پیشنهادهای محمد علی امینی (٢٨٢)
کاوْدَن: فرایندی که در آن چیزی، برای یافتن اطلاعات یا کشف چیز جدید، مورد جست وجو یا بررسی دقیق قرار بگیرد. فَراکاوْدَن: فرایندی که در آن کیهان، برای ...
اشارال: ⚓اشار ( اشاره ) ال ( وسیله اشاره ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* رُتِبیک:❖ چندتایی مرتب 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* رُتِبْئیک:❖ چندتایی مرتب 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* سَقَلاء:❖ مستقل کننده ( پودمان؛ ماژول ) * سَقَلْماء:❖ مستقل شده ( پودمان؛ ماژول ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* رُتِبیک:❖ چندتایی مرتب * رُتِبْئیک:❖ چندتایی مرتب 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* اَسِسْماء:❖ پیاده سازی شونده * اَسِسِش:❖ روند پیاده سازی 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* کَمانِّویسِه:❖ پرانتز 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* لَفْتَن:❖ مورد بسته بندی شدن قرار دادن * حَصِرْدَن:❖ مورد محصورشدن قرار دادن 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
مَگَراء:❖ استثناء 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* کِرِزْماء:❖ کپی شده * کِرِزْدَن:❖ مورد نسخه برداری شدن قرار دادن
* کِرِزْدَن:❖ مورد نسخه برداری شدن قرار دادن 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* کِرِزْماء:❖ کپی شده 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* تُلِوْلان:❖ محیط به خاطر سپاری موقت ( حافظه نهان ) * تُلِواء:❖ به خاطر سپاری کننده 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* تُلِوْلان:❖ محیط به خاطر سپاری موقت ( حافظه نهان ) * تُلِواء:❖ به خاطر سپاری کننده 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* تَرْجُمِسال:❖ وسیله سازنده ترجمه * تَرْجُمِسانال:❖ مترجم ( کامپایلر؛ سیستم سازنده ترجمه ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* ( رایانش ) بُکْماء:❖ بسته بندی شده 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* ( رایانش ) نِویسایْن:❖ نحو ( نویس آیین ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* تَرْجُمَنْدِه:❖ ترجمه کننده * تَرْجُمال:❖ وسیله ترجمه کردن 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* سِیْرانال:❖ مسیریاب ( سیستم سیر دهنده ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* نِمویار:❖ صفحه نمایش؛ مانیتور 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* نِمویار:❖ صفحه نمایش؛ مانیتور 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* ( رایانش ) نُوبَتیک:❖ لیست * نُوبَتْئیک:❖ یک مجموعه شیء پشت سر هم ( لیست ) * فِهْرِسْت:❖ یک برگه شامل چند قلم یادداشت 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* ( رایانش ) نُوبَتیک:❖ لیست * فِهْرِسْت:❖ یک برگه شامل چند قلم یادداشت * نُوبَتْئیک:❖ یک مجموعه شیء پشت سر هم ( لیست ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* ( رایانش ) کارْلان:❖ فضای کاری 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* سِیْرانال:❖ مسیریاب ( سیستم سیر دهنده ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* سِیْرانال:❖ مسیریاب ( سیستم سیر دهنده ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* رایانال:❖ رایانه؛ کامپیوتر * رایال:❖ محاسبه گر ( ماشین حساب ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* تُدِک:❖ حافظه مستقیم ( رم ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* رابَک:❖ رابط برنامه کاربردی 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* دَسْتْماء:❖ آنچه دسته بندی شود * دَسْتاء:❖ آنچه دسته بندی را معین می کند ( معرف دسته ) * جَمِعْماء:❖ آنچه در مجموعه قرار بگیرد ( عضو بدون تکرار ) ...
خِصاء:❖ خصوصیت ( ویژگی های مقداری چیزی ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* نِمویال:❖ نمایشگر ( اسکرین ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
پَساوُسِعَنْدِه:❖ توسعه دهنده سمت سرور ( بک اند ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* لَغِزْماء:❖ باگ؛ لغزش 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* لَغِزْماء:❖ باگ؛ لغزش ( آنچه حاصل لغزش است ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* فَرْمال:❖ هر یک از دکمه های فشاری روی کنترل ها * جُدال:❖ هر یک از دکمه های دارای دو وضعیت قطع - وصل چِفْتال:❖ دکمه لباس 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
* لَفْتَن [برآمده از لفافه و ـتن]: مورد بسته بندی شدن قرار دادن * حَصِرْدَن [برآمده از حصر و ـدن]: مورد محصورشدن قرار دادن 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
مَگَراء [استثناءگر] * If the file does not exist, the program raises an exception. اگر فایل هه ( مذکور ) نَوُجومائد ( وجود نداشته باشد ) ، برنامه هه ...
