ای فلزی که معمولا برای گذاشتن کتری یا دیگ و تابه بر روی اجاق استفاده میشود ( در زبان ملکی گالی بشکرد )
تکه سنگ در زبان ملکی گالی بشکرد تکه سنگ هایی که برای گذاشتن دیگ بر روی اجاق ( کودوم ) استفاده میشود.
نوعی اجاق در زبان ملکی گالی بشکردکه معمولا با ایجاد گودالی کوچک در کپر درست میکنند و معمولا از چند تکه سنگ برای گذاشتن دیگ و یا تابه بر روی آن استفاد ...
کسی که به صورت موقت در جایی اسکان دارد در زبان ملکی گالی بشکرد
پناه بردن در زبان ملکی گالی بشکرد
ابتدا به ساکن در زبان ملکی گالی بشکرد
آیه یاس خواندن، حرف های ناامید کننده زدن در زبان ملکی گالی بشکرد
بوی دهان در زبان ملکی گالی بشکرد
رقص در زبان ملکی گالی بشکرد
خورجین در زبان ملکی گالی بشکرد
نوعی خورجین دست بافت زیبا و تزیینی در زبان ملکی گالی بشکرد
بندی که پالان را بوسیله آن به دم الاغ محکم کنند تا از حرکت رو به جلوی پالان جلوگیری شوددر زبان ملکی گالی بشکرد
بندی یا کمربندی تزیینی که پالان را از طریق آن به سینه الاغ و اسب محکم ببندند تا از چرخش پالان جلوگیری کند در زبان ملکی گالی بشکرد
جرم / خطای کسی در زبان ملکی گالی بشکرد
به برکت توجه / حمایت کسی در زبان ملکی گالی بشکرد
تقصیر در زبان ملکی گالی بشکرد
تقصیرات در زبان ملکی گالی بشکرد
عقرب در زبان ملکی گالی بشکرد
مار و عقرب و حشرات گزنده در زبان ملکی گالی بشکرد
نابود کردن، نفله کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
در دام انداختن، گرفتارکردن در زبان ملکی گالی بشکرد
در اثر ترس شدید ناخوش احوال شدن ، ترسیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
از پسِ کسی / کاری برآمدن توان رویارویی با کسی / انجام کاری را داشتن در زبان ملکی گالی بشکرد
از پا نایستادن / ننشستن به کوشش ادامه دادن؛ دست از تلاش برنداشتن در زبان ملکی گالی بشکرد
از بیخ عرب بودن, به کلی بی اطلاع بودن؛ از موضوع موردبحث چیزی ندانستندر زبان ملکی گالی بشکرد
آنقدر مُفلس و بیچاره است که حتی پول کفنش را هم ندارددر زبان ملکی گالی بشکرد
بخش غضروفی استخوان جمجمه نوزاد در زبان ملکی گالی بشکرد
رفتار دوگانه، دو نوع حرف زدن. در زبان ملکی گالی بشکرد
از دو طرف محروم یا نا امید. سرگردان. در زبان ملکی گالی بشکرد
هول در زبان ملکی گالی بشکرد
هول در زبان ملکی گالی بشکرد
شنونده ای که به حرف یا نصیحتی بی اعتنا باشد، گویی که نشنیده باشد در زبان ملکی گالی بشکرد
از این شاخ به آن شاخ پریدن یا از این شاخه به آن شاخه پریدن, در حرف زدن موضوع معینی را پیگیری نکردن؛ پیوسته به موضوع های گوناگون گریز زدن در زبان ملکی ...
گذشت زمان ممکن است موجب گشایش در کار شود. از این ستون تا به آن ستون فرج است در زبان ملکی گالی بشکرد
اشاره به دو چیز ظاهراً مشابه که از نظر ارزش و مقام تفاوت زیادی با هم داشته باشند, در زبان ملکی گالی بشکرد معادل معنی ضرب المثل - > از این حسن تا آن ح ...
