ناخر

لغت نامه دهخدا

ناخر. [ خ ِ ] ( ع ص ) کهنه پوسیده ریزریز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || استخوان کاواک که به وزیدن باد آواز آید از وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). استخوان پوسیده. ( مهذب الاسماء ). قیل الذی تدخل فیه الریح ثم تخرج منه و لها نخیر. ( اقرب الموارد ). || خوک حمله کننده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). الخنزیر الضاری. ( اقرب الموارد ). ج ، نُخُران. || ما بالدار ناخر؛ احد. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کهنه پوسیده ریز ریز یا استخوان کاواک که بوزیدن باد آواز آید از وی .

گویش مازنی

/naaKhar/ مرتعی جنگلی اطراف کدیر و سنگ نو نور

پیشنهاد کاربران

خورشت ، آبگوشت در ربان مُلکی گالی ( زبان بومیان بَشکَرد در جنوب شرقی هرمزگان - قوم کوچ ، ساکنین رشته کوه مکران )
نَخر naxər در تالشی به گله گاو اطلاق میشود. گویا این واژه در زبان کهن آذربایجان نیز وجود داشته و از آن به شکل ناخر nāxər و nāxir وارد کردی و ترکی آذربایجان نیز شده است.
شکارگاه ، محل چرای دام ، مرتع

بپرس