( رایانه ) تَلْگِفْتَن [تل و گِفتن ( گیفتن ) ]: مورد بارگیری شدن قرار دادن؛ مثال: * فایل هایی که برایت فرستادم را دانلود کن. 🔮فایل ها هی که بَرایَت ...
تَلْگِفْتَن [تل و گِفْتَن ( گفیدن ) ]: مورد بارگیری شدن قرار دادن؛ مثال: * فایل هایی که برایت فرستادم را دانلود کن. 🔮 فایل ها هی که بَرایَت فرستادم ...
تَلْسِنْدَن [تل و سِنْدَن ( فرستادن شمالی ) ]: مورد بارگذاری شدن قرار دادن؛ مثال: * فایل ها را در سایت بارگذاری کن. 🔮فایل ها را در سایت هه بِتَلْسِن ...
( رایانه ) تَلْسِنْدَن [تل و سِنْدَن ( فرستادن شمالی ) ]: مورد بارگذاری شدن قرار دادن؛ مثال: * فایل ها را در سایت بارگذاری کن. 🔮فایل ها را در سایت ه ...
مانِزْدِن [مان ( ماندگار ) ـ، ـز ( ایجاد ) ، و ـدن ( مصدرنما ) ]: بکاپ گرفتن
مانِزْدَن: مورد پشتیبان گیری قرار دادن؛ مثلا: * Don't forget to back up your files regularly. 🔮 مانِزْدَن بابرنامه از فایل ها اَت را نَشُفَرامو ( فر ...
مانِزْدَن: مورد پشتیبان گیری قرار دادن؛ مثلا: * باید هر روز از اطلاعات مهمت بکاپ بگیری. 🔮 باید هر روز اطلاع های مهم اَت را بِمانِزی. 🫵 اطلاعات بی ...
دورْفَمال [دور، ـفمـ ( دهان ) ، و ـال]: وسیله صحبت با دور؛ مثلا: * 🗝️ دوستم تلفن را جواب داد. 🔮 دوست اَم دورفَمال را جَوابْد ( جواب داد ) .
# سِتُرال وب [سِتُردن و ـال]:وسیله کندن قسمت های مطلوب وب؛ # سِتُرار وب [سِتُردن و ـال]: سیستم کندن قسمت های مطلوب وب؛ مثال: * 🏺A web scraper is a t ...
حَفِظْدَن [حفظ و ـدن]: مورد حفاظت قرار دادن؛ مثلا: * 🗝️مردم باید محیط زیستشان را حفظ کنند. 🔮مردم باید زیلان ( محیط زیست ) اِشان را بِحَفِظَنْد. خ ...
( رایانش ) فَرْماء [فرمان و ـاء]: دستورالعمل؛ مثلا: * 🗝️پردازنده های ساده دستورالعمل ها را یکی یکی اجرا می کنند. 🔮پَرْدازالْ های ( پردازنده های ) پ ...
( برنامه نویسی ) عَمَلاء [عملـ و ـاء]: خصیصه رفتاری یه کلاس؛ مثلا: * 🗝️در پایتون، با متد append می توانی یک شیء را به یک لیست اضافه کنی. 🔮در پایتون ...
دورْفَمال [دور، ـفمـ ( دهان ) ، و ـال]: وسیله صحبت با دور؛ مثلا: * 🗝️دوستم تلفن را جواب داد. 🔮دوست اَم دورفَمال را جَوابْد ( جواب داد ) .
بَدِلْدَن [بدلـ و ـدن]: تغییر ماهیت با تلاش برای حفظ کردن ماهیت آن؛ مثلا: * 🗝️ گاهی تبدیل کردن یک کارخانه به دفتر کار، بد نیست. 🔮 گاهی بَدِلْدَن کا ...
اِلْنامه [الـ ( الکترونیک ) و ـنامه]: نامه الکترونیکی
اِلْنامه [الـ ( الکترونیک ) و ـنامه]: نامه الکترونیکی
صُوَرْدَن [صور و ـدن]: مورد تصورشدن قرار دادن ( فرایند مورد تصور/درک/شناخت قرار دادن بوسیله انگاره/گمان های ذهنی ) ؛ مثلا: * 🗝️ دانشمندان برای سالیا ...
( برنامه نویسی ) نوعِپال ( نوعـ ، ـپـ، و ـال ) : کلاس ( وسیله انگاشتن بعنوان نوع ) ؛ مثلا: * 🗝️ در برنامه نویسی شیءگرا ( OOP ) ، کلاس یک الگو یا قال ...
دَسْگِرِفْتَن [دسـ و ـگرفتن]: مورد پیش بردن قرار دادن؛ مثلا: * 🗝️ مدیر پروژه، مدیریت کارها را به صورت حرفه ای به دست گرفت. 🔮 دَبِّرَنْدِه ( مدیر ) ...
