پیشنهادهای داود رمضانی (١٤٢)
در آن مقطع
بوقلمون صفت
گلایه در مواردی تظلم
رو به فزونی، در حال اوج گرفتن
تجرد
مبنا
اون زن خیلی حساس است.
گاهی معنی شخصیت هم می گیرد
صفت بارز
بی خاصیت
من آدم تو نیستم من آلت دست تو نیستم
فیض، صاحب فیض یا همان نظر کرده
من غرق در شور و جذبه میشم
تبرک کردن ( لمس کسی یا چیزی به دلیل مقدس داشتن آن )
محل تردید و مجادله
در موارد عامیانه برای تحسین و آفرین معنی ایول و ایوالله هم می دهد
راه و بیراه ( خواب ) پارچه یا چرم، پشت و روی پارچه یا چرم
سرگردانی، مات و خیره شدن، گم شدن، محو
توهم، غبار آلود، نا واضح
در بعضی موارد آلاینده، دودآلود
بالا دست، ارشد
در مواردی ( الهام بخش ) بودن
اساساً
گذرا، زودگذر
گویا. . . .
حالا حالاها، مدتها، زمان بر
بین ایستادن و خم شدن مکثی کردن ( تمارض کردن ) تظاهر به خم شدن به قصد فریب ادای یه کاری را درآوردن و کار دیگری کردن مثال:If the batter were really sm ...
آشیانه، جان پناه
نابود کردن - محو کردن
لوس کردن
تسویه حساب به نوعی تسویه حساب شخصی همراه با مشاجره و حل اختلافات مالی
انفصال از کار ( به نوعی اخراج شدن )
سرود ملی آمریکا پرچم پر ستاره آمریکا
من تو دو دو تا موندم
بی شیله پیله
تعریف الکی از کسی یا چیزی کردن
دختر اشراف زاده ( که میخواد با زندگی اجتماعی آشنا بشود )
پناه بر خدا، محض رضای خدا
پیشرفت کردن، بسیار مورد توجه قرار گرفتن
مناسب حال
کنایه از بسیار تحت نظر بودن، به راحتی دیده شدن، هست و نیست کسی در معرض دید عموم قرار گرفتن ( مثل ستاره های سینما ) شرایطی که همه از کارت سر دربیارن ...
کلی گویی
پیشگویی کردن، ادعا کردن وانمود کردن
ریشه کن کردن
جمع کردن، جمع و جور کردن
جعل کردن
نرمش کردن
معذور بودن ( در کاری یا تصمیمی )
انتظار چیزی یا کسی را نداشتن ( در صورتیکه بعید هم نیست )
احاطه کردن به کسی یا چیزی ( بصورت آرام و خزنده )
چابک سوار
در موارد نادر کلبه یا آلونک
واگذار کردن - مثلا امتیاز سهام یا ایده ایی رو به کسی واگذار کردن
بدون تعارف کاری را انجام دادن - تعارفات را کنار گذاشتن
در موارد نادر به معنی چیزیکه اول صبح میخورن نزدیک به صبحانه به معنی ناشتایی
ابتکار عمل رو به دست گرفتن
پشت گرمی داشتن - دلگرمی - بعضی موار به معنی امید داشتن به چیزی در دور دست
داوطلب شدن - پیش افتادن
از حمایت شما متشکرم
دراز به دراز خوابیدن - ولو شدن به پشت
عقلشونو از دست دادن
پیش بینی کردن
به اندازه کافی دل و جرات داری؟
مجردم، از هفت دولت آزادم
عقیده خودرو داشتن، افکار مستقل داشتن
ابوقراضه، قارقارک
فیصله دادن
گاهی در حالت صفت به معنی ( بی پروایی ) و ( بی احتیاطی ) هم میآید
هم آوازی
نوبت - دور
سرافکندگی - شرمندگی - خجالت زدگی
ریسک کردن
در پوست خود نگنجیدن - خیلی هیجانزده شدن
قپی در کردن - دروغ شاخدار I don't see nothing funny in her talking like a cowhand منکه چیز خنده داری تو حرف زدنش مثل دروغ گفتن ( خالی بندی ) نمیبینم
آبرو - وجهه
احترامگذاشتن
در پرده چیزی رو گفتن - گوشه ایی زدن به مطلبی
آرام شدن
عاشق کسی بودن
غیبت کسی را گفتن
از گفتن چیزی اکراه داشتن - از گفتن چیزی ابا کردن
اسائه ادب - بی احترامی
او باید وقت قبلی بگیره
