سور

/sor/

مترادف سور: بزم، جشن، عروسی، عیش ، میهمانی، ولیمه، ختنه سوران، بارو، باره، حصار، اسب سرخ رنگ، سول، پاسور، بردن ورق، اپراتورهای منطقی همه، بعضی و | جدی، سخت گیر

متضاد سور: عزا، ماتم |

معنی انگلیسی:
feast, party, junket, banquet, carnival, cheer, dinner, festival, fete, fte, luau, regalement, rejoicing, revel, severe, bash, blowout

فرهنگ اسم ها

اسم: سور (دختر) (فارسی) (تلفظ: sur) (فارسی: سور) (انگلیسی: sur)
معنی: خوشی و شادمانی، سرور، ( در گیاهی ) درختی همیشه سبز از خانواده ی سرو با برگ های سوزنی، پوست قرمز و تنه ی خمره ای شکل، [این واژه با کلمه ی سوَر جمع سوره ( سوره های قرآن ) هم نویسه است]
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

سؤر.[ س ُءْرْ ] ( ع اِ ) نیم خورده و پس مانده اطعمه و اشربه. ( برهان ). بقیه چیزی و پس خورده. ( منتهی الارب ). نیم خورده و پس خورده. ( غیاث ). نیم خورده. ( جهانگیری ).

سور. ( اِ ) اوستا «سوئیریا» ( صبحگاهی ، روزانه )، پهلوی «سور» ( چاشت صبح ، طعام )، بلوچی عاریتی و دخیلی «سیر» ( عروسی ، نامزدی )، شغنی «سور» ( ضیافت جشن عروسی ). در لهجه زردشتیان ایران «سور» به معنی عروسی «مجله پشوتن سال اول شماره 5 ص 16 ح 11». ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).هنگامه. جشن. طوی. مهمانی. عروسی. ( برهان ). مهمانی.( منتهی الارب ). مهمانی و جشن و عروسی و مانند آن. ( فرهنگ رشیدی ). جشن. شادی. عروسی. ( غیاث ) :
سوری تو جهان را بدل ماتم سوری
زیرا که جهان را بدل ماتم سوری.
لبیبی.
اکنون سور است و مردم آید بسیار
کار شگرف است و صحن ساخته کاچار.
نجیبی.
زمان چون ترا از جهان کرد دور
پس از تو جهان را چه ماتم چه سور.
فردوسی.
ز تو چشم آهرمنان دور باد
دل و جان تو خانه سور باد.
فردوسی.
یکی سور فرمود کاندر جهان
کسی بیش از آن خود نکرد از مهان.
فردوسی.
نیکو مثلی زده ست شاها دستور
بز را چه به انجمن کشند و چه بسور.
فرخی.
اندر آن کشور کو تیغ برآرد ز نیام
کس نپردازد یک روز بسور از ماتم.
فرخی.
ز بهر سور ببزم تو خسروان جهان
همی زنند شب و روز ماه بر کوهان.
عنصری.
میان ما نه عقدی نه نکاحی
نه آئین عروسی و نه سوری.
منوچهری.
در آن سور عروسی پنج و شش ماه
نشسته شادمان در کشور شاه.
( ویس و رامین ).
ز گلشن بباغ آمد از بهر سور
بشد خیره چون دید جم راز دور.
اسدی.
گر تو سوی سور میروی رو
روزت خوش باد و سعی مشکور.
ناصرخسرو.
گویی که بسور اندرم ولیکن
از دور نمایدت سور ماتم.
ناصرخسرو.
شگفت نیست از این سور و جشن خرم و خوش
ز چوبها گل روید ز سنگها شمشاد.
مسعودسعد.
فرزند من آنکه سور من شیون اوست
از صحت من سور بر او شیون شد.
سوزنی.
ز لب صفرای من بشکن میندیش
که سور هیچکس ماتم نگردد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - دیوار گرداگرد شهر باره جمع : اسوار سیران . ۲ - الفاظی که مقدار و چندی حکم را تعیین کنند چنانکه بعضی مردم کاتبند . یا هر چه مردم بود حیران بود . لفظ بعضی و هر چه را که مقدار حکم را تعیین میکند سور خوانند .
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد

فرهنگ معین

(سُ وَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ سوره .
[ په . ] (اِ. ) ۱ - جشن ، ضیافت . ۲ - عروسی .
[ ع . ] (اِ. ) دیوار گرداگرد شهر. ج . اسوار و سیران .
(سُ ) [ ع . سؤر ] (اِ. ) پس ماندة طعام و شراب . (?(سور (ص . ) = سول : اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد.
(اِ. ) درختی است از ردة مخروطیان که دارای برگ های سوزنی طویل و همیشه سبز است . بیش از هزار سال عمر می کند. پوست این درخت قرمز و میوه هایش نیز قرمز تند و بیضی شکلند. چوبش نیز قرمز و زود صاف و پرداخت می شود. پاجوش های این درخت را معمولاً برای تکثیر به کار م

فرهنگ عمید

درختی پیوسته سبز، از ردۀ مخروطیان، دارای برگ های فلسی و میوۀ کوچک سرخ رنگ که چوب آن نیز سرخ رنگ است و در مبل سازی به کار می رود.
بارۀ شهر، دیوار دور شهر.
= سوره
۱. مهمانی، بزم، جشن: خوان کشید او را کرامت ها نمود / آن شب اندر کوی ایشان سور بود (مولوی: ۸۲۱ ).
۲. (اسم مصدر ) خوشی، شادی.
۱. اسب یا استر یا خر که خط سیاهی در پشت او از یال تا دمش کشیده شده باشد. &delta، برخی مردم آن را خوش یمن نمی دانند و به این سبب می گویند «سور از گله دور».
۲. انسان یا حیوانی که از دیگران برمد و دوری کند.
۳. رنگ سرخ.
۴. رنگ خاکستری.

گویش مازنی

/sever/ مقاوم – محکم – استوار & سرو - سبز & صبر شکیبایی & جشن و میهمانی – سور & کسی که موی سر، ابروان و مژگانش مایل به سفید باشد - بور متمایل به سفید

واژه نامه بختیاریکا

شور؛ از مزه ها

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سور: واحد متشکل از آیات قرآن کریم که- جز در یک مورد- با بسمله آغاز می‏گردند. از احکام آن در باب صلات سخن گفته‏اند.
بسمله در آغاز سوره، جزء سوره است و آیه مستقلی به شمار می‏رود؛ از این رو، قرائت آن با سوره در نماز واجب است. سوره های ضحی و شرح و نیز فیل و قریش سوره‏های «ضحی‏» و «شرح» و نیز «فیل» و «قریش» یک سوره به شمار می‏روند؛ از این رو در نماز، اکتفا به یکی از آن دو جایز نیست، بلکه در یک رکعت باید هر دو خوانده شوند. این قول، مشهور میان قدما است؛ بلکه به اکثر فقها؛ بلکه مشهور و بلکه اتفاق آنان نسبت داده شده است. لیکن گروهی از متأخران، هر کدام از آن دو را سوره‏ای مستقل دانسته‏اند. البته جمع بین آن دو- حتی بنابر قول به تعدد- در قرائت یک رکعت از نماز بنابر قول مشهور، واجب است. گر چه بعضی، جمع را نیز واجب ندانسته‏اند. در اینکه در صورت قرائت آن دو، قرائت بسمله دوم واجب است یا نه، اختلاف است. قرائت یک سوره کامل پس از حمد قرائت یک سوره کامل پس از حمد در نمازهای واجب، با وسعت وقت، واجب، و در نمازهای مستحب، مستحب است؛ خواندن سوره های دارای سجده واجب در نماز جز سوره های دارای سجده واجب که بنابر قول مشهور، قرائت آنها در فرائض جایز نیست؛ لیکن در نوافل جایز است و پس از قرائت آیه سجده، سجده می‏کند.