هوسبازی که هر چه بیند، دلش بخواهد. در زبان ملکی گالی بشکرد معنی ضرب المثل - > از اون ماست کل عباس، چشام دید و دلم خواست
هستی و سرمایه اش از دست رفته، در زبان ملکی گالی بشکرد
پهن، کود حیوانی در زبان ملکی گالی بشکرد
به آدم اخمو و بد اخلاق و ترش رو گویند در زبان ملکی گالی بشکرد معنی ضرب المثل - > از ابروش سرکه می ریزد
به آدم اخمو و بد اخلاق و ترش رو گویند در زبان ملکی گالی بشکرد معنی ضرب المثل - > از ابروش سرکه می ریزد
های و هوی در زبان ملکی گالی بشکرد
های و هوی در زبان ملکی گالی بشکرد
پادو، شاگرد در زبان ملکی گالی بشکرد
مغازه، در زبان ملکی گالی بشکرد
ضیافت در زبان ملکی گالی بشکرد
همه افراد یک خانواده از بزرگ و کوچک در زبان ملکی گالی بشکرد
یکی به دو، مشاجره، بگو و بشنوی همراه با درگیری بر سر چیزی. در زبان ملکی گالی بشکرد
ارزانی خودش، پیشکش خودش در زبان ملکی گالی بشکرد
ساطور در زبان ملکی گالی بشکرد
فرصت داشتن در زبان ملکی گالی بشکرد
جزغاله در زبان ملکی گالی بشکرد
گلو در زبان ملکی گالی بشکرد
آویزان در زبان ملکی گالی بشکرد
لیمو در زبان ملکی گالی بشکرد
گوجه در زبان ملکی گالی بشکرد
خواب آلود در زبان ملکی گالی بشکرد
هوای دم، در زبان ملکی گالی بشکرد
به گمانم در زبان ملکی گالی بشکرد
دمل چرکین در زبان ملکی گالی بشکرد
نتیجه و نبیره در زبان ملکی گالی بشکرد
خودمان در زبان ملکی گالی بشکرد
نوه در زبان ملکی گالی بشکرد
بزرگ در زبان ملکی گالی بشکرد
کوچک در زبان ملکی گالی بشکرد
نقص در زبان ملکی گالی بشکرد
نحس در زبان ملکی گالی بشکرد
دست به قلم شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
نمی دانیم در زبان ملکی گالی بشکرد
همین گونه در زبان ملکی گالی بشکرد
میسوزد در زبان ملکی گالی بشکرد
آموزش دادن، راهنمایی کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
کوچولو، سوگلی در زبان ملکی گالی بشکرد
پیدایشان کن در زبان ملکی گالی بشکرد
بعداً در زبان ملکی گالی بشکرد
گم کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
دمپایی در زبان ملکی گالی بشکرد
دمپایی در زبان ملکی گالی بشکرد
سردرگم، بی سرنوشت در زبان ملکی گالی بشکرد
کفش در زبان ملکی گالی بشکرد
بلا به دور ، خدای ناکرده در زبان ملکی گالی بشکرد
بلانسبت در زبان ملکی گالی بشکرد
به اندازه قدرت در زبان ملکی گالی بشکرد
قدرت در زبان ملکی گالی بشکرد
دست به کار شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
وقتیکه در زبان ملکی گالی بشکرد
یه کم مونده که در زبان ملکی گالی بشکرد
دست به کار، مشغول در زبان ملکی گالی بشکرد
منتظر در زبان ملکی گالی بشکرد
اصرار بر انجام کاری در زبان ملکی گالی بشکرد
بیفتیم
بیاییم در زبان ملکی گالی بشکرد
فرصت داشتن در زبان ملکی گالی بشکرد
درست، میزان ، مرتب در زبان ملکی گالی بشکرد
درست، میزان ، مرتب در زبان ملکی گالی بشکرد
درست، میزان ، مرتب در زبان ملکی گالی بشکرد
بگیریم در زبان ملکی گالی بشکرد
در هر صورت، به هر حال در زبان ملکی گالی بشکرد
خودمان در زبان ملکی گالی بشکرد
اگر در زبان ملکی گالی بشکرد
با یکدیگر ، با همدیگر در زبان ملکی گالی بشکرد
جداکردن، گزینش کردن، برگزیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
با هم در زبان ملکی گالی بشکرد
پیرزن در زبان ملکی گالی بشکرد
آزاد، کسی که مشغله ای ندارد در زبان ملکی گالی بشکرد
بیوه در زبان ملکی گالی بشکرد
بگذارید در زبان ملکی گالی بشکرد
بیشتر اوقات در زبان ملکی گالی بشکرد
فرصت و مجال در زبان ملکی گالی بشکرد
زمستان در زبان ملکی گالی بشکرد
شلوغ در زبان ملکی گالی بشکرد
فصل تابستان در زبان ملکی گالی بشکرد
فعلا در زبان ملکی گالی بشکرد
نیست در زبان ملکی گالی بشکرد
هست در زبان ملکی گالی بشکرد
همان در زبان ملکی گالی بشکرد
همانکه در زبان ملکی گالی بشکرد
هشت تا در زبان ملکی گالی بشکرد