به صلاح توست مناسب توست
رواج ( رواج یک مد )
پیشرفت ( به صورت کنایه آمیز و طعنه آمیز ) پیشرفت کوچکی را ناچیز انگاشتن
رنگ عوض کردن - رنگ باختن به نوعی تغییر کردن ( با توجه به متن )
در جایی یا مکانی حاضر شدن
دیگه چی شده باز چه خبره
فریبنده، گول زنک
أویختن مثل آویزون کردن پرده ها
چرب زبانی کردن
رابطه هم معنی میدهد به نوعی در مالکیت معنوی زناشویی "رابطه یا پیوند" معنی میدهد
راه و چاه نشون دادن
پیچوندن duck it:بپیچونش ( از زیر کار در رفتن هم اومده و همچنین زیر آبی رفتن )
فاحش - تکان دهنده
تو کار کسی دخالت کردن، فضولی کردن، اضهار سلیقه شخصی بیجا کردن
مزخرفات، چرت و پرت، شرّ و ور، آسمون ریسمون کردن
پیغام - پیام فرستادن
پیش از همه بنطرم معنی یه تایم کوتا میده، مثل یه درنگ یا مکثی گذرا معنی"خیلی کوتاه"بعضی وقتها بسته به جمله مناسب است
همشهری - احمق - شنگول
دکتر لیوینگستون کنایه از اضهار آشنایی کردن با کسی که نمیشناسیش، به نوعی فضولی کردن
معامله ایی رو جوش دادن - کاری رو جفت و جور کردن
گرم گرفتن، اخت شدن با کسی
بی کم و کاست - بی برو برگرد
آبغوره گرفتن ( حقه زدن ) - شیره مالیدن ( فریب زدن )
از درک تو عاجزم - قادر به پاسخگویی تو نیستم درمانده ام کردی
حال کسی رو سر جا آوردن - حواس کسی رو جمع کردن
تو بغل هم فرو رفتن، به هم چسبیدن در رابطه زن و مرد
بی حیا، هرزه، بی چشم و رو و هوسران
می تواند اهانت آمیز باشد مثل به زور لب گرفتن. یا گاهی در ملاء عام بار منفی پیدا کند مثل دهن تو دهن شدن زن و مرد اما نه لزوما به قصد معاشقه.
تشر زدن
فینگیلی - جینگیلی - بند انگشتی کوچولموچولو - ریزه پیزه
مامانی که حواسش به همه جا نیست ( یا مثلا:منکه دو تا دست بیشتر ندارم )
به کشتن دادن ( بخاطر آزار و اذیت فراوان ) - از میان برداشتن
اعصاب کسی را بهم ریختن
یا خدا! خدای من ( در حال حرف ندا )
شک داشتن
توازن بر قرار کردن - وفق دادن با چیزی یا کسی
کم آوردن - از نفس افتادن
از کسی تقلید کردن کردن گاهی طرفداری کسی را کردن ( البته چشم و گوش بسته )
خودنمایی
دیکته کردن چیزی - اعمال سلیقه
بجا - در جایگاه درست
با خبر از اسرار یک سازمان کسیکه به واسطه داشتن اطلاعات بسیار از یک سازمان، قدرتمند است و حتی میتواند افشاگری کند کسیکه به واسطه طولانی بودن در یک شرک ...
موردی را قید کردن، بندی را اضافه کردن ( در قرار داد و ازین قبیل چیزها )
کاری رو فلّه ایی انجام دادن
خیلی شکننده ( از لحاظ عاطفی و جسمی ) لاجون، مردنی
پای کسی در کاری گیر بودن، مقصر بودن
چنانکه پیداست، از ظاهر آن
کسی را تحقیر کردن
کمابیش - تقریبا ( حتی کمتر یا حد اکثر ) کم کم یا پر پر
چشم و گوش باز - کسیکه به همه جا سرک میکشه ( فضول )
چیزی را با کسی در میان گذاشتن - هم اندیشی کردن - درد دل کردن
کنار آمدن با ( چیزی )
مو به مو
خدایی ?Where on earth do you rake up all these boyfriends خدایی اینهمه دوست پسرو از کجا تور کردی؟
به جایی بر خوردن - مضر بودن کاری رو بی وقت انجام دادن یا چیزی رو بی موقع آوردن حفظ ظاهر نکردن یا بی کلاسی کردن مثال: I don't think a little food woul ...
سخاوت - بخشندگی - دست و دلبازی
نافذ - با انرژی مثبت
اتفاق نظر داشتن
درگیری فیزیکی