pointer

/ˌpɔɪntər//ˈpoɪntə/

معنی: شاهین ترازو، نشان دهنده، معلم، اشاره کننده، عقربک، عقربه، اشارهگر، توصیه مفید، نوعی سگ شکار ی، نشان گیرنده
معانی دیگر: (انسان و غیره) اشاره کننده، نشانگر، شاخص، بیانگر، دال (بر چیزی)، (ترازو) شاهین، (برای نشان دادن چیزی روی تخته سیاه یا نقشه ی دیواری و غیره) چوب اشاره، راهنمایی، نکته، سگ شکارنما

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person or thing that points or indicates.

(2) تعریف: a stick or rod used to indicate points on a map or other display.

(3) تعریف: a hand or needle on a measuring device such as a watch, compass, or other dial.
مشابه: hand, needle

(4) تعریف: a word of advice; suggestion.
مشابه: suggestion, tip

- She gave me a few pointers on how to get a job.
[ترجمه گوگل] او به من چند راهنمایی در مورد چگونگی یافتن شغل داد
[ترجمه ترگمان] او چند نکته به من داد که چطور کار پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: any of a breed of hunting dog bred and trained to point with the nose and body toward the hunter's prey.

جمله های نمونه

1. Move the mouse pointer to the menu bar.
[ترجمه گوگل]نشانگر ماوس را به نوار منو ببرید
[ترجمه ترگمان]اشاره گر موس را به نوار منو ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The performance of the car industry is a pointer to the general economic health of the country.
[ترجمه گوگل]عملکرد صنعت خودرو نشانگر سلامت عمومی اقتصادی کشور است
[ترجمه ترگمان]عملکرد صنعت خودرو نشانگر سلامت عمومی کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The pointer was between 35 and 40 pounds.
[ترجمه گوگل]نشانگر بین 35 تا 40 پوند بود
[ترجمه ترگمان]نشانگر بین ۳۵ تا ۴۰ پوند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His symptoms gave no obvious pointer to a possible diagnosis.
[ترجمه گوگل]علائم او هیچ اشاره واضحی به تشخیص احتمالی نمی داد
[ترجمه ترگمان]نشانه ها دال بر تشخیص احتمالی این بیماری بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The local elections were seen as a pointer to teh general elections.
[ترجمه گوگل]انتخابات محلی به عنوان نشانه ای برای انتخابات عمومی تلقی می شد
[ترجمه ترگمان]انتخابات محلی به عنوان یک نشانگر برای این انتخابات عمومی دیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A light pointer is often useful with a slide projector.
[ترجمه گوگل]یک نشانگر نور اغلب با یک پروژکتور اسلاید مفید است
[ترجمه ترگمان]یک اشاره گر سبک اغلب با یک پروژکتور اسلاید مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She tapped on the world map with her pointer.
[ترجمه گوگل]او با اشاره گر خود روی نقشه جهان ضربه زد
[ترجمه ترگمان]با نوک تیزش به نقشه جهان ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The pointer is still oscillating.
[ترجمه گوگل]اشاره گر همچنان در حال نوسان است
[ترجمه ترگمان]نشانگر هنوز در نوسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Position the mouse pointer and click.
[ترجمه گوگل]نشانگر ماوس را قرار داده و کلیک کنید
[ترجمه ترگمان]اشاره گر موشی را پست کنید و کلیک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sunday's elections should be a pointer to the public mood.
[ترجمه گوگل]انتخابات یکشنبه باید نشانه ای برای روحیه عمومی باشد
[ترجمه ترگمان]انتخابات روز یکشنبه باید نشانگر حالت عمومی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The pointer is automatically updated following a read or write operation.
[ترجمه گوگل]اشاره گر به طور خودکار پس از یک عملیات خواندن یا نوشتن به روز می شود
[ترجمه ترگمان]اشاره گر پس از یک عملیات خوانش و نوشتن به طور خودکار به هنگام سازی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Exiting edit menus Move the pointer to a blank area of the screen and press fire twice in quick succession.
[ترجمه گوگل]خروج از منوهای ویرایش نشانگر را به یک ناحیه خالی از صفحه ببرید و دو بار پشت سر هم آتش را فشار دهید
[ترجمه ترگمان]منوها edit را ویرایش می کنند، اشاره گر را به یک قسمت خالی از صفحه حرکت می دهند و دوبار در توالی سریع آتش را فشار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A sad behaviour possibly but perhaps a pointer to a common twenty-first-century occurrence.
[ترجمه گوگل]یک رفتار غم انگیز احتمالاً اما شاید اشاره ای به یک اتفاق رایج در قرن بیست و یکم
[ترجمه ترگمان]شاید یک رفتار غمگین، اما شاید نشانگر وقوع یک حادثه قرن بیست و یکم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Each node is given a pointer to its parent.
[ترجمه گوگل]به هر گره یک اشاره گر به والد خود داده می شود
[ترجمه ترگمان]هر گره یک اشاره گر به والد خود داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That may give us a pointer to one approach.
[ترجمه گوگل]این ممکن است به ما اشاره ای به یک رویکرد بدهد
[ترجمه ترگمان]که ممکن است به ما یک اشاره گر به یک رویکرد بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شاهین ترازو (اسم)
beam, tongue, girder, fulcrum, pointer