[ویکی الکتاب] معنی سُورٍ: دیوار دور یک مکان - حصار
معنی سُوَرٍ: سوره ها( سوره : پارهای از کلمات و جملهبندیهایی است که همه برای ایفای یک غرض ریخته شده باشد)
معنی صُّورِ: بوق - شیپور (نفخ صور - دمیدن در بوق کنایه است از اعلام مطلبی را که باید همگی عملی کنند به جمعیت انبوهی چون لشکر ، مثل اینکه همگی در فلان روز و فلان ساعت حاضر خارج شوند)
ریشه کلمه:
سور (۱۷ بار)

[ویکی فقه] سور (ابهام زدایی). واژه سور ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • سور (فقه)، سور (به ضم سین و واو)، واحد متشکل از آیات قرآن کریم و دارای کاربرد فقهی و قرآنی• سور (منطق)، سور (به ضم سین و فتح واو)، یکی از اصطلاحات علم منطق به معنای ادات بیان کننده کمیت افراد موضوع
...

[ویکی فقه] سور (فقه). سور (به ضم سین و واو)، واحد متشکل از آیات قرآن کریم که - جز در یک مورد- با بسمله آغاز می گردند. از احکام آن در باب صلات سخن گفته اند.
بسمله در آغاز سوره، جزء سوره است و آیه مستقلی به شمار می رود؛ از این رو، قرائت آن با سوره در نماز واجب است.
سوره های ضحی و شرح و نیز فیل و قریش
سوره های «ضحی » و «شرح» و نیز «فیل» و «قریش» یک سوره به شمار می روند؛ از این رو در نماز، اکتفا به یکی از آن دو جایز نیست، بلکه در یک رکعت باید هر دو خوانده شوند. این قول، مشهور میان قدما است؛ بلکه به اکثر فقها؛ بلکه مشهور و بلکه اتفاق آنان نسبت داده شده است. لیکن گروهی از متأخران، هر کدام از آن دو را سوره ای مستقل دانسته اند. البته جمع بین آن دو- حتی بنابر قول به تعدد- در قرائت یک رکعت از نماز بنابر قول مشهور، واجب است. گر چه بعضی، جمع را نیز واجب ندانسته اند. در اینکه در صورت قرائت آن دو، قرائت بسمله دوم واجب است یا نه، اختلاف است.
قرائت یک سوره کامل پس از حمد
قرائت یک سوره کامل پس از حمد در نمازهای واجب، با وسعت وقت، واجب، و در نمازهای مستحب، مستحب است؛
خواندن سوره های دارای سجده واجب در نماز
...

[ویکی فقه] سور (منطق). سور (به ضم سین و فتح واو) در لغت به معنای دیوار گرداگرد شهر و حصار است، و در اصطلاح منطق، اداتی است که به وسیله آن کمیت افراد موضوع بیان می شود. قضیه ای که شامل این ادات است را «مسوره» یا «محصوره» می نامند. در علوم فقط قضایای محصوره متداول و معتبرند، و سایر اقسام (شخصیه، طبیعیه و مهمله) در علوم کاربرد ندارند.
در منطق اسلامی لفظ سور را در متون مختلف می بینیم. برای نمونه داریم:«و اما چون موضوع کلی بود، از دو بیرون نبود... یا پیدا کرده بود چندی حکم و این را محصوره خوانند، و لفظ پیداگر را سور خوانند.» «و لفظ همه و بعضی را که مقدار حکم تعیین کنند سور خوانند و بعضی محصوره را مسوره خوانند.»
اقسام سور
سور به دو نوع «کلی» و «جزئی» تقسیم می شود. قضایای محصوره بر اساس کمیت موضوع و کیفیت حکم (سلب یا ایجاب) به چهار نوع تقسیم می شوند: «موجبه کلیه»، «سالبه کلیه»، «موجبه جزئیه» و «سالبه جزئیه» و برای هر کدام از آن ها سورهای خاصی استفاده می شود.
سور در قضایای حملیه
سور در قضایای حملیه نشان دهنده کمیت افراد موضوع است.
← سور کلی
...

[ویکی فقه] سور(منطق). سور در لغت به معنای دیوار گرداگرد شهر و حصار است، و در اصطلاح منطق، اداتی است که به وسیله آن کمیت افراد موضوع بیان می شود. قضیه ای که شامل این ادات است را «مسوره» یا «محصوره» می نامند. در علوم فقط قضایای محصوره متداول و معتبرند، و سایر اقسام (شخصیه، طبیعیه و مهمله) در علوم کاربرد ندارند.
در منطق اسلامی لفظ سور را در متون مختلف می بینیم. برای نمونه داریم: «و اما چون موضوع کلی بود، از دو بیرون نبود... یا پیدا کرده بود چندی حکم و این را محصوره خوانند، و لفظ پیداگر را سور خوانند.» «و لفظ همه و بعضی را که مقدار حکم تعیین کنند سور خوانند و بعضی محصوره را مسوره خوانند.»

