چیری


معنی انگلیسی:
domination, supremacy, sway, victory

لغت نامه دهخدا

چیری. ( حامص ) چیرگی. چیربودن.
- چیری کردن ؛ تسلط و برتری نشان دادن :
رَهی از هنر گر چه چیری کند
نباید بر شه دلیری کند.
اسدی ( گرشاسب نامه ).

فرهنگ فارسی

چیرگی . چیر بودن .

پیشنهاد کاربران

تخمدان مرغ
چیری čiri: [اصطلاح صنایع دستی] ظرف سفالی یا مسین ویژه ی شیردوشی
ظرف مخصوص دوشیدن شیر در زبان مردم روستای اسطلخ کوه واقع در استان گیلان
در گویش مردم شهرستان زرند جوجه

بپرس