پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٠,٩٦٨)

بازدید
١١,٦٩٨
تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مترادف؛ dwell on the past, regret, lament, brood over مثال؛ "Yes, we made a mistake, but there’s no point crying over spilt milk. " ( آره، اشتباه کرد ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

احساس پشیمانی یا عصبانیت از خود به خاطر اشتباه یا از دست دادن یک فرصت؛ به نوعی خود را سرزنش کردن. مترادف؛ regret, blame oneself, feel bad, beat ones ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عبارتی غیررسمی برای بیان حسرت یا پشیمانی از کارهایی که در گذشته می توانستیم انجام دهیم ولی انجام ندادیم؛ معادل �ای کاش�، �می تونستم�، �باید انجام می ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

غرق در پول، بسیار ثروتمند اصطلاحی عامیانه که به داشتن مقدار زیادی پول اشاره دارد و معمولاً نشان دهنده ثروت و موفقیت مالی است. مترادف؛ filthy rich, l ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اصطلاحی عامیانه که به فردی ثروتمند اشاره دارد، معمولاً با لحنی طنز یا انتقادی. مترادف؛ capitalist, tycoon, magnate, millionaire, fat cat مثال؛ "He ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دفتر کاری که در گوشه ی یک ساختمان قرار دارد و معمولاً به مدیران ارشد اختصاص داده می شود. این اصطلاح نماد اعتبار، قدرت و جایگاه بالای مدیریتی در یک شر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اصطلاحی عامیانه که به طور طنز یا خودمانی برای اشاره به یک کسب وکار یا شرکت استفاده می شود. #### **مترادف ها** - **** biz, venture, company, enter ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ریزپرنده نوعی هواپیمای بدون سرنشین یا پهپاد بسیار کوچک است که معمولاً وزن آن به چند گرم می رسد و اندازه اش از چند سانتیمتر تجاوز نمی کند. این دستگاه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

| Micro Air Vehicle ( MAV ) | هواگرد کوچک بدون سرنشین ریزپرنده نوعی پهپاد کوچک است که برای کاربردهای نظامی، تجاری، تحقیقاتی و تفریحی طراحی شده است. ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دیده بان، جستجوگر فرد یا دستگاهی که به دنبال اطلاعات، استعدادها، یا فرصت ها می گردد، معمولاً در زمینه های ورزشی، سرگرمی، یا نظامی. مترادف؛ scout, lo ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کشف کننده، آشکارساز فرد یا چیزی که چیزی پنهان را آشکار، کشف یا نمایان می کند. مترادف؛ discoverer, excavator, revealer, finder, exposer مثال ها: "The ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال ها: "The detective was a relentless pursuer of justice. " ( کارآگاه یک تعقیب کننده ی بی وقفه ی عدالت بود. ) "She ran as fast as she could, try ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

فردی که از دیگران درخواست پول، غذا یا منابع می کند، معمولاً بدون اینکه خودش سهمی داشته باشد. مفت خور مترادف؛ beggar, borrower, parasite, sponger, mo ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مشاهده گر، جاسوس فردی که چیزی دور یا قبلاً نادیده گرفته شده را مشاهده یا درک می کند؛ کسی که با دقت جاسوسی یا نظارت می کند. مترادف؛ observer, watcher ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

حل کننده، بازکننده گره ها فردی که گره ها را باز می کند، مسائل پیچیده را حل می کند، یا چیزی را روشن می سازد. مترادف؛ problem solver, decipherer, anal ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

- واژه "scavenger" در زیست شناسی برای توصیف حیواناتی مانند کرکس ها، کفتارها، و برخی ماهی ها استفاده می شود. - در جامعه شناسی، این اصطلاح می تواند ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ردیاب، مکان یاب یک دستگاه یا سیستم برای یافتن موقعیت چیزی، معمولاً با استفاده از سیگنال های رادیویی. مترادف؛ tracker, detector, beacon, GPS, finder ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مشاهده گر، ردیاب، ناظر فرد یا دستگاهی که چیزی را مشاهده، شناسایی یا نظارت می کند، معمولاً برای اهداف ایمنی، نظارت، یا شناسایی. مترادف؛ observer, tra ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مترادف؛ locator, detector, monitor, observer, surveillance device مثال؛ "The police used a tracker to locate the suspect. " ( پلیس از یک ردیاب برای پ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- این اصطلاح می تواند به باز کردن فیزیکی چیزی ( مانند درها یا پنجره ها ) یا در دسترس قرار دادن یک فرصت یا رویداد اشاره داشته باشد. - در برخی موارد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف؛ open wide, fling open, push open, burst open مثال؛ "The heavy wooden door swung open, revealing a grand hall. " ( در چوبی سنگین با حرکت چرخشی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بخشی از رابط کاربری است که در کنار صفحه نمایش، معمولاً در سمت چپ یا راست، قرار می گیرد و دسترسی سریع به ابزارها، منوها، یا اطلاعات جانبی را فراهم می ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

با عرض پوزش، تصفیه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

📌 تلفظ: /seɪ. kɛn/ ( سِی کِن ) یک واژه ژاپنی به معنای اداره سیاسی یا قدرت حکومتی. حکومت، دولت، قدرت سیاسی، رژیم مترادف؛ administration, government ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ˈuːmɪak/ ( اومیَک ) یک قایق باز که از پوست حیوانات روی یک چارچوب چوبی ساخته شده و به طور سنتی توسط زنان اینوئیت پارو زده می شود. این قایق ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف؛ instantly, immediately, at once, without delay مثال؛ "The soldiers moved at a word from their commander. " ( سربازان فوراً با فرمان فرمانده ح ...

پیشنهاد
٠

مثال؛ "He comes across as very confident in interviews. " ( او در مصاحبه ها بسیار بااعتمادبه نفس به نظر می رسد. ) "She came across as rude, but she ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ˈhɪp. nə. taɪ. zɪŋ/ ( هیپ نُتایزینگ ) جذب کامل توجه کسی به گونه ای که مسحورکننده یا شبیه به هیپنوتیزم باشد؛ ایجاد حالت هیپنوتیزم. مترادف؛ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ɪˈn�m. ɚɪŋ/ ( اِنَمِرینگ ) ایجاد احساس تحسین یا عشق عمیق در کسی؛ دلربا یا فریبنده. مترادف؛ captivating, charming, alluring, mesmerizing, ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نادیده گرفته شدن یا فراموش شدن به دلیل آشفتگی، حواس پرتی، یا تعداد زیاد اولویت های رقابتی. مترادف؛ overlooked, ignored, forgotten, neglected, buried ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

غرق شدن در کارها، وظایف زیاد داشتن داشتن حجم زیادی از وظایف یا مسئولیت ها، به گونه ای که مدیریت آن دشوار باشد. مترادف؛ be buried in work, be drownin ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی انرژی بودن، از پا افتادن ادامه دادن به کار یا فعالیت در حالی که بسیار خسته، فرسوده، یا فاقد منابع لازم هستید. مترادف؛ run on fumes, be drained, b ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کسی را بسیار خسته و فرسوده کردن، معمولاً با دادن کار زیاد یا درخواست تلاش بیش از حد. مترادف؛ exhaust, wear out, tire out, drain, overwork مثال؛ "The ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیجان زده شدن، لذت بردن مترادف؛ enjoy, relish, take pleasure in, get a kick out of, be thrilled by مثال؛ "She gets a thrill out of riding roller coas ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با اشتیاق و علاقه چیزی را پذیرفتن یا از آن لذت بردن. مترادف؛ relish, soak up, absorb, devour, embrace مثال؛ "She lapped up the praise from her colle ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حسابی خوش گذراندن، لذت بردن مترادف؛ let one’s hair down, whoop it up, make whoopee, push the boat out, paint the town red مثال؛ "We had a ball at th ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لذت بردن، کیف کردن از چیزی بسیار لذت بردن یا آن را سرگرم کننده و هیجان انگیز یافتن. مترادف؛ enjoy, love, relish, take pleasure in, have fun with مثا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ˈjuː. lə. dʒaɪz/ ( یولُجایز ) مترادف؛ extol, laud, acclaim, glorify, praise مثال؛ "He was eulogized as a visionary leader at his funeral. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /əˈɡr�n. daɪz/ ( اَگرَندایز ) بزرگ جلوه دادن، افزایش دادن افزایش قدرت، مقام، یا ثروت کسی یا چیزی؛ بزرگ جلوه دادن چیزی بیش از آنچه واقعیت دا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /rɪˈvɪr/ ( ری وِیر ) مترادف؛ respect, admire, esteem, appreciate, cherish مثال؛ "Many cultures revere their ancestors and honor their tradi ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حفظ یا ثبت کردن چیزی به عنوان مقدس، مهم، یا قانونی. مترادف؛ preserve, protect, cherish, uphold, safeguard مثال؛ "The right to free speech is enshrin ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ˈlaɪ. ə. naɪz/ ( لای اِن آیز ) بزرگ جلوه دادن، ستایش کردن بزرگ جلوه دادن یا ستایش کردن کسی، به گونه ای که مانند یک شخصیت مشهور یا مهم با ا ...

پیشنهاد
٠

ستایش بیش از حد، تحسین کورکورانه تحسین یا دوست داشتن کسی به حدی که هیچ نقصی در او نبینید. مترادف؛ idolize, worship, glorify, overpraise, put on a pe ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احترام عمیق گذاشتن، شگفت زده شدن نگاه کردن به کسی یا چیزی با احترام عمیق، تحسین، یا شگفت زدگی. مترادف؛ revere, admire, venerate, respect, be in awe ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📌 تلفظ: /ˈ�dʒ. ə. leɪt/ ( اَج - اِ - لِیت ) **Adulate** ( فعل ) به معنای **تحسین یا تمجید بیش از حد و اغلب چاپلوسانه از کسی** است، به طوری که این ت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نکته ی اصلی، درس مهم مهم ترین نکته یا درس گرفته شده از یک بحث، ارائه، یا تجربه. مترادف: main point, essential insight, core message, critical findi ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Acupuncture ( ACP ) معمولاً به سوزن درمانی اشاره دارد، که یک روش درمانی سنتی چینی است که شامل وارد کردن سوزن های نازک در نقاط خاصی از بدن برای تعدیل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماجراجویی بی پروا، خطرپذیری تمایل به پذیرش خطر در زمینه های کسب وکار، سیاست یا امور نظامی، معمولاً به شکلی بی پروا یا شتاب زده. مترادف؛ recklessness ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرتب و شیک کردن یا بهبود ظاهر کسی یا چیزی. مترادف؛ spruce up, smarten up, tidy up, freshen up, polish, refine مثال؛ "He decided to spiff up his ward ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 - ( عامیانه، غیررسمی ) تغییر یا تزئین چیزی برای جذاب تر و چشمگیرتر شدن. 2 - ( تحقیرآمیز، توهین آمیز ) سوءاستفاده از فردی برای منافع شخصی، معمولاً ...