نه تا در زبان ملکی گالی بشکرد
هفت تا در زبان ملکی گالی بشکرد
پنج تا در زبان ملکی گالی بشکرد
شش تا در زبان ملکی گالی بشکرد
چهار تا در زبان ملکی گالی بشکرد
پنج تا در زبان ملکی گالی بشکرد
دو تا در زبان ملکی گالی بشکرد
سه تا در زبان ملکی گالی بشکرد
یکی ، یک عدد در زبان ملکی گالی بشکرد
بشین در زبان ملکی گالی بشکرد
مراقب، مراقبت در زبان ملکی گالی بشکرد
جهت ، سو در زبان ملکی گالی بشکرد
مراقبت ، مواطبت در زبان ملکی گالی بشکرد
گفتگو و مکالمه در زبان ملکی گالی بشکرد
زمان، موقع، هنگام در زبان ملکی گالی بشکرد
زمان، موقع، هنگام در زبان ملکی گالی بشکرد
هنوز در زبان ملکی گالی بشکرد
وقفه در زبان ملکی گالی بشکرد
هم در زبان ملکی گالی بشکرد
جستجو در زبان ملکی گالی بشکرد
عقب در زبان ملکی گالی بشکرد
گروه جمعیت بیش از چند نفر در زبان ملکی گالی بشکرد
گله و رمه در زبان ملکی گالی بشکرد
زبان گویش در زبان ملکی گالی بشکرد
ارزانی کسی بودن در زبان ملکی گالی بشکرد پیشکش کسی بودن معمولا به اعتراض و با تمسخر گفته میشود
وضعیت ناگوار و خطرناکی در انتظارش است در زبان ملکی گالی بشکرد
دام در زبان ملکی گالی بشکرد
نازا و بی بچه در زبان ملکی گالی
وارث، فرزند در زبان ملکی گالی بشکرد
در به در در زبان ملکی گالی بشکرد
اشانتیون ، هدیه خرید، پاداش خرید در زبان ملکی گالی بشکرد
کنایه از ترش رویی در زبان ملکی گالی بشکرد ابرو تُرُش کردن اخم کردن ( قدیم ) مثال: من از تو سیر نگردم وگر تُرُش کنی ابرو. . . ( سعدی )
پیشانی در زبان ملکی گالی بشکرد
بخت و نصیب در زبان ملکی گالی بشکرد
ابروی پهن و پر مو، ابرو قجری در زبان ملکی گالی بشکرد
انداختن در زبان ملکی گالی بشکرد
چشمک در زبان ملکی گالی بشکرد
انداختن در زبان ملکی گالی بشکرد
به غیر از . . . . . در زبان ملکی گالی بشکرد
به غیر از . . . . . در زبان ملکی گالی بشکرد
اصرار بیجا، دوپاشو تو یه کفش کرده در زبان ملکی گالی بشکرد
به کوچکترین بهانه ، بی مقدمه؛ بدون تهیه ی مقدمات لازم در زبان ملکی گالی
سایه در زبان ملکی گالی بشکرد
آدم هول و شتابزده، هول هولکی در زبان ملکی گالی بشکرد
آینه در زبان ملکی گالی بشکرد
آینه در زبان ملکی گالی بشکرد
وسط در زبان ماکی گالی بشکرد
وسط در زبان ملکی گالی بشکرد
باهوش و زرنگ در زبان ملکی گالی بشکرد
گل آلود در زبان ملکی گالی بشکرد
کنه در زبان ملکی گالی بشکرد
آویزان ، کنایه از: آدم مزاحم در زبان ملکی گالی بشکرد
کوبیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
سالار، سردار، فرمانده، پیر، ریش سفید، کهنسال، مسن، رئیس، سرور، شاه، بزرگ، مهتر، رهبر، ممتاز، برجسته، عالی در زبان ملکی گالی بشکرد
شکنجه در زبان ملکی گالی بشکرد
مار و عقرب در زبان ملکی گالی بشکرد
مهره های کمر در زبان ملکی گالی بشکرد
بند بند ، قطعه بیشتر در مورد مهره های کمر به کار میرود ( بولغ مازغ=مهره کمر ) در زبان ملکی گالی بشکرد
خوب، مناسب در زبان ملکی گالی بشکرد
خوب، مناسب در زبان ملکی گالی بشکرد
دوختن در زبان ملکی گالی بشکرد
دوختن در زبان ملکی گالی بشکرد
سیخ چوبی در زبان ملکی گالی بشکرد
سیخ فلزی در زبان ملکی گاای بشکرد
حرف سربالا و بدون منطق در زبان ملکی گالی بشکرد
در خاک غلطیدن در زبان ملکی گالی
مار در زبان ملکی گالی بشکرد
آه ، حسرت در زبان ملکی گالی بشکرد
مار و عقرب در زبان ملکی گالی بشکرد
مار در زبان ملکی گالی بشکرد
عقرب در زبان ملکی گالی بشکرد
جلودر ، پادری در زبان ملکی گالی بشکرد
صدر مجلس ، فضای اعیان نشین خانه در زبان ملکی گالی بشکرد
عقب عقب راه رفتن در زبان ملکی گالی بشکرد
سهم در زبان ملکی گالی بشکرد
نمی پسندی در زبان ملکی گالی بشکرد
آواره، بی خانمان، بی سروسامان، خانه بدوش، دربدر در زبان ملکی گالی بشکرد
جلال، شکوه، دبدبه وکبکبه در زبان ملکی گاای بسکرد
گردباد در زبان ملکی گالی بشکرد
گردباد در زبان ملکی گالی بشکرد