دَسْگِرِفْتَن [دسـ و ـگرفتن]: مورد پیش بردن قرار دادن؛ مثلا: * 🗝️ مدیر پروژه، مدیریت کارها را به صورت حرفه ای به دست گرفت. 🔮 دَبِّرَنْدِه پروژه، دَ ...
دَبِّرْدَن [دبر و ـدن]: مورد مدیریت شدن قرار دادن؛ مثلا: * 🗝️ رئیس شرکت با مهارت بالا توانست بحران مالی را مدیریت کند. 🔮 رئیس شرکت توانست ماهِرانِه ...
دَبِّرْدَن [دبر و ـدن]: مورد مدیریت شدن قرار دادن ؛ مثلا: * 🗝️ رئیس شرکت با مهارت بالا توانست بحران مالی را مدیریت کند. 🔮 رئیس شرکت توانست ماهِرانِ ...
پُرْجُزْء [پُر و جرء]: دارای اجزاء زیاد ( پیچیده ) ؛ مثلا: * Scientists were able to reduce the complex data into a single, clear graph. 🔮دانشمندها ...
تُخَطَرْدَن [تُـ، خطر، و ـدن]:❖ مورد خطرکرده قرار دادن؛ مثلا: * 🗝️ راهنما با نادیده گرفتن علائم رانندگی، گروه را به خطر انداخت. 🔮 رَهْنَما با ناوَج ...
خَطَرْدَن [خطر و ـدن]: مورد پذیرش خطر قرار دادن؛ مثلا: * 🗝️ در یک شب تاریک و طوفانی، ملوانان با خطر کردن سعی کردند کشتی را به ساحل برسانند. 🔮 در یِ ...
زیمانْدَن [�زیـ� و �ماندن�]: مورد زنده مانی قرار دادن؛ مثلا: * The wizard used his magic to immortalize the hero, freeing him from the grasp of death ...
زیمانْدَن [�زیـ� و �ـماندن�]: مورد زنده مانی قرار دادن؛ مثلا: 🗝️جادوگر از جادوی خود استفاده کرد تا قهرمان را نامیرا کند و او را از دست مرگ رها کند. ...
زیهِشْتَن [�زیـ� و �هِشْتَن�]: مورد زنده رهاشده قرار دادن؛ مثلا: * فرعونیان زنانتان را برای کنیزی زنده می گذاشتند. 🔮فرعونیان زنان اِتان را برای اُنْ ...
ویرْدَن: مورد بیدارشدن قرار دادن؛ مثلا: * The loud noise woke me up at midnight. صدای بلند من را نصف شب ویرْد. ویرِمْدَن: از خواب بیدار شدن؛ مثلا: * ...
ویرْدَن: مورد بیدارشدن قرار دادن؛ مثلا: * فرزندش هر روز صبح زود از خواب بیدارش می کند. 🔮فرزند اَش هر روز صبح زود می ویرَد اَش.
مثل پرتلاشی زنبور؛ مثلا: * My mum has been as busy as a beaver preparing for the birthday party. مادر اَم مهمانی تولد را مثل پرتلاشی زنبور فی تَمْهَد ...
نَفَقْدَن: مورد انفاق قرار دادن؛ مثلا: * 🗝️ مالتان را در راه خدا انفاق کنید. 🔮 مال اِتان را در راه خدا بِنَفَقید.
آمیدَن: مورد آماده شدن برای شرایطی قرار دادن؛ مثلا: * 🗝️ معلمش برای آزمون نهایی آماده اش کرد. 🔮 آموزگار اَش برای آزمون نهایی آمید اَش. فَرِهْدَن: ...
تُآموزْدَن: مورد تعلیم قرار دادن؛ مثلا: * 🗝️ حسن را با مبحث کاربرد مشتق آموزش دادم. 🔮 حسن را با بحث کاربرد مشتق تُآموزْدَم. آموزانْدَن: مورد آموخ ...
یُشَتِرْدَن: مورد شطرنجی ( شبکه بندی ) شدن قرار دادن * The engineers will grid the area to prepare it for construction. مهندس ها منطقه را برای ساخت و ...
اَفْزونْدَن: افزایش دادن میزان
وَیا: این کتاب ویا آن یکی را بخر ( نه هر دو ) .
کارلان [کار لان ( لانه ) ]: فضایی که عملیات در آن انجام می شود
فامْلان ( لانه/خانه رنگ )
حِسّْتَن [برامده از حس و ـتن]: دریافتن ویژگی های چیزی با حواس پنجگانه؛ مثلا: * The smoke detector sensed the smoke and immediately set off the alarm. ...
