طوال

لغت نامه دهخدا

طوال. [ طُ ] ( ع ص ) دراز. ( منتهی الارب ).
- طوال الدهر. رجوع به طَوال الدهر ذیل طَوال شود.

طوال. [ طِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ طویل. ( منتهی الارب ). رجوع به طویل شود.
- سبع طوال ؛ هفت سوره درازتر قرآن از اول و آن بقره و آل عمران و نساء و مائده و انعام و اعراف و انفال و توبه باشد چنانکه رسول ( ص ) گفت اعطیت مکان التوریة السبع الطوال.

طوال. [ طَ ] ( ع اِ ) غایت زمانه. گویند: لااتیک طوال الدهر ( و یضم ) و یقال طال طوالک و طیالک ( بالکسر ) ایضاً؛ ای عمرک او مکثک او غیبتک. ( منتهی الارب ). عمر. || درنگ. ( منتخب اللغات ).
- طوال الدار ؛ صحن دراز. ( منتهی الارب ).
- طوال الدهر ؛ هرگز. هیچوقت.

طوال. [ طَوْ وا ] ( ع ص ) نیک دراز. ( منتهی الارب ). سخت دراز. بسیار دراز. ( منتخب اللغات ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) جمع طویل درازها : دهور طوال .
نیک دراز سخت دراز بسیار دراز

فرهنگ معین

(طَ وّ ) [ ع . ] (ص . ) بسیار دراز.

فرهنگ عمید

= طویل

پیشنهاد کاربران

بپرس