قلق کار در زبان ملکی گالی بشکرد
شاخه در زبان ملکی گالی بشکرد
ذغال افروخته در زبان ملکی گالی بشکرد
ساقه، تنه درخت در زبان ملکی گالی بشکرد
خاکروبه، خاکستر در زبان ملکی گالی بشکرد
ترش در زبان ملکی گالی بشکرد
تلخ در زبان ملکی گالی بشکرد
شور در زبان ملکی گالی بشکرد
آش و لاش در زبان ملکی گالی بشکرد
خوابیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
غش کردن، ببهوش شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
فراش، رختخواب در زبان ملکی گالی بشکرد
تحریک شده و متورم و زخمی در زبان ملکی گالی بشکرد
تحریک کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
سوراخ در زبان ملکی گالی بشکرد
بند در زبان ملکی گالی بشکرد
آسمان جل, آواره، بیچاره، بی خانمان، بی مکنت، خانه بدوشدر زبان ملکی گالی بشکرد
آستین در زبان ملکی گالی بشکرد
کسی که می خواهد کاری انجام دهد ولی بلد نیست. در زبان ملکی گالی بشکرد
ویار در زبان ملکی گالی بشکرد
سخن بیهوده و بی سروته در زبان ملکی گالی بشکرد
بند ، طناب در زبان ملکی گالی بشکرد
طناب ، بند در زبان ملکی گالی بشکرد
طناب در زبان ملکی گالی بشکرد
فقیر در زبان ملکی گالی بشکرد
ریسمان در زبان ملکی گالی بشکرد
پلاس، پوشش، گلیم، نمددر زبان ملکی گالی بشکرد
زمین در زبان ملکی گالی بشکرد
آسمان در زبان ملکی گالی بشکرد
آماده ی انجام کاری شدن؛ همت کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
شلوار در زبان ملکی گالی بشکرد
پیراهن در زبان ملکی گالی بشکرد
لنگ در زبان ملکی گالی بشکرد
کت در زبان ملکی گالی بشکرد
زیر بغل در زبان ملکی گالی بشکرد
آستین در زبان ملکی گالی بشکرد
برنا ، جوان رشید و رعنا در زبان ملکی گالی بشکرد
آه و حسرت در زبان ملکی گالی بشکرد
جوان مغرور در زبان ملکی گالی بشکرد
جوان در زبان ملکی گالی بشکرد
آرد در زبان ملکی گالی بشکرد
الک در زبان ملکی گالی بشکرد
یک دنده، لجباز ، زبان نفهم در زبان ملکی گالی بشکرد
نا وارد در زبان ملکی گالی بشکرد
نوعی باد در زبان ملکی گالی بشکرد
گرسنه در زبان ملکی گالی بشکرد
وعده در زبان ملکی گالی بشکرد
زمین کوچک کشاورزی در حاشیه رودخانه در زبان ملکی گالی بشکرد
نخلستان کوچک در زبان ملکی گالی بشکرد
طناب در زبان ملکی گالی بشکرد
تعارف در زبان ملکی گالی بشکرد
شانه در زبان ملکی گالی بشکرد
زندگی در زبان ملکی گالی بشکرد
خیط، کنفت، ضایع، شرمسار ، شرمزده، خجل، شرمنده در زبان ملکی گالی بشکرد
بزرگ در زبان ملکی گالی بشکرد
مرفه بودن در زبان ملکی گالی بشکرد
آغاز در زبان ملکی گالی بشکرد
خشک شدن و پژمرده شدن درخت در زبان ملکی گالی بشکرد
نر خر سفید رنگ در زبان ملکی گالی بشکرد
شتردر زبان ملکی گالی بشکرد
اسب در زبان ملکی گالی بشکرد
اصطبل ، طویله ، محل بستن حیوانات در زبان ملکی گالی بشکرد
سبک در زبان ملکی گالی بشکرد
بلندکردن، برافراشتن در زبان ملکی گالی بشکرد
گوجه در زبان ملکی گالی بشکرد
آشغال، خاشاک، خاکروبه، زباله در زبان ملکی گالی بشکرد
بارک الله ، آفرین، احست در زبان ملکی گالی بشکرد
تخم مرغ در زبان ملکی گالی بشکرد
نزدیک در زبان ملکی گالی بشکرد
دور در زبان ملکی گالی بشکرد
راست در زبان ملکی گالی بشکرد
دروغ در زبان ملکی گالی بشکرد
بسیار در زبان ملکی گالی بشکرد
کم ، اندک، ناچیز در زبان ملکی گالی بشکرد
بی شاخ در زبان ملکی گالی بشکرد
طاس و بی مو در زبان ملکی گالی بشکرد
خودمانی، جمع خصوصی در زبان ملکی گالی بشکرد
قاطی، مخلوط ، میکس در زبان ملکی گالی بشکرد
خرمای نامرغوب در زبان ملکی گالی بشکرد
طعم و مزه در زبان ملکی گالی بشکرد
تخمه در زبان ملکی گالی بشکرد
نقل در زبان ملکی گالی بشکرد
بادام در زبان ملکی گالی بشکرد
نخود در زبان ملکی گالی بشکرد
کوک، بخیه بزرگ در زبان ملکی گالی بشکرد نوعی دوختن که در آن دو طرف پارچه را در کنار هم گذاشته و کوکهای ریز بر آن می زنند؛ بطوری که دو روی آن مشابه است.