سَهیدَن: احساس کردن وضعیت/هیجان درونی حاصل از یه تجربه؛ مثلا: * I never feel safe when Richard is driving. هنگامیکه ریچارد می راند هرگز امنیت را نمی ...
عَلَنیَدَن [برامده از علنی و ـدن]: امکان دریافتن اطلاعات درمورد چیزی را ممکن کردن
راهال [برامده از راه و ـال]: وسیله راه رفتن گامال [برامده از گام و ـال]: وسیله گام برداشتن
نادیدن: فعل ندیدن را انجام دادن؛ مثال: * I ignored the message he was making and kept studying. علامت هایی که داشت می داد را نادیدم و به مطالعه ادامه ...
( رایانش ) اَنْجْلان [برامده از انجام و لان]: محیطی که انجام/اجرای یک تابع در آن شکل می گیرد.
وَجهیدَن [برامده از توجه و ـیدن]: چیزی را از جنبه ای برای درک کردنش مورد دید قرار دادن
زحمیدن [برامده از زحمت و ـیدن]: کاری را با پذیرش مشقت یا رنجش انجام دادن
زَحْمیدَن [برامده از زحمت و ـیدن]: کاری را انجام دادن بهمراه دچار سختی و رنج شدن
کِتْمیدَن [برامده از کتمان و ـیدن]: واقعیت چیزی را پنهان کردن
( جدید ) بر دوش گرفتن
کولیدن [برامده از کول و ـیدن]: بر شانه گرفتن
قدمیدن [برامده از قدم و ـیدن]: به آرامی و آرامش مسیری را قدم زنان طی کردن.
قدمیدن [برامده از قدم و ـیدن]: به آرامی و آرامش مسیری را قدم زنان طی کردن.
پَرتابیدَن [برامده از پرتاب و ـیدن]: شیءای را با اعمال نیروی اولیه بهش، در هوا حرکت دادن
پَرتابیدَن [برامده از پرتاب و ـیدن]: شیءای را با اعمال نیروی اولیه بهش، در هوا حرکت دادن
ویرامایِش [برامده از ویرایش و همایش] ویراجار [برامده از ویرایش و جار] هَماویرا [برامده از همایش و ویرا] داویرامِش [برامده از داو ( داوطلب ) و ویرایش]
عَلَنْدن [برامده از علنـ و ـدن]: فهمیدن یا دریافتن چیزی را ممکن کردن ( اعلان کردن ) ؛ مثال: * The committee will determine the winner of the competit ...
عَزمیدن [برامده از عزم و - یدن]: ترک کردن موقعیت یا مکان کنونی برای رسیدن به مقصدی
غُلُویدَن [برامده از غلو و یدن]: وصف کردن چیزی بزرگتر از آنچه هست.
غُلُویدَن: وصف کردن چیزی بزرگتر از آنچه هست.
غُلُویدن [برامده از غلو و یدن]: وصف کردن چیزی بزرگتر از آنچه هست.
چَرْخپا [برامده از چرخ و پا]: چرخی که بجای پا استفاده می شود.
چَرْخْپا [برامده از چرخ و پا]: چرخی که به جای پا استفاده می شود
چَرْخْپا [برامده از چرخ و پا]: چرخی که به جای پا استفاده می شود
رَصَدیدن [برامده از رصد و ـیدن]: چیزی را بخاطر شناختن رفتارهایش مورد نظر قرار دادن
برامده از رصد و ـیدن چیزی را برای شناختن اش مورد نگریستن قرار دادن
رَصَدیدَن [برامده از رصد و ـیدن]: نگریستن به رفتار های چیزی برای شناختن اش
معادل انگلیسی رصد کردن observe است نه sight. sight بمعنی چمش کسی به چیزی خوردن است.
داویدن [به تعریف جدید]: انجام کاری را مشروط به نتیجه ای [صادق شدن اتفاقی در آینده] کردن: * حسن خوردن ۱۰ لیتر بستنی را به باختن استقلال [که نتیجه بازی ...
[بازتعریف] انجام کاری را به نتیجه چیزی مشروط کردن؛ شرط بندی کردن: * خوردن یک لیتر بستنی را به باختن استقلال داوید. [= شرط بست درصورت باختن استقلال یک ...
دَعْویدَن [برامده از ادعا و ـیدن]: ادعا کردن؛ راست بودن چیزی که راستی اش نامشخص است را بیان کردن
دَعْویدَن [برامده از ادعا و ـیدن]: ادعا کردن؛ راست بودن چیزی که راستی اش نامشخص است را بیان کردن
خَلَویدَن [برامده از خلوت و ـیدن]: خلوت کردن؛ جایی را از وسیله های اضافی بشکلی خالی کردن
خَلْویدَن [برامده از خلوت و ـیدن]: خلوت کردن؛ جایی را از وسیله های اضافی بشکلی خالی کردن
مُلِقْدَن [برامده از ملاقات و ـدن]: با کسی برای نخستین بار بقصد کسب شناخت گفتگوی رودرو انجام دادن قِبَلْدَن [برامده از قبلـ ـدن] مورد روبرویی ( برخور ...
