تار اگه به معنای تار مو باشه ریشه تورکی داره . . . تاراماق یا داراماق در زبان تورکی یعنی شانه زدن که قسمت اول این مصدر یعنی تار وارد زبان دری شده
اگه منظور از تار ، ساز تار باشه در این صورت ، تار یا دار در اصطلاح موسیقی آزربایجان به معنای سیم های تنگ و کشیده است . . . ساز تار به اسم جمهوری آزربایجان توسط یونسکو ثبت جهانی شده است
... [مشاهده متن کامل] warp
در پهلوی تارکردن به معنی حقیر کردن و تارمنییتن معنی کوچک شمردن دارد
دو آلت موسیقی که در بدن انسان وجود دارد:
تار و
شیپور
واژه تار
معادل ابجد 601
تعداد حروف 3
تلفظ tār
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: tār]
مختصات ( ص . )
آواشناسی tAr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
واژه تار کاملا پارسی است و ریشه ی پهلوی دارد در عربی می شود وتر این واژه یعنی تار صد درصد پارسی است
منبع. فرهنگ فارسی معین
تون در معانی دیگری هم در فرهنگهای لغات آمده و معنای اصلی آن ، "تار" می باشد در مقابل" پود"
و هم در کتب و یادداشت های قدیمی به معنای " تار عنکبوت " هم آمده است.
" تونیدن " به معنای تنیدن تار آمده است.
... [مشاهده متن کامل]
مثال : طبع عنکبوت هم این است که " بتوند " . . .
. . . فکری شدم، ماندم حیران که این چطور روی این آب حوض تار " تونیده " . . .
تار از زیباترین و اصیل ترین و کهن ترین سازهای ایرانی است اما ترکیه این ساز را از ایران دزدیده و به نام خود ثبت کرده است.
تار چون آخرش با حرف - ر - تموم میشه پس حتما تورکیه
( تار ) از واژه ( تَر ) در زبانِ اوستایی به چمِ ( آشوب کردن، تار و مار کردن، با سختی و خشونت تاختن ) می باشد که در واژگانی همچون ( تاراگ/تاراج ) نیز بکار رفته است.
پَسگشت ( reference ) :
در رویه یِ 620 و 621 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) آمده است:
تار/ تاری/ تاریک: این سه واژه همگون اند و در جمله ارزش یکسان دارند و در مقام صفت می توانند جانشین یکدیگر شوند.
( ( شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
که گل از خار همی آید و صبح از شب تاری
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۹.
خیس در زبان ملکی گالی بشکرد
Fuzzy
Blurred
سلام، وقت همه بخیر.
تار به معنای تاریک، تیره، ظلمانی، سیاه، مشکی و. . . است.
شاد و سلامت و پیروز باشید. ❤
Out of focus
#تار
.
تار از زیباترین و اصیل ترین و کهن ترین سازهای ایرانی است و در جهان نیز با نام ایران شناخته میشود. تار واژه ای پارسی با ریشه کاملا ایرانی👇 است و آنچنان پرکاربرد و گسترده است که سازهای مختلفی از آن ساخته شده است: 🎸تار ، 🎸دوتار 🎸سه تار 🎸چارتار 🎸گیتار 🎸سنتور ( صد تار ) و . . .
... [مشاهده متن کامل]
.
ریشه کلمه تار
.
نخست از منابع معتبر اروپایی درباره واژه �گیتار� نگاه کنید 👇 که این ساز نیز ریشه ایرانی دارد و به واژه تار ربط دارد:
.
www. etymonline. com/word/guitar
.
www. guyguitars. com/eng/handbook/BriefHistory. html
.
منابع جمهوری آذربایجان و ترکیه نیز، تار را واژه ای فارسی میدانند:
.
music. mctgov. az/az/view/358/14/Tar
.
درباره خود �ساز تار� نیز همه منابع معتبر جهانی آن را سازی ایرانی میدانند. همچون دانشنامه بریتانیکا 👇 که توضیحات جالبی دارد و آن را برآمده از ساز ساسانی تنبور میداند:
.
www. britannica. com/art/tar - musical - instrument
.
این واژه بصورت tel در ترکیه کاربرد دارد و از زبان های ایرانی و ارمنی گرفته شده است:
.
https://www. etimolojiturkce. com/kelime/tel
.
