جفیر

لغت نامه دهخدا

جفیر. [ ج َ ] ( ع اِ ) تیردان بزرگ. ( مهذب الاسماء ). ترکش. جعیبه. کیش.یا تیردان چرمین که چوب در آن نباشد. تیردان چوبین که چرم در آن نباشد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

جفیر. [ ج َ ] ( اِخ ) موضعی است به ناحیه ضریه. ( منتهی الارب ). موضعی است. حجرالملک در این شعر خود:
لمن النار أوقدت بجفیر
لم ینم عنک مصطل مقرور.
از آن یاد کند. ( از معجم البلدان ).

جفیر. [ ج ُ ف َ] ( اِخ ) مصغر جَفر، قریه ای است در بحرین از آن بنی عامربن عبدالقیس. ( از معجم البلدان ) ( مراصد الاطلاع ).

جفیر. [ ج ُ ف ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش هویزه شهرستان خرمشهر در 36هزارگزی جنوب هویزه کنار راه اتومبیل رو هویزه به جفیر. دشت و گرمسیر است و سکنه آن 1500 تن اند. آب آن از چاه و آب باران و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنها قالیچه بافی است. ساکنین از طایفه بنی صالحند. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 )

فرهنگ فارسی

دهی است از بخش هویزه شهرستان خرمشهر در ۳۶ هزار گزی جنوب هویزه کنار راه اتومبیل رو هویزه به جفیر . دشت و گرمسیر است و سکنه آن ۱۵٠٠ تن اند . آب آن از چاه و آب باران و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنها قالیچه بافی است . ساکنین از طایفه بنی صالحند .

فرهنگ عمید

تیردان چوبی یا چرمی.

پیشنهاد کاربران

نوعی خورجین دست بافت زیبا و تزیینی در زبان ملکی گالی بشکرد

بپرس