آروغ در زبان ملکی گالی بشکرد
فوت ، مردگی ، مرگ ، درگذشت ، فنا ، اجل ، خاموش سازی یافوت در زبان ملکی گالی بشکرد
قدیم در زبان ملکی گالی بشکرد
سنگ ریزه در زبان ملکی گالی بشکرد
مشبک و سوراخدار در زبان ملکی گالی بشکرد
بلوک در زبان ملکی گالی بشکرد
مجموعه ای از تخته سنگ های نازک در زبان ملکی گالی بشکرد
تخته سنگ نازک در زبان ملکی گالی بشکرد
تابه در زبان ملکی گالی بشکرد
پوست بر که آن را بدون سوراخ و پارگی کنده باشند و از آن برای نگهداری و خنک نگهداشتن آب شرب استفاده کنند در زبان ملکی گاای بشکرد
مشک آب کوچک در زبان ملکی گالی بشکرد
رها، آزاد در زبان ملکی گالی بشکرد
کج، خمیده در زبان ملکی گالی بشکرد
پختن در زبان ملکی گالی بشکرد
اجل در زبان ملکی گالی بشکرد
تر، شاخه سبز درخت ، خیس در زبان ملکی گالی بشکرد
ضرب المثلی ملکی گالی بشکرد معادل آتش که بیفتد خشک و تر با هم می سوزد
خشک و تر در زبان ملکی گالی بشکرد
دو به هم زن، فتنه انگیز در زبان ملکی گالی بشکرد
محل کوبیدن و به باد دادن خوشه های گندم در زبان ملکی گالی بشکرد
کاملا از دست رفته در زبان ملکی گالی بشکرد
چوب نیم سوخته و مشتعل در زبان ملکی گالی بشکرد
دود در زبان ملکی گالی بشکرد
یکسره تمام شده ازچیزی نا امیدشدن امیدی به آن نیست فرسوده شدن و. . . بیش از حد ضعیف در زبان ملکی گالی بشکرد
به رنگ آبی کبود ، در زبان ملکی گالی بشکرد
ترید کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
کثیف در زبان ملکی گالی بشکرد
تباه شدن، خراب شدن، فاسد شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
ملاقه در زبان ملکی گالی بشکرد
چاق در زبان ملکی گالی بشکرد
بیماری در زبان ملکی گالی بشکرد
مارمولک ، به نوعی قورباغه هم گفته میشود در زبان ملکی گالی بشکرد
قورباغه در زبان ملکی گالی بشکرد
جلبک در زبان ملکی گالی بشکرد
واحدی برای سنجش طول معادل آرنج تا نوک انگشت وسط در زبان ملکی گالی بشکرد
وجب در زبان ملکی گالی بشکرد
جشن عروسی در زبان ملکی گالی بشکرد
شوهر در زبان ملکی گالی بشکرد
تکه در زبان ملکی گالی بشکرد
حرف بی اساس در زبان ملکی گالی بشکرد
هو کشیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
جراحت و خونابه در زبان ملکی گالی بشکرد
عفونت، جراحت در زبان ملکی گالی بشکرد
تکه جامد صابون یا کشک در زبان ملکی گالی بشکرد
احتیاط در زبان ملکی گالی بشکرد
جوی، جو در زبان ملکی گالی بشکرد
چاه در زبان ملکی گالی بشکرد
استخر خاکی آب در زبان ملکی گالی بشکرد
دلو ، ظرف کشیدن آب از چاه در زبان ملکی گالی بشکرد
حلب در زبان ملکی گالی بشکرد
حلب در زبان ملکی گالی بشکرد
گداخته، ذوب شده در زبان ملکی گالی بشکرد
عصبانی شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو، شکلک ، ادا و اصول، دهن کجی در زبان ملکی گالی بشکرد
فریاد ، ناله ، آه، جزع، شیون، فریاد، فغان، تضرع، زاری، گریه، مویه، زوزه، صیحه، ضجه، ندبه، نعره، آوا در زبان ملکی گالی بشکرد
سروصدا، غوغا، فتنه، همهمه، هنگامه، هیاهو، جروبحث در زبان ملکی گالی بشکرد
آسیاب سنگی در زبان ملکی گالی بشکرد
دو کیسه بافته شده از پشم که از وسط به یکدیگر متصل شده و بر روی موتور سیکلت و یا اسب و خر می اندازند . باردان در زبان ملکی گالی بشکرد
کیف ، ساک، چمدان در زبان ملکی گالی بشکرد
زیبا ، قشنگ در زبان ملکی گالی بشکرد
فحش ، دشنام ، توهین ، ناسزا ، بد زبانی، بد دهانی، سب ، سخن زشت و رکیک در زبان ملکی گالی بشکرد
دم به دم ، لحظه به لحظه ، متواتر در زبان ملکی گالی بشکرد
دستش نمیرسه و الا . . . . . آب نمی بینه اگر نه شناگر قابلی است ، فرصتی به دست نمی آورد و الا . . . . . . ، زمینه انجام آن کار برایش فراهم نیست و ال ...
