slicing

/sˈlaɪsɪŋ//ˈslaɪsɪŋ/

معنی: برش، قاچ زنی
معانی دیگر: قاچ کردن

جمله های نمونه

1. He worked fast, cutting and slicing the turf neatly, heaving the sod to one side.
[ترجمه گوگل]او سریع کار می کرد، چمن را به طور منظم برش می داد و برش می داد، چمن را به یک طرف پر می کرد
[ترجمه ترگمان]او به سرعت کار می کرد و چمن را صاف می کرد و چمن را به یک طرف می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He began slicing the pie up.
[ترجمه گوگل]شروع کرد به برش زدن پای
[ترجمه ترگمان]شروع کرد به بریدن پای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's a machine for slicing bread.
[ترجمه گوگل]این دستگاه برای برش نان است
[ترجمه ترگمان]این یه دستگاهه که نون رو پاره کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The boat was slicing through the sparkling waves.
[ترجمه گوگل]قایق از میان امواج درخشان عبور می کرد
[ترجمه ترگمان]قایق در میان امواج درخشان فرو می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Amit won the race, slicing three seconds off his previous best time.
[ترجمه گوگل]آمیت برنده مسابقه شد و سه ثانیه از بهترین زمان قبلی خود فاصله گرفت
[ترجمه ترگمان]آمیت برنده مسابقه شد، slicing سه ثانیه قبل از بهترین زمان قبلی اش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mter slicing the cake for the cameramen, he will step to the microphones for his usual birthday observations.
[ترجمه گوگل]وقتی کیک را برای فیلمبرداران برش می‌دهد، برای مشاهدات معمول تولدش به سمت میکروفون می‌رود
[ترجمه ترگمان]mter کیک را برای فیلم بردارها خرد می کند، او به میکروفن برای مشاهدات معمولی سالگیش پا می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We were up on the interstate again, slicing through the Louisiana countryside.
[ترجمه گوگل]ما دوباره در بین ایالتی بودیم و در حومه لوئیزیانا رد شدیم
[ترجمه ترگمان]ما یه بار دیگه تو مرز بودیم، رفته بودیم منطقه \"لوئیزیانا\" رو پاره کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Yet at the last moment the sword swerved, slicing her ear and cheek.
[ترجمه گوگل]اما در آخرین لحظه شمشیر منحرف شد و گوش و گونه او را برید
[ترجمه ترگمان]اما در آخرین لحظه شمشیر تغییر کرد و گوشش و گونه او را پاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You are slicing the lemon in half.
[ترجمه گوگل]لیمو را از وسط نصف می کنید
[ترجمه ترگمان] تو نصف رو پاره می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Prepare the fruits by peeling, coring and slicing.
[ترجمه گوگل]میوه ها را با پوست کندن، هسته برداری و برش دادن آماده کنید
[ترجمه ترگمان]میوه ها را با پوست کندن، مغزه گیری و slicing آماده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He recognized each draught of icy air slicing through cracks in doors made invisible by crowding shadows.
[ترجمه گوگل]او هر جریان هوای یخی را که از شکاف‌های درهایی که توسط سایه‌های شلوغ نامرئی می‌شد، بریده می‌شد، تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]او هر جرعه هوای یخ زده را که از شکاف های درها در تاریکی فرورفته بود، تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mike was slicing his fork through a tall stack of pancakes covered with pretty syrup.
[ترجمه گوگل]مایک داشت چنگالش را از میان یک پشته بلند پنکیک که با شربت زیبایی پوشانده شده بود، برش می داد
[ترجمه ترگمان]مایک داشت چنگالش را از میان توده ای از pancakes که پوشیده از شیره زیبا بود پاره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In my dream, I am slicing a cake with Mary Wollstonecraft.
[ترجمه گوگل]در خوابم با مری ولستون کرافت کیک را برش می زنم
[ترجمه ترگمان]در خواب، دارم یک کیک را با ماری Wollstonecraft می شکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I am left with his friend, who is slicing tomatoes.
[ترجمه گوگل]من مانده ام با دوستش که گوجه فرنگی را قاچ می کند
[ترجمه ترگمان]دوست او، که tomatoes را برش می دهد، ترکش می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mostly chopping and cutting, slicing and dicing.
[ترجمه گوگل]بیشتر خرد کردن و برش دادن، برش دادن و خرد کردن
[ترجمه ترگمان]بیشتر خرد کردن و بریدن، بریدن و چهار گوش کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برش (اسم)
cut, cutting, abscission, incision, section, slice, dissection, mammock, borsch, borscht, broach, slash, clip, concision, scissoring, truncation, slicing, hack, excision, resection, snip, snipping

قاچ زنی (اسم)
slicing

تخصصی

[آمار] ورقه ورقه کردن

انگلیسی به انگلیسی

• act of cutting into broad thin pieces; act of cutting across or cutting into

پیشنهاد کاربران

بپرس