جوم

لغت نامه دهخدا

جوم. [ ج َ ] ( ع اِ ) شبانان که امر آنها یک باشد. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). گویا فارسی است و آن عبارت از شبانانی است که امر آنان و سخن آنان و مجلس آنان واحد باشد. ( ذیل اقرب از لسان العرب ). || ج ِ جامة، بمعنی یکی جام. ( منتهی الارب ). رجوع به جام و جامة شود. || ( مص ) طلب کردن چیزی را، خیر باشد یا شر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

در لری به کاسه آهنی جوم میگویند
موعد، موسم، هنگام در زبان ملکی گالی بشکرد

بپرس