دانشنامه عمومی

سور (دیاربکر). سور ( به ترکی استانبولی: Sur ) یک منطقهٔ مسکونی در ترکیه است که در استان دیاربکر واقع شده است. [ ۳]
عکس سور (دیاربکر)عکس سور (دیاربکر)عکس سور (دیاربکر)

سور (فرانسه). سور ( به فرانسوی: Sèvres ) یک کمون ( فرانسه ) در جنوب غربی پاریس، فرانسه و در ۹ کیلومتری از مرکز شهر پاریس واقع شده است. [ ۱] سور ۳٫۹۱ کیلومتر مربع مساحت و ۲۳٬۵۷۲ نفر جمعیت دارد.
شهرهای ولفلبوتل و مونت پراسپکت، ایلینوی خواهرخوانده های سور ( فرانسه ) هستند.
عکس سور (فرانسه)عکس سور (فرانسه)عکس سور (فرانسه)عکس سور (فرانسه)

سور (مجارستان). سور ( به مجاری: Szűr ) یک منطقهٔ مسکونی در مجارستان است که در ناحیه موهاچ واقع شده است. [ ۱]
عکس سور (مجارستان)عکس سور (مجارستان)عکس سور (مجارستان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

سُور
(در لغت به معنی دیوار تعیین کنندۀ حدود شهر های قدیم) در اصطلاح منطق لفظی که پیش از موضوع، می آید و کمیّت افراد موضوع را تعیین می کند. مثل «هر» در قضیۀ «هر انسانی حیوان است» و «بعض» در قضیۀ «بعض انسان ها نویسنده هستند». به قضیه ای که دارای سور است، مسوّره و محصوره می گویند.

جدول کلمات

مهمانی , جشن

مترادف ها

party (اسم)
طرف، فرقه، قسمت، جمعیت، دسته، مهمانی، بزم، سور، یارو، بخش، فئه، حزب، دسته همفکر، دسته متشکل

banquet (اسم)
ضیافت، مهمانی، بزم، سور

فارسی به عربی

عید , مادبة , مهرجان

پیشنهاد کاربران

در زبان بلوچی به عروسی میگیم �سور� که البته دو گویش مجزا برای این کلمه وجود داره، برخی مناطق میگن �سور� و برخی مناطق دیگر �سیر�
سور در اوستایی سوئیریه suirya و به معنی ناهار است.
یکی از کاربردهای سور = الکی می باشد
شور = هیجان ( زیاد ) / شور و شوق
گویا شور بوده که به سور هیخته ( تغییر ) شده
فلانی سور ( شور ) داد = هیجان داد = اینجا نگر جشن
شوربختانه = با بخت هیجان زده شده = بختی که تلاطم داشته
...
[مشاهده متن کامل]

شورش = هیجان ( نگر ( هدف و نظر ) ناراحتی اینجاست )
و گویا همین شور و هیجان کاربرد سرخ را پیدا کرده = هر چیزی هیجان داده شود سرخ می شود
از من شورید = از من هیجان یافت = ناراحت شد
چرا دور می رویم واژه دلشوره خودش بهترین نمونست
دلشور = دل هیجان زده شد = دل ناراحتی
شور تو دارم = شور و شوق تو را دارم
ان غذا را شور کردی = به ان غذا هیجان دادی = ادویه زیاد زدی
شور = هیجان
شاید واژه شوری هم ایرانی باشد = یعنی چیزی بین کسانی هیجان یافته ( بگو مگو شده )
نزدیکی با واژه سور یا سراییدن دارد