مُلاقیدَن [برامده از ملاقات و ـیدن]: با کسی برای نخستین بار رودرو گفتگو کردن
شَفَعیدَن [برامده از شفاعت و ـیدن]: درخواست بخشش گناه کسی را کردن
شَفَعیدَن [برامده از شفاعت و ـیدن]: درخواست بخشش گناه کسی را کردن
نِجاتیدن [برامده از نجات و ـیدن]: نجات دادن
نِجاتیدَن [برامده از نجات و ـیدن]: نجاد دادن
گُمیدَن [برامده از گم و ـیدن]: گم کردن
گُمیدَن [برامده از گم و ـیدن]: گم کردن
اَفْزونْدَن [برامده از افزون و ـدن]: میزان چیزی را افزایش دادن
شی ءای همجنس را به مجوعه ای اضافه کردن
شیءای جدید را در مجموعه ای آوردن
رنگ چیزی را عوض کردن یا چیزی را دارای رنگ کردن
فامیدَن [برامده از فام و ـیدن]: رنگ چیزی را بشکل عوض کردن یا چیزی را دارای رنگی کردن.
اِضافْتَن [برامده از اضافه و ـتن]: وارد کردن در یک کل ؛ مثلا: * یه موضوع جدید را به پایان نامه ام اِضافْتَم. افزودن:به تعداد چیزی اضافه کردن ؛ مثلا: ...
گرایش کسی را با بیان کردن جنبه های مثبتی چیزی تغییر دادن
کسی را به درست بودن انجام کاری، با بیان کردن جنبه های مثبت، باورمند کردن
حَصْریدَن [برامده از حصر و ـیدن]: محصور کردن؛ دارای حصر کردن عُصاریدَن [برامده از عصاره و ـیدن]: اجزاء یا ماهیت مهم چیزی را استخراج کردن
سُراوَر [سُر، ـا ( دارای صفت ) ، و ـور ( اطراف ) ]: چیزیکه براحتی به طرفین سر می خورد.
( برنامه نویسی ) نوعِپال [برامده از نوع، ـپـ، ـال] وسیله نوع انگاشتن شی ها/موجودها
برنامه نویسی نوعِپْگَرایانه [برامده از نوع، ـپـ ( انگاشتن/پنداشتن ) ، گرای، و ـانه]: برنامه نویسی بر اساس جهان بینی نوع انگاری شی ها
رَسْمال [رسم و ـال]: وسیله رسم کردن نِگارال [نگار و ـال]: وسیله نگاشتن رَسْمْلَت [رَسم و ـلَت]: صفحه ترسیم نِگارلَت [نگار و ـلَت]: صفحه نگاشتن
نِویسال [نویس ( بن مضارع نوشتن ) و ـال]: وسیله نوشتن دَرْجال [درج و ـال]: وسیله درج کردن اطلاعات
رَسمال [رسم و ـال]: وسیله رسم کردن نِگارال [نگار ( بن مضارع نگاشتن و ـال]: وسیله نگاشتن
ذِکْرامیدَن [ذکر، ـام، و ـیدن]: به یاد آوردن درحالت کلی برای ساختن مصدرها ناگذرا به بن مضارع پسوند ـمیدن یا ـامیدن می چسبد؛ مثلا: - ذکریدن ( یادآوری ...
ذِکْرامیدَن [ذکر، ـام، و ـیدن]: حالت ناگذرای مصدر ذکریدن ( یادآوری کردن )
ذِکْرامیدَن [ذکر، ـام و ـیدن]: مصدر ناگذرای ذِکْریدَن درحالت کلی برای ساختن حالت ناگذرای یک مصدر گذرا، پس از بن مضارع آن مصدر پسوند ـمیدن یا ـامیدن چ ...
اطلاعاتی را به ذهن آوردن
ذِکْریدَن [ذکر و ـیدن]: اطلاعاتی را به ذهن آوردن
ذِکریدَن [ذکر و ـیدن]: اطلاعاتی را به ذهن آوردن
ذِکْریدَن [ذکر و ـیدن]: اطلاعاتی را به ذهن آوردن
وضعیت یا حالت چیزی را حفظ کردن
نِگَهیدَن [نگه و ـیدن]: وضعیت یا حالت چیزی را حفظ کردن
نِگَهیدَن [نگه و ـیدن]: وضعیت یا حالت چیزی را حفظ کردن
بَشریدن [بشر و ـیدن]: آگاه کردن کسی از چیزی پنهان سرورانگیز.