گرفتاری در زبان ملکی گالی بشکرد
ناپدیدشدن ، مفقودشدن ، گم وگور شدن در زبان ملکی گالی بشکرد
از عقب در زبان ملکی گالی بشکرد
زیر در زبان ملکی گالی بشکرد
بالا در زبان ملکی گالی بشکرد
عقب در زبان ملکی گالی بشکرد
کار از بیخ عیب دارد، مشکل از اصل و اول کار است، آب سر چشمه گل آلود است در زبان ملکی گالی بشکرد
سرچشمه در زبان ملکی گالی بشکرد
بن و اساس و سرچشمه و مبدا در زبان ملکی گالی بشکرد
چالاک و سریع در زبان ملکی گالی بشکرد
نفوذ رطوبت در زبان ملکی گالی بشکرد
مکار و نیرنگ باز ، آب زیر کاه ، آدم زرنگ و موذی، مکار، حیله گر، فریب کار، تودار، موذی در زبان ملکی گالی بشکرد
غذای آبکی ، رقیق و کمرنگ ، کم مایه و بی مزه در زبان ملکی گالی بشکرد
جوی در زبان ملکی گالی بشکرد
پلید در زبان ملکی گالی بشکرد
گل آلود در زبان ملکی گالی بشکرد
ساحر در زبان ملکی گالی بشکرد
زیر نظر داشتن در زبان ملکی گالی بشکرد
چشمک در زبان ملکی گالی بشکرد
با عجله در زبان ملکی گالی بشکرد
گره در زبان ملکی گالی بشکرد
نوعی شیرینی محلی با ترکیب خرما و نان و روغن در زبان ملکی گالی بشکرد
غذای بسیار آبکی در زبان ملکی گالی بشکرد
بگذار ، اجازه بده در زبان ملکی گالی بشکرد
باردار در زبان ملکی گالی بشکرد
دندان قروچه، به هم ساییدن یا به هم فشردن دندان ها معمولاً در هنگام خواب ، چندش در زبان ملکی گالی بشکرد
تکان دادن در زبان ملکی گالی بشکرد
تکان خوردن در زبان ملکی گالی بشکرد
تکان در زبان ملکی گالی بشکرد
دست زدن به کار ناممکن و محال در زبان ملکی گالی بشکرد
سخن گزاف و بیهوده در زبان ملکی گالی بشکرد
گول زدن در زبان ملکی گالی بشکرد
گول در زبان ملکی گالی بشکرد
جاسوس در زبان ملکی گالی بشکرد
نعمت در زبان ملکی گالی بشکرد
کوزه ، خمره در زبان ملکی گالی بشکرد
کوزه بزرگ در زبان ملکی گالی بشکرد
کوزه بزرگ در زبان ملکی گالی بشکرد
از جا کندن در زبان ملکی گالی بشکرد
امیدی به کسی نداشتن در زبان ملکی گالی بشکرد
خود در زبان ملکی گالی بشکرد
سنگ در زبان ملکی گالی بشکرد
چاله در زبان ملکی گالی بشکرد
شام در زبان ملکی گالی بشکرد
صبحانه در زبان ملکی گالی بشکرد
نهار در زبان ملکی گالی بشکرد
خرما مارس قرمز یا زرد در زبان ملکی گالی بشکرد
میوه نارس سبز رنگ خرما در زبان ملکی گالی بشکرد
باقیمانده خوشه خرما بر روی تنه درخت نخل در زبان ملکی گالی بشکرد
باقیمانده شاخه نخل برروی تنه درخت خرما در زبان ملکی گالی بشکرد
مدادتراش در زبان ملکی گالی بشکرد
خروس در زبان ملکی گالی بشکرد
مرغ در زبان ملکی گالی بشکرد
کف پا در زبان ملکی گالی بشکرد
بز در زبان ملکی گالی بشکرد
بزغاله در زبان ملکی گالی بشکرد
گوساله در زبان ملکی گالی بشکرد
گاو در زبان ملکی گالی بشکرد
شاخه در زبان ملکی گالی بشکرد
پاشنه در زبان ملکی گالی بشکرد
نوک در زبان ملکی گالی بشکرد
بازو در زبان ملکی گالی بشکرد
انگشت در زبان ملکی گالی بشکرد
پا در زبان ملکی گالی بشکرد
دست در زبان ملکی گالی بشکرد
نرم، یواش در زبان ملکی گالی بشکرد
ناخن در زبان ملکی گالی بشکرد
یواشکی، نرم نرمک ، یواش یواش در زبان ملکی گالی بشکرد
یواش یواش ، نرم نرمک ، به آهستگی در زبان ملکی گالی بشکرد
تنه درخت در زبان ملکی گالی بشکرد
ریشه در زبان ملکی گالی بشکرد
تفاله های گیاه خشخاش در زبان ملکی گالی بشکرد
پرتگاه ، دره در زبان ملکی گالی بشکرد
تپه در زبان ملکی گالی بشکرد
حرف مفت، وراجی، زیاده گویی در زبان ملکی گالی بشکرد
نابودی و فنا در زبان ملکی گالی بشکرد
چانه در زبان ملکی گالی بشکرد
چاله ، بریدگی در زبان ملکی گالی بشکرد
دندان در زبان ملکی گالی بشکرد
فک صورت در زبان ملکی گالی بشکرد
دنبه در زبان ملکی گالی بشکرد
پوست چروکیده در زبان ملکی گالی بشکرد
پیه ، چربی در زبان ملکی گالی بشکرد
کفتار در زبان ملکی گالی بشکرد
پلنگ در زبان ملکی گالی بشکرد
روباه در زبان ملکی گالی بشکرد
خرس در زبان ملکی گالی بشکرد
گرگ در زبان ملکی گالی بشکرد
شکلک و ادا در زبان ملکی گالی بشکرد
منتظر در زبان ملکی گالی بشکرد
بعداً در زبان ملکی گالی بشکرد
قبلاً در زبان ملکی گاای بشکرد
شکار در زبان ملکی گالی بشکرد
ردیف در زبان ملکی گالی بشکرد
سینی در زبان ملکی گالی بشکرد
صندوقچه در زبان ملکی گالی بشکرد
سینی در زبان ملکی گاای بشکرد
میرشکار، شکارچی در زبان بشکردی
سرک کشیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
از دنیار فتن در زبان ملکی گالی
زنبور عسل در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
عسل در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
زنبور مشکی در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
پشه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
زنبور در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
زنبور قرمز در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
مورچه های درشت مشکی در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
مورچه های درشت مشکی در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
طویله در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
مورچه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
قورت دادن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
لانه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دیوانه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دیوانه وار در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دیدن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
شگفت زده شد، متعجب شد، در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
شنیدن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
ترسیدن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
ترساندن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
کف همراه با آب رودخانه ، در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
خشکیدن ، چروک شدن ، پژمرده شدن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
چرب در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دهان در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
سرفه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
سرفه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
بالا رفتن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
تکه از یک جسم در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