همچنین taramk در ترکی بمعنای شانه کردن نیز از این واژه ایرانی ریشه گرفته است. معتبرترین فرهنگ ریشه شناختی ترکی را نگاه 👇 کنید:
.
https://www. nisanyansozluk. com/?k=tara - &lnk=1
.
ریشه این واژه در کتاب معتبر فرهنگ ریشه شناختی فارسی: ین واژه از ایرانی باستان tanθra : taθra و از ریشه tan گرفته شده است و همریشه با فعل � تنیدن � است. واژه تار بصورت های مختلف � تال، تُل، تان، تانه، تور و . . . � بمعنای نخ و رشته، در زبان های ایرانی بکار میرود. این واژگان ( تار و تنیدن ) از ریشه هندواروپایی ten بمعنای کشیدن و دراز کردن نخ و ریسمان، گرفته شده اند. در سانسکریت t�ntra بمعنای دستگاه بافندگی نیز از همین ریشه است. در اوستایی tan در پهلوی ساسانی tadan در سکایی ttan و . . .
.
در این رابطه میتوانید به : فرهنگ اتیمولوژیک افعال ایرانی نوشته Johnny Cheung برگه ۳۷۷ / فرهنگ ریشه واژگان فارسی تالیف دکتر علی نورایی برگه ۴۷۱ / فرهنگ ریشه های هندواروپایی آریان پور / منابع آنلاین معتبری همچون استاروستین و . . . مراجعه کنید
.
.
بیاموختشان رشتن و تافتن
به�تار�اندرون�پود�را بافتن
چو شد بافته شستن و دوختن
گرفتند ازو یکسر آموختن
فردوسی
.
ز یزدان و از ما بر آنکس درود
که تارش خرد باشد و داد پود
فردوسی
.
گلها کشیده اند بسر بر کبودها
نه تارها پدید بر آنها نه پودها
منوچهری
.
تار از رگهای جان بستیم بر قانون درد
میزند خوش ناخنی در سینه افغان ما
ظهوری
منبع:پیچ اینستاگرام iranzamin. 2
تر، شاخه سبز درخت ، خیس در زبان ملکی گالی بشکرد
Fogged
Blur
تار
این تکواژه در جُستار دانشواژه شناسی ( terminology )
می تواند جای گُزین net و دیگر برساخته های این دانش در زبان انگلیسی شود . اگر بخواهیم زبان دانشی ( علمی ) پارسی داشته باشیم یکی از پیشداشت های ( شروط ) آن اِستانده ( استاندارد ) سازی برای پِیمیده های دانشی ( مفاهیم علمی ) است :
... [مشاهده متن کامل]
اینترنت = رایاتار
فیبر نوری = تار نوری ( نور پارسی است ) ، تارشید
وب سایت = تارنما
وب لاگ = تارنوشت
وب لاگر / لاجیست = تارنویس
ای مِیل = رایا نامه ، راینامه ، تارپیام
باند اینترنتی = رایاراه ، رایاجاد ( ه ) ، راه تار ( راهتار )
مِیل بُکس = تارنامه دان ، نامه دان ، پیام دان
آدرس اینترنتی = رایا نشانی ( رایاتارنشانی ) ، تارنشانی
نِت فلیکس = تارتاب ( برنامه پونمایش رایاتاری )
تار: [اصطلاح موسیقی ]سیم سازها را در قدیم می گفتند . هم چنین نام سازی است.
تار ( چله ) :[ اصطلاح فرش بافی ] نخهایی هستند نازک، چند لا شده و پرتاب که معمولاً از جنس پنبه بوده و برای بافت فرش بایستی بر روی دار بطور عمودی نصب گردند و وظیفه آن نگهداری گره های فرش می باشند. جنس چله
... [مشاهده متن کامل] ها برای فرشهای ریزبافت به منظور برخورداری از استحکام لازم، ابریشمی انتخاب می شوند و در فرشهای بافت مناطق عشایری و روستایی جنس چله ها را به جهت مقاومت بیشتر در برابر سرما و رطوبت و همچنین ایجاد نرمی و انعطاف لازم در فرش که برای کوچ کردن امری ضروری است از پشم انتخاب می نمایند.
تار واحد شمارش مو است اما در گویش شهرستان بهاباد ( ( شاخ ) ) واحد شمارش مو می باشد و مثلا به جای گفتن یک تار مو، گفته می شود یک شاخ مو.
درضمن در این گویش، شاخ به جای چوب واحد شمارش کبریت است و به جای گفتن چوب کبریت گفته می شود شاخ کبریت.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)