کسی را از چیزی پنهان و سرورانگیز آگاه کردن
بَشِریدَن [برامده از بشر و ـیدن]: خبری سرورآور و پنهان را به کسی دادن
اَذّیدَن [برامده از اذیت و ـیدن]: کسی را دچار رنج کردن
کیاجِشْ [برامده از کیـ ( چه کسی ) با ـجـ ( سنجیدن ) و ـش ( فرایند ) ]: هویت کسی را سنجیدن
شناسال [شناس ( بن مضارع شناختن ) و ـال]: وسیله شناسایی کردن چیزی
عَمَریدَن [برامده از تعمیر و ـدن]: وضعیت چیزی را از ناسالم به سالم تغییر دادن
فُروبینال: برامده از فرو ( زیر، پایین ) ، بین ( بن مضارع دیدن ) ، و ـال ( وسیله ) مقابل فرابینال بمعنی Telescope
صُحبیدن [برامده از صحبت و ـیدن]: گفتن مطلبی به منظور آشکار شدن موضوعی
تَرْکیدَن [برامیده از تَرک و ـیدن]: خاتمه دادن به بودن در وضعیت یا حالتی
تَرْکیدَن [برامده از ترک و ـیدن]: خاتمه دادن به بودن در وضعیت یا حالتی
️زَمیکْدَن [برامده از زم ( دمای پایین ) ـیک ( خصلت ) و ـدن]: چیزی را دچار کاهش دما کردن ( زیر ۲۰ درجه سانتیگراد ) ️خُنَیکدَن [برامده از خن، ـیک و ـ ...
آمیدن [برامده از آماده و ـدن]: شرایط، وضعیت، یا حالت چیزی را بمنظور هدفی مرتب کردن مثال: I need to prepare the documents for the meeting tomorrow. با ...
مُهِیْدَن وسیله های موردنیاز را از مکان های مختلف آوردن
مُهِیْدَن [برامده از مهیا و ـدن]: چیزهای مورد نیاز را از مکان های مختلف آوردن
( رایانش ) تَرایال [برامده از تَرا ـال]: وسیله انتقال تغییرات از یک سکو به سکوی کاری دیگر
نَمایال [برامده از نما ( بن مضارع نمودن ) و ـال]: وسیله نشان دهنده چیزی نماینده
اِشارال [برامده از اشاره و ـال]: وسیله اشاره کننده مَکانَّما [برامده از مکان و نما]: نشانگر
اِشارال [برامده از اشاره و ـال]: وسیله ای برای اشاره کردن
در نقش اسم: وَرابینال یا فَرابینال: فرا یا ورا، بین ( مضارع دین ) ، و ـال ( وسیله ) فراگشال [برامده از فرا، گشا، و ـال] بمعنی وسیله گشاینده چیزهای ف ...
واقِعیدَن: واقع با ـیدن
فَراموژْدَن: مصدر سببی فرامودن؛ یعنی بر اثر فرایند طبیعی فراموش کردن.
( رایانش ) فرامودن [برامده از فراموش و ـیدن]: یعنی اطلاع هایی را به فراموشی دادن
فرامودَن: برامده از فراموش و ـیدن
لَفْگودن: لف، گو، ـدن
لَفْگودن: ساخته شده از لَف، گو ( بن مضارع گفتن ) و ـدن
کسی را با استفاده از باورهای خودش به درستی انجام کاری باورمند کردن
وسیله ای برای ریخت دادن به چیزی ازطریق ایجاد ساختار موردنظر
ماندگار کردن چیزی به شکل مادی
توجه کردن
به شکل ناصریح چیزی را گفتن
شروع کردن کاری با ترک کردن موقعیت کنونی
مَحْویدَن [محو و ـیدن]: چیزی را همراه اثرهایش، بطور کامل، نابود کردن.
قانِعیدن [قانع و ـیدن]: مورد قانع شدگی قرار دادن * I tried to convince my friend to join the study group. تلاش کردم دوستانم را بِقانِعَم تا به گروه م ...
چَمْگودَن [چم، گو ( گفتن ) ، و ـدن]: چیزی را بشکل ناصریح بیان کردن
رویْلان [برامده از روی و لان]: یعنی محیط یا محوطه رویدادها.
ریخْتال: برامده از ریخت و ـال
تَهایَند: ته، آیند
اِخْتِراعیدن [برامده از اختراع، و ـیدن] چاخانیدن [چاخان و ـیدن] و دروغْبافتن [دروغ و بافتن]
سِیْکامْدَن [برآمده از سیر ، کار ، ـمـ ( برای ساختن مصدر نگذرایی ) ، ـدن ( مصدرنما ) ]: مورد سیرکردن کاری قرار گرفتن؛ مثلا: * It's exhausting commuti ...