بیخ در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
بیخ گلو در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
پایین ، شیب در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
گلو در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
مرد، مذکر ( آقا ) در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
ماده، مونث در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
نَر در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
زن ، جنس مونث ( خانم ) ، در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
پسر در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دختر در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دست ( مُچ بسته=دست بسته ) در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دنج و آرام و ساکت در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دودربایستی در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
نامزد، خواستگار در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
کوبیدن ، کوفتن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
میشود ( فعل ) در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
خواستن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
بیشتر در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
گفتگو، حرف زدن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دیار، وطن، محل زندگی در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
خسارت در زبان ملکی گالی
فرصت داشتن، وقت آزاد داشتن در زبان ملکی گالی
پیروی ، دنباله روی، اطاعت درزبان ملکی گالی
فرزند نوه ، نواده در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
عمو در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
نوه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
مادربزرگ در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
پدربزرگ در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
برادر در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دایی در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
خواهر در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
پدر در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
مادر در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
خاله و عمه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دهان در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
لب در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
تشنه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
کوزه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
ریزگرد در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
ریزگرد ، گردوخاک ، گردوغبار در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
سخیف، کم عقل ، ابله، احمق، بله، دیوانه، سفیه، کم خرد، گول، نادان، ناقص العقل در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
سخیف، کم عقل ، ابله، احمق، بله، دیوانه، سفیه، کم خرد، گول، نادان، ناقص العقل در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
سخیف، کم عقل ، ابله، احمق، بله، دیوانه، سفیه، کم خرد، گول، نادان، ناقص العقل در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
سفیه، کم عقل در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
شاخه باریک در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
گردباد در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
گردباد در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
کار بیهوده و بی نتیجه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
نابودی، ازبین رفتن ، تباه شدن ، تباه کردن ، خراب کردن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
غربال در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
سودن، ساییدن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
درگذشت، درگذشتن ، نابودی، عدم، مردن، نیستی در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
غربال در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
خلوت ، متروکه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
هاون در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آثار بجا مانده در یک منطقه خالی از سکنه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
نابود کردن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
زور در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
اتحاد و همبستگی موجب قدرت است در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
قدرت میگیرد در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
برمیدارد در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آب برداشتن چیزی در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
رهاکردن آب در مزرعه، هدایت آب در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
گودال، چشمه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
قرص نان در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
چشم در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
تخت در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
نان گرد ذخیم محلی در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
کاسه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دیگ در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
ملاقه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
برنج در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
نان در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
خورشت در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
یرگرداندن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آتش در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
حیوان مست در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
کناره ، حاشیه در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آب بر آتش کسی ریختن تسکین دادن شوروشوق درون را کم کردن ازبین بردن خشم ساکت کردن کسی، خشم کسی را فرونشاندن، آرام کردن در زبان ملکی گالی ( زبان بومی ...