نشان دهنده (اسم)
pointer, indicant, demonstrator

معلم (اسم)
teacher, pointer, educator, instructor, guru, preceptor, pedagog, pedagogue

اشاره کننده (اسم)
pointer

عقربک (اسم)
felon, pointer, gnomon, watch hand

عقربه (اسم)
hand, pointer, gnomon, needle

اشاره گر (اسم)
pointer

توصیه مفید (اسم)
pointer

نوعی سگ شکاری (اسم)
pointer

نشان گیرنده (اسم)
pointer

تخصصی

[کامپیوتر] اشاره گر - اشاره گر - 1- علامتی مانند یک تیر ( پیکان) که تحت کنترل کاربر، اطراف صفحه ی کامپیوتر حرکت می کند مثلاً برای اجرای فرمانی در سیستم عامل پنجره ای، ماوس را به کار ببرد تا اشاره گر را به سمت تصویر آن فرمان حرکت دهد، سپس به سرعت، دوبار دکمه ماوس را فشار دهید. 2- عنصری اطلاعاتی، با آدرسی که محل پیدا کردن داده ی مورد نظر را بیان می کند. نگاه کنید به tree; linked list . زبان پاسکال نوعی داده به نام متغیر اشاره گر ارائه میدهد که می تواند ساختارهای داده ای را که از نظر اندازه با هم متفاوت اند، پیگیری کند.
[برق و الکترونیک] عقربه علامت سوزنی شکلی که روی درجه بندی سنجه دارای پیچک متحرک حرکت می کند. - اشاره گر
[مهندسی گاز] عقربه
[ریاضیات] عقربه، نشانگر، اشاره گر

انگلیسی به انگلیسی

• indicator; something used to point; hand on a clock; clue, advice; hunting dog
a pointer is a piece of advice or information which helps you to understand a situation or solve a problem.
a pointer is also a long, thin stick that you use to point at things such as charts.
the pointer on a measuring instrument is the long, thin piece of metal that points to the numbers.

پیشنهاد کاربران

نکته
Clue, tip
اشاره گر ماوس
a piece of advice
•Here are some pointers on how to go about the writing task
توصیه
pointer ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: اشاره‏گر
تعریف: در میانای نگاره‏ای کاربر، پیکان کوچک یا نمادی که با حرکت دادن موشی، بر روی پردۀ نمایش حرکت می‏کند
نشانگر
نکته سنج در مقابل سهل انگار ( bumbling )
انگشت اشاره

بپرس