( برنامه نویسی ) رِکُنِشْ [ برامده از رِ ( بمعنی تکرار به ازای مفعول/شی های نه لزوما یکسان ) ، کن ( بن مضارع کردن ) ، و ـش ( بمعنی روند یا فرایند ) ] ...
اِرْثیدن: خصلتی را به ارث بردن؛ مثل: کلاس الف [خصلت های] ب را ارثیده. اِرْثاهیدن: چیزی را به ارثبردن از خصلتی واداشتن؛ مثل: کلاس الف را از ب اِرْثاه ...
اَتا: سرواژه های �اگر و تنها اگر�
لَمْسْلان [ لمس لان ( لانه ) ]: محدوده لمس
کَمانِّویسِه
اَسِسْتَن [برامده از اَسس ( تاسیس ) و ـتن]: طرح ساختی را به سرانجام رساندن
( برنامه نویسی ) پَسَنْدُریدن [برامده از پسند ( بن مضارع پسندیدن ) ، دوره، ـیدن]: انتخاب کردن عضوهایی از یه شی مجموعه ای براساس یه دوره گردش خاص ( مث ...
رِکُنال: رِ ( تکرار ) کن ( بن مضارع کردن ) ـال ( وسیله ) رِکُنیکال: رِ ( تکرار ) کن ( بن مضارع کردن ) ـیکـ ( خصلت ) ـال ( وسیله ) [تکرارکننده کن یا ...
( برنامه نویسی ) رِکُنِشْپَذیر [رِ ( تکرار ) کن ( بن مضارع کردن ) ، ـشـ ( نشان دهنده فرایند؛ مانند کنش ) ، ـپذیر
رِکُنیدن [ر ( تکرار ) ، کن ( بن مضارع کردن ) ، ـیدن ( پسوند مصدر ساز ) ]: فرایندی را، نه لزوما عینا، تکرار کردن ( ممکن مفعول عینا یکسان نباشد ) در ک ...
بَدَلیدن [ برامده از بدل و ـیدن]: ماهیت چیزی را تغییر دادن
حَسْبِشِ مانَرْز ( برامده از حسب، ـش و مان ارز ) فرایند محاسبه ثابت ها
( برنامه نویسی ) رَبْطال ( ربط، ـال ) : وسیله مرتبط کردن
( رایانش ) دَرْجِبْتیدن ( درج، ابتدا، ـیدن ) : در ابتدا یا بالای پشته درج کردن
پَساوُسع: پس، ا، وسع ( توسعه ) [توسعه دهنده پیشا ( بک اند ) ]
پیشاوُسْع: پیش، ا، وسع ( توسعه ) [توسعه دهنده پیشا ( فرانت اند ) ]
( برنامه نویسی ) گیرُخْتَن: برداشتن یکی از عضوهای یه شی مجموعه ای ( برنامه نویسی ) گیرِنْتُخْتَن:برداشتن آخرین عضو یه شی مجموعه ای
( برنامه نویسی ) ️پُدَرِجْدَن: مورد درج شدن در انتها قرار دادن؛ مثلا: * You can append new entries to the database using this function. 🔮 با این تاب ...
فعل: کیاستن
یافتن: پیدا کردن کَشْفیدن: کشف کردن یه مطلب جدید کَشْفِنادن: بشکل ناخواسته کشف کردن یه مطلب جدید مثلا: While hiking in the mountains, they discovere ...
( در زمینه شغل ) فعل: کارُستن اسم: کارُساء
فعل: خَرابیدن: دچار آسیب کردن صَدَمیدن: درچار خرابی فیزیکی کردن خُسریدن: دچار خرابی کیفیتی کردن نُقْصیدن: دچار خرابی عملکردی کردن اسم: صَدَماء: ...
مهلیدن مثال: I gave him a respite by extending the deadline. او را با تمدید سررسید مهلیدم. یا، با تمدید سررسید مهلیدم اش.
دروغاپتن
دروغاپتن
پوچناپذیر
پوچپذیر
️مَکِّنْدن [برامده از مکنت و ـدن]: مورد از عهده برآمدن قرار دادن؛ مثلا: * I’ve been saving my money so I can afford to buy a new bike. 🔮 پول اَم را ...
عُضْویماء: عضو، ایما، ء ( اشاره کننده به یه عضو )
وَجِهْدَن: مورد توجه قرار دادن ؛ مثلا: * Please attend to the instructions carefully. لطفا بادقت دستورالعمل ها را بِوَجْهید. شُوَجِهْدَن: متوجه شدن؛ ...