سرد، خنک در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
درازکش در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
جو، جوی در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
کمربند در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آرزو به دل ، علاقه مند ، متمایل در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دعا در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
صدا زدن کسی با صدای بلند در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
نمایان شدن در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
مخفیانه در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
لیز خوردن در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
سیلی، کشیده ، چَک در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آب از لب و لوچه راه افتادن یا آب دهان کسی راه افتادن در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور ) از فرط میل و رغبت بیخود شدن ...
ساق پا در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دهان در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آرامش و سکوت در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
طاس ، بی مو، کچل ، کل در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
چانه در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
لُپ ، گونه در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
سرچشمه در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
خسته، بی حوصله در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دره در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دره در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور ) معادل کَندِرک
گوشواره در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
شاخه های مرکزی درخت خرما، در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
خیت و خجالت کردن کسی در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
خسیس در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور ) معنی اصطلاح - > آب از دست کسی نچکیدن بسیار خسیس بودن
آبروی کسی را بردن؛ کسی را خوار کردن در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
زانو در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دنده های انسان در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آرنج در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
بازو در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آب دهن در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
ابرو در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
انگشت در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
مشت در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آسیاب در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
ناخن در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
گرگ در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دیگ در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
ظرف در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
شکم در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
دست در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
پا در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
قطره در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
چکیدن در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
چشم در زبان ملکی گالی
کسی را به گریه انداختن در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
چشم در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
گریه در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
گریه در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
برقرار بودن ، آرامش و سکون و بی تحرکی کنایه ای معادل آب از آب تکان نخوردن یا نجنبیدن در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
منقلب شدن، به هیجان آمدن، هول کردن، هراسیدن، به اهتزاز درآمدن در زبان ملکی گالی زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
تکان خوردن ، جم خوردن، حرکت کردن، جنبیدن، منقلب شدن در زبان ملکی گالی زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آب آبادانی می آورد. هرجا آب هست زندگی رونق میگیرد. ضرب المثلی در زبان ملکی گالی زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
آبادانی، آبادی در زبان ملکی گالی زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
ادرار در زبان ملکی گالی
پیروی، اطاعت، دنباله روی در زبان ملکی گالی
کنایه از نازک نارنجی در زبان ملکی گالی
تاول در زبان ملکی گالی
گم شدن در زبان ملکی گالی
آغاز شروع استارت کار سرآغاز
بچه نوزاد فرزند اولاد در زبان ملکی گالی بومیان رشته کوه مکران
حاملگی در زبان مُلکی گالی
سفارش در زبان ملکی گالی بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق
خسارت محض در زبان مُلکی گالی
دمل چرکین در زبان ملکی گالی
ملکی گالی زبان بومیان رشته کوه مکران
آتشدان در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
سوزاندن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
سوزاندن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
جنگ افروز، جنگجو، آتش افروز جنگ در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
اتخاذ کردن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
آتش در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
گرفتن در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
اتحاد در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
اطاق پذیرایی در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
کشاورزی ، پیشه زراعت در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
آبی روشن، همچنین نیلی رنگ در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
رنگ آبی تیره در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
ابلهانه، حرکات مسخره و بیهوده در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
ابله، سفیه، ناران، کم عقل در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
ابلاغ کردن ، فریاد زدن ، نهیب زدن در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
صدازدن ، فریاد زدن در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
آبگینه ، ظرف شیشه ای در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
آبگیر در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران ) معادل کَل در ربان مُلکی گالی
آبکی ، آبگونه در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
نوعی خورشت غلیظ ، آبگوشت غلیظ در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
خورشت ، آبگوشت در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
آبگذر در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
ابعاد در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
آبشار کوچک در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
آبشار بزرگ در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
خط در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
آبشار در زبان مُلکی گالی
با ، همراه با در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
زخم در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
پیرار. سال پیش از سال گذشته. دو سال قبل از سال حاضر. سال پیش از پارسال در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکن ...
پارسال در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
امسال در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
مراقبت از گله و دام در زبان مُلکی گالی ، چوپانی
نوبت در زبان مُلکی گالی
روز در زبان مُلکی گالی
تحفه در زبان مُلکی گالی ، سوغاتی در زبان مُلکی گالی
تکرار تمسخر آمیز کلمات در زبان مُلکی گالی ، معادل دَه پَندی در زبان مُلکی گالی
حرکات مسخره وبیهوده دهان ، مسخره بازی با دهان ، ادادرآوردن ، دهن کجی، ادا اطوار در زبان مُلکی گالی
رنگین کمان در زبان مُلکی گالی
باران در زبان مُلکی گالی
آب در زبان مُلکی گالی
نام دیگر زبان میشکالی ، یکی از زبان های بَشکردی ( قوم کوچ ) در جنوب شرق هرمزگان
ملکی گالی ، یکی از زبانهای بومیان بَشکَرد در جنوب شرق هرمزگان