horseman

/ˈhɔːrsmən//ˈhɔːsmən/

معنی: اسب سوار، سوار، سوار کار
معانی دیگر: سواره نظام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: horsemen
(1) تعریف: a man who rides on a horse.

(2) تعریف: a man who is skilled in riding or managing horses.

(3) تعریف: a man who owns, raises, or trains horses.

جمله های نمونه

1. a lone horseman
یکه سوار،تکاور

2. The horseman came up to Robin Hood, brandishing his sword.
[ترجمه گوگل]سوارکار به سمت رابین هود آمد و شمشیر خود را به اهتزاز درآورد
[ترجمه ترگمان]مرد اسب سوار به سمت رابین هود آمد و شمشیرش را در هوا تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I was dressed as a horseman at the ball.
[ترجمه گوگل]من لباس یک سوارکار را در توپ پوشیده بودم
[ترجمه ترگمان]لباس سواری به تن داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He told us the legend of the ghostly horseman.
[ترجمه گوگل]او افسانه سوارکار شبح را برای ما تعریف کرد
[ترجمه ترگمان]افسانه سواری روح مانند را به ما گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was the first to spy the horseman in the distance.
[ترجمه گوگل]او اولین کسی بود که سوارکار را از دور جاسوسی کرد
[ترجمه ترگمان]او اولین کسی بود که از دور سواری را تماشا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As with many ghosts this headless horseman is only permitted to travel between midnight and dawn.
[ترجمه گوگل]مانند بسیاری از ارواح، این اسب سوار بی سر فقط بین نیمه شب و سحر مجاز است
[ترجمه ترگمان]اما در مورد بسیاری از ارواح، این مرد بی سر تنها اجازه سفر بین نیمه شب و سپیده دم را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The horseman was watching me, he switched off the radio and nudged his horse closer.
[ترجمه گوگل]سوارکار داشت مرا نگاه می کرد، رادیو را خاموش کرد و اسبش را نزدیک تر کرد
[ترجمه ترگمان]مرد سواره به من نگاه می کرد، رادیو را خاموش کرد و به اسبش نزدیک تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Gerald was a fine horseman.
[ترجمه گوگل]جرالد سوارکار خوبی بود
[ترجمه ترگمان]جرالد سوارکار ماهری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. While out ploughing a horseman had noticed a stoat some distance away stalking a rabbit.
[ترجمه گوگل]در حالی که در حال شخم زدن بود، یک سوارکار متوجه یخ در فاصله ای دورتر شده بود که در حال تعقیب یک خرگوش است
[ترجمه ترگمان]در مدتی که داشت سواری را شخم می زد، یک خرگوش را دور از یک خرگوش دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was easy then, as the horseman saw, for the stoat to make its kill.
[ترجمه گوگل]در آن زمان، همانطور که سوارکار دید، برای کشتی آسان بود که خود را بکشد
[ترجمه ترگمان]در آن هنگام، همان طور که مرد سوار دید، به خاطر قاقم حیوان را به کشتن داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The horseman threw a couple of sacks over the backs of his horses and sat under the hedge to eat his elevenses.
[ترجمه گوگل]سوارکار چند گونی روی پشت اسب هایش انداخت و زیر پرچین نشست تا یازده اسب هایش را بخورد
[ترجمه ترگمان]مرد سوار چند کیسه روی پشت اسب ها انداخت و زیر پرچین نشست تا elevenses را بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The first horseman rode at a gallop.
[ترجمه گوگل]اولین سوارکار سوار بر یک تاخت
[ترجمه ترگمان]سواری اول به چهار نعل می تاخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was also a good swimmer diver and horseman, as well as a fencer.
[ترجمه گوگل]او همچنین یک شناگر خوب و یک غواص و سوارکار و همچنین یک شمشیرباز بود
[ترجمه ترگمان]او هم شناگر ماهری بود و هم سوارکار ماهری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was a great horseman and he fed his horses human flesh to make them fierce in battle.
[ترجمه گوگل]او سوارکار بزرگی بود و اسب هایش را با گوشت انسان تغذیه می کرد تا آنها را در جنگ سخت کند
[ترجمه ترگمان]او سواری بزرگی بود و از گوشت و گوشت انسانی خود تغذیه کرده بود تا در جنگ وحشیانه آن ها را خشمگین ساخته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The older and more knowledgeable horseman knew exactly what had happened and took immediate steps to neutralize this smell.
[ترجمه گوگل]سوارکار مسن‌تر و آگاه‌تر دقیقاً می‌دانست چه اتفاقی افتاده است و فوراً برای خنثی کردن این بو اقدام کرد
[ترجمه ترگمان]مرد مسن تر و بیشتر می دانست که دقیقا چه اتفاقی افتاده و مراحل فوری را برای خنثی کردن این بو انجام داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسب سوار (اسم)
cavalier, horseman, equestrian

سوار (اسم)
cavalier, horseman

سوار کار (اسم)
horseman, jockey

انگلیسی به انگلیسی

• one who rides a horse
a horseman is a man who is riding a horse, or a man who rides horses well.

پیشنهاد کاربران

بپرس