آغازیدن
عَلَنیدن
شیفتن ( شیفته کردن ) شِیْدیدن ( شیدا کردن ) بُهْتیدن ( مبهوت کردن ) جَلِبْدن ( جلب کردن ) 🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇
( برنامه نویسی ) لغزبریدن ( برنامه نویسی ) لغزعاردن
لغزبریدن: لغز بری دن لغزعاردن: لغز عاری دن
ناهَمْلُوناء
هَمْلُوناء
داکرستن
غیرپذیر
نِویسایْن [نویس ( بن مضارع نوشتن ) و آیین]: آیین نوشتن؛ نحو؛ مثلا: * 🏺 The programming language has strict syntax rules governing how code must be s ...
رجعیدن
آریکدن
رغبیدن؛ قانعیدن؛ قبولاندن؛ مجابیدن
دبریدن
تَرْجُمار [برامده از ترجمه و ـار ( سیستم ) ]: یک سیستم نرم افزاری که برای ترجمه کردن کدها استفاده می شود
بُنْچیدَن [بنچـ ـیدن]: * The scientist will document the results of the experiment in detail. دانشمندها نتیجه آزمایش را با دقت بُنْچِینَنْد ( خواهند ...
میزیدن
( رایانش ) لغزعاردن
پیکریدن
( رایانش ) ترجمسار
جملیدن
حَلّْدَن: مورد حل شدن قرار دادن؛ مثلا: * The scientists will analyze the data collected from the experiment to draw meaningful conclusions. 🔮 دانشمن ...
جَوَزْدَن [برامده از جواز و ـدن]: چیزی را رسما مجاز کردن؛ مثلا: * The CEO authorized her assistant to sign documents on her behalf. مدیر عامل جَوَزْد ...
( برنامه نویسی ) نوبتیک
کیاجْدَن: مورد احراز هویت شدن قرار دادن؛ مثلا: * When a user logs into their company's network, they are required to use their unique username and pa ...
کیجیدن
ملفیدن
میزئیدن
اشاریدن
پِنْلان
ناملان
اجرالان
مانوزْدَن: مورد پشتیبان گیری قرار دادن؛ مثلا: * Don't forget to back up your files regularly. 🔮 مانوزْدَن بابرنامه از فایل ها اَت را نَشُفَرامو ( فر ...
راهنمال
در حالت گذرا: تَراجایدن [تلفظ نزدیک تراجادن] در حالت ناگذرا: تَراجائیدن
خوانشنویسه: خوان ( بن مضارع خواندن ) ـِش نویسه خوانِّویسه: خوان نویسه
دگرشناپذیر: دگر ـِش ـناپذیر
دگرشپذیر: دگر - ِش ـپذیر
کریزدن: کِرْ ( شبیه ) ـیز ( ایجاد کردن؛ زادن ) ـدَنْ ( مصدرنما )
فرزبچه؛ بچه فرز؛ بچه زرنگ
فرزبچه؛ بچه فرز
نمایال
نَمایار [برامده از نما و ـار]: سیستم/دستگاه نمایش دهنده
دورنمار
کرانویسه
( رایانش ) وضعلان
فرانویسه
( رایانش ) چمنویسه
فرانوشتن
فرانوشت
وَنه
هَمیتْ: ظرفی که درونش چیزهایی برای ارسال/فروش نهاده شده ریشه شناسی: برآمده از هم ( همیدن ) با ـیتْ؛ مانند: تاشیت ( t�ŝit ) به معنی، ۱ - بریده، مقطوع ...
( رایانش ) رُتْبیکْ ( ریاضی ) رتبئیک
افزودن چیزی به یه شی یا محل به ویژه برای جذابتر کردن اش
آمودَن: به معنی افزودن چیزی به یه شی یا محل
آمایَنده: کسی که چیزی به یه شی یا مکان می افزاید به ویژه برای جذاب کردن اش
آمودَن: به معنی افزودن چیزی به یه شی یا محل
نَماکْ: برآمده از "نما" "ک"؛ به معنی نمودنده ی کوچک.
بِرْکا: برآمده از "برنامه کاربردی"
راکا: برآمده از "رابط کاربری"
تِکْرارِشْ: مانند "روش" که به چگونگی/حالت رفتن اشاره می کند، تکرارش هم به چگونگی تکرار کردن اشاره می کند.
بُکْتَن [برامده از بقچه و ـدن]: مورد بسته بندی شدن قرار دادن؛ مثلا: * I haven't packed my clothes yet. هنوز لباس ها اَم را نَبُکِه ئَم ( مورد بسته بن ...
پیشا: "پیش" "ا" به معنی سمت جلو
پَسا: "پس" "ا" به معنی سمت عقب