سور با تلفظ ( sohr ) در گویش لری به خصوص بختیاری و همچنین با اندکی تفاوت در تلفظ، در گویش کوردی به معنی سرخ یا قرمز می باشد.
به بندری شور
مهمانی ، جشن، خوش گذرانی
Sor در ترکی میشه بپرس
Sever در ترکی دوست میدارد
سراغ در فارسی همان سورماق یعنی پرسیدن و جستن
منبع دهخدا
سور در لغت به معنی دیوارى است که در گذشته براى حفاظت به دور شهرها می کشیدند ، و در فارسی از آن تعبیر به بارو می شود ، و در فواصل مختلف نیز برجهائی براى محافظان و نگهبانان داشت ، و لذا مجموعا تعبیر به برج و بارو می کردند .
...
[مشاهده متن کامل]

نظر شهید مطهری در مورد : واژه سوره که از سور گرفته شده است :
( ( هر قطعه‏ ای از آیات قرآن که با یک " بسم الله " شروع می ‏شود و بعد پایان می‏ پذیرد به طوری که بعد از آن ، " بسم الله " دیگری هست ، این قطعه را " سوره " می‏ گویند . قرآن از کتاب هایی است که فصل ، باب و بخش ندارد ولی قطعه قطعه شدنش به صورت‏ سوره سوره بودن است و هر سوره با یک " بسم الله " آغاز می ‏شود و " بسم الله " آغاز قطعه بعد نشان دهنده پایان سوره قبلی است و می‏ گویند کلمه " سوره " از همان ماده ‏ای است که کلمه " سور " وضع شده است . در زبان عرب آن حصاری را که دور شهرها می‏ کشیدند که یک شهر را در داخل‏ خودش قرار می‏ داد و یک حائطی بود یعنی یک دیواری بود که بر تمام شهر یا قصبه و یا ده احاطه داشت ، سور می ‏گفتند ، " سورالبلد " دیوار مرتفعی‏ بود که دور یک شهر می‏ کشیدند . کأنه هر سوره‏ ای در داخل یک حصار قرار گرفته است ، از این جهت به آن " سوره " می‏ گویند . . . ) )
( مطهری ، مرتضی ، ( 1370 ) آشنائی با قرآن ، جلد 4 ، ( تفسیر سوره نور ) 1370 ، انتشارات صدرا ، ص 8 )

پارسی / آلمانی / انگلیسی:
چندی نما /quantifier/ Quantor
چندی نما همان ( سور ) می باشد که در منطق و مزداهیک ( ریاضیات ) نیز بکار می رود.
برای نمونه:سورِ وجودی=چندی نمای وجودی
برگرفته از نبیگ ( کتاب ) بنیادهای منطق نگریک تَرگومانی ( ترجمه ای ) از ادیب سلطانی
سِوِر
در زبان دزفولی به معنی
سخت
استوار
محکم است
او " سِوِر " پای کار نشسته
در زبان دزفولی
سِوِر به معنی سخت ، استوار ، محکم
رکلمه سور هیچ ربط بە قرآن ندارد، چون هزاران سال پیش اسلام این کلمه به معنی حصار، دیوار و پرچین به کار رفته. سور= صبحانه
سور= حصار
سور= پرچیین
سور= پناه
سور درزبان کردی به لهجه ایلام وکلهر کرمانشاه یعنی عروسی وبه پولی که تو عروسی جمع میشه میگیم سویرانه ودرتمام لهجه های کردی به معنی سرخ هم است که سورگول یعنی گل سرخ
ای کاش هنگامی که تضادها مینوشتید انها را فارسی مینوشتید و نه عربی سور و شیون سور و سوگ - هم زیباتراست و هم روان تر
ان شهر لبنان نامش صور است برادر و پیوندی با این ندارد - اما سور در گل سوری و سهر در سهرورد و سرخ همگی پارسی هستند همین واژه به ترکی رفته و انرا سیر میگویند - سور به معنی بزم و جشن و شادی و ولیمه نیز که
...
[مشاهده متن کامل]
مشهور است دیدم در هراتی پسرکی میخواند بخوای کار مه سور میشه - اگرتوجه کنیم سورنای - نای بزم و شادی است دیگر از معانی سور جمعیت سورچران است که انان را سور و سوریا و سوریان میگویند وازه عروسی از زمان تلوزیون و رادیو در زبان مردم افتاد در استان فارس مثلا همه میگفتند سور - میخواندند سوریا کل بزنید داماد در اومد از حموم

در زبان لکی خرم آباد، �سوئیر� به معنی جشن به کار میره، که البته تلفظش در فارسی مشکله. گویا ریشه ی اوستایی داره.
زبان لکی اصلاً نزدیک ترین زبان به اوستایی است که تا حالا زنده مونده.
سُوئْر که بعضی دوستان اشاره کردن به معنی قرمز، تلفظش متفاوته.

شور در زبان ملکی گالی بشکرد
جشن عروسی در زبان ملکی گالی بشکرد
( در علم نحو زبان شناسی و منطق ) سور یعنی؛ کمیت نما، چندی نما quantifier
در عربی می شود حصار یا دیوار
در گویش زبان بختیاری سور ( Sur ) دارای چند معنی میباشد. 1_به معنی=شور2_به معنی= مهمانی دادن ودعوت به غذا وخوردنی ها وجشن گرفتن میباشد. ودر جائی دیگر سُهر ( Sohr ) به معنای سرخ ویا قرمز میباشد.
سور در زبان لری به معنای رنگ سرخ است .
( ماده الموالی )
در کلام رسول الله ( ص ) : آزاد شده های مسلمانان هستند ؛ و از مومنین میباشند و قومی از فارس هستند که به یاری حضرت مهدی ( عج ) خود را به قنسرین ( در سوریه ) رسانده اند
سور یعنی سرخ فارسی وگرمز یونانی دریای سور هم داریم عربها سور میگویند یک شهر هم در لبنان داریم که اونم سور بهش میگویند
جشن و مهمانی
سور= ولیمه دادن در جشن و شور و نشاط چه برای تولد چه برای ختنه سوری که در خراسان برای خنته کردن پسران خود مثل عروسی دررتالار جشن میگیرندرو در کارت دعوت آن می نویسند ختنه سوری و تازگی ها کارتولد سوری هم مد شده است
البته به عروسی هم سور میگیم
کلمه سور در زبان بلوچی به معنای رنگ قرمز میباشد و به چیزی هم که شور باشه میگیم سور
قرمز
در بازی ورق میگن سور یعنی یک برگ بالای همه برگها، سور بمعنی رودست کسی بلند شدن، یه سور به خر زدی آره خودت
سهر یعنی رنگ سرخ
سور در ادبیات محلی جنوب کرمان یعنی لب
سورونی دولونه : قهر کرده ، غیض هست
گاهی کلمه "سور" در لحجه اصفهانیها همان معنی کلمه"severe" در انگلیسی را می دهد و با همان حالت تلفظ می شود ( یعنی علامت کسره زیر حرف سین و دوباره علامت کسره زیر حرف واو ) و به معنی سفت و سخت است مثل : "فلانی توی کارش خیلی سوره " یعنی فلانی در شغل خود خیلی سفت و سخته و ممارست داره
سور: سرخ
صورتی: سرخ کمرنگ
از شباهت آوایی این کلمات ( سور و سرخ ) هم می شود فهمید که این واژه ایرانی است و در حال حاضر هم در زبان کردی خیلی رایج است.
سور به معنی عروسی هم کاربرد دارد و سورانه به معنی پولی است که به عروس و دوماد داده میشه تا ادامه زندگیشون رو با اون استارت بزنن!
...
[مشاهده متن کامل]

سور و سورتی ( صورتی ) هر دو رنگ هایی هستن که در عروسی کاربرد دارند.
دوستانی که تات، گیلک یا مازندرانی هستند شاید بتوانن کمک کنند تا ریشۀ مادی این کلمه رو راحت تر پیدا کنیم.

در زبان هندیجانی به معنی شور ( نمکدار ) بکار میرود
معنی سور : مهمانی ، جشن
سور در زبان کردی به معنای رنگ سرخ است، از آنجا که سرخ رنگ شادی است در ترکیب سور و سات که به معنی پایکوبی است هم سور آمده ، جشن ، بزم ، مهمانی
سور. سرخ است. نخل سرخ را نیز گویند. ایرانیان باستان عراق امروزی را سورستان می گفتند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس