پیشنهادهای حسین کتابدار (١٩,٩٣٦)
یک اصطلاح غیررسمی است که به پیشرفت، بهبود، یا موفقیت روزافزون اشاره دارد. این عبارت می تواند درباره افراد، شرایط، یا کسب وکارهایی که در حال رشد و ترق ...
یک اصطلاح غیررسمی است که به ارائه چیزی با مهارت، اعتماد به نفس یا شدت اشاره دارد. این عبارت در زمینه های مختلفی استفاده می شود، مانند ورزش، مد، یا خد ...
یک اصطلاح عامیانه است که به نمایش با اعتمادبه نفس حالات چهره، زیبایی یا نگرش اشاره دارد، اغلب به شکلی چشمگیر و تأثیرگذار. این اصطلاح در مد، مدلینگ، ف ...
مترادف؛ Anchor | Foundation | Pillar of strength | Support system | Safe haven مثال؛ hrough all my struggles, my mother has been my rock, always supp ...
/ˈɡrat. tsi. e /گْراتسیه/ "Grazie" یک واژه ایتالیایی به معنای "سپاسگزارم" یا "متشکرم" است که برای ابراز قدردانی در موقعیت های مختلف، رسمی و غیررسمی، ...
یک قید است که به معنای گرم و دوستانه یا مودبانه و رسمی می باشد. همچنین می تواند برای بیان احساسات شدید، به ویژه نفرت، استفاده شود. در نامه ها، ایمیل ...
عبارت "itchy feet" به احساس بی قراری یا میل شدید به سفر، تغییر مکان یا تجربه چیزهای جدید اشاره دارد. همچنین می تواند به معنای واقعی، خارش ناراحت کنند ...
به افرادی اشاره دارد که بیش ازحد کنجکاو یا مزاحم هستند و تلاش می کنند اطلاعات خصوصی را مشاهده یا کشف کنند. این عبارت بی ملاحظگی، توجه ناخواسته، یا نظ ...
( جنسیت نامنطبق، جنسیت غیرباینری، جندرکوئیر ) به هویتی اطلاق می شود که خارج از چارچوب دوگانه ی زن و مرد است. این اصطلاح شامل طیف گسترده ای از بیان ه ...
( تغییر جنسیت، گذار جنسیتی، بازتعیین جنسیت ) فرآیندی است که در آن فرد ترنس جندر مراحل پزشکی، اجتماعی، و قانونی را طی می کند تا جنسیتش را با هویت واق ...
( تأیید جنسیت، تطبیق جنسیتی، پذیرش هویت جنسی ) به فرآیند پذیرش، حمایت، و شناخت هویت جنسیتی فرد از نظر اجتماعی، قانونی، یا پزشکی اشاره دارد. این فرآی ...
( گذار پزشکی، فرآیند تغییر جنسیت پزشکی ) به مجموعه ای از درمان های پزشکی اشاره دارد که توسط افراد ترنس جندر یا غیرباینری برای تطابق ویژگی های جسمانی ...
( گذار قانونی، تغییر حقوقی، انتقال رسمی ) به فرآیند تغییر حقوقی کنترل شده از یک وضعیت به وضعیت دیگر اشاره دارد، که ممکن است در حکومت، کسب وکار، وضعی ...
( مد روز، شیک، مطابق با مُد ) مترادف؛ Fashionable, trendy, stylish, chic, up - to - date, contemporary مثال؛ The fashion industry thrives on modish ...
( شخص باشخصیت، نجیب، حرفه ای در رفتار ) مترادف؛ Distinguished person, respectable figure, refined, honorable, admirable مثال؛ His generosity makes h ...
/ˈkuː. doʊz tuː/ ( کوودُز تو ) ( تحسین برای، آفرین به، تبریک به ) مترادف؛ Congratulations, hats off to, well done, bravo, props to, shoutout to مث ...
( بسیار بزرگ، عظیم الجثه، غول آسا ) مترادف؛ Huge, enormous, gigantic, colossal, mammoth, massive, immense مثال؛ The cruise ship was ginormous, almos ...
( بسیار خودخواه، خودخواه به حد گناه، نهایت خودمحوری ) اصطلاحی است که نهایت خودمحوری و بی توجهی به دیگران را توصیف می کند. تشبیه به گناه بار معنایی ش ...
"Me - first" ( خودمحور، اولویت دادن به خود، من محور ) به نگرش یا رفتاری اشاره دارد که در آن فرد نیازها، علایق، یا رفاه شخصی خود را بر دیگران مقدم می ...
## نارسیسوس ( Narcissus ) در اسطوره های یونان **نارسیسوس** یکی از چهره های مشهور اسطوره های یونان و روم است که به خاطر زیبایی بی نظیرش شهرت داشت. او ...
/ˌsɛlf ɪnˈf�tʃuˌeɪtɪd/ ( سِلف - اینفَچوِی تِد ) ( خودشیفته، دلباخته ی خود، خودمحور ) به فردی اطلاق می شود که به شدت به خود، ظاهر، هوش، یا دستاورده ...
( خودمحور، غرق در خود، بی توجه به دیگران ) به فردی اشاره دارد که به طور بیش ازحد روی خود، احساسات، یا علایق شخصی اش متمرکز است و ممکن است توجه کافی ...
**سولیپسیسم** یا �خودانگاری� یک دیدگاه فلسفی است که بر اساس آن، تنها وجود ذهن یا آگاهی فردی خودِ شخص، یقینی و مسلم است. به بیان ساده، سولیپسیسم ادعا ...
/ˌsɒlɪpˈsɪstɪk/ ( سالیپ سیستیک ) ( خودباورانه، خودمحور، شکاک نسبت به وجود دیگران ) به تفکری اشاره دارد که فقط وجود ذهن یا آگاهی فرد مسلم است و باع ...
( خودبین، از خود راضی، مغرور ) مترادف؛ Self - satisfied, arrogant, conceited, vain, complacent, self - important متضاد؛ Humble, modest, self - aware ...
( انسان گریز، متنفر از بشر، بدبین به انسان ها ) مترادف؛ Pessimist, cynic, recluse, misanthropist, anti - social متصاد؛ Humanitarian, optimist, phil ...
مترادف؛ Miser, penny - pincher, cheapskate, tightwad, money hoarder مثال؛ He never tips the waiter—he’s such a Scrooge! The holidays are about givin ...
اوج، نقطه ی پایانی، سرانجام مترادف؛ Peak, pinnacle, zenith, climax, apex, summit, conclusion, finale مثال؛ The culmination of the project was a succe ...
"Windup" به عنوان اسم؛ ( پایان، نتیجه، آماده سازی ) مترادف؛ Conclusion, end, wrap - up, preparation مثال؛ The meeting was a quick windup of the year ...
موافقم، پایه ام، آماده ام مترادف؛ I’m in, count me in, I’m ready, I’m game, I’m all for it مثال؛ "If you're going to try that new caf�, I’m down to j ...
📌حداقل، دست کم، لااقل تلطیف یک جمله – باعث می شود یک ادعا کمتر قطعی یا شدید به نظر برسد. تأکید بر رضایت حداقلی – نشان دهنده ی اینکه حتی اگر بهترین ...
بی نظم، ناپایدار، نامنظم، غیرقابل پیش بینی به حالتی اشاره دارد که در آن رفتار یا حرکت، فاقد الگوی مشخص است و غیرقابل پیش بینی به نظر می رسد. نشان ده ...
بی اختیار، ناگزیر، از سر اجبار یا تصادف مترادف؛ helter - skelter, haphazardly, at random, involuntarily, unavoidably مثال؛ After the sudden storm, th ...
با این همه، با وجود همه ی این ها مترادف؛ Despite that, even so, nevertheless, still, all the same, nonetheless مثال؛ He is stubborn, for all that, he ...
به هر حال یا به هر صورت/ اصطلاحی است که برای تغییر مسیر گفتگو یا ادامه ی بحث استفاده می شود، مشابه در هر حال/anyhow یا به هر صورت/moving on در فارسی. ...
جذاب یا دلربا/ به فردی اطلاق می شود که از نظر ظاهری زیبا یا دارای گیرایی خاصی است. معمولاً به صورت غیررسمی برای توصیف افراد خوش چهره و جذاب استفاده م ...
بی نظیر یا چشمگیر /به چیزی اشاره دارد که فوق العاده زیبا، جذاب یا تأثیرگذار است. همچنین می تواند به موفقیت قاطع و تعیین کننده اشاره کند، مانند یک برد ...
مهارت داشتن در چیزی/ به این معناست که فرد به طور طبیعی توانایی یا استعداد خاصی در برخورد با چیزی یا کسی داشته باشد. این اصطلاح معمولاً به جذابیت، توا ...
مترادف؛ captivate, charm, fascinate, be infatuated, be smitten مثال؛ He became enamored with her kindness and grace. The artist was enamored with t ...
/ کاربرد در ادبیات و تاریخ: واژه ی Mesmerize از نام فرانتس مسمر، پزشک و محقق قرن ۱۸، گرفته شده که نظریه ای درباره ی هیپنوتیزم ارائه داد. 📖 مثال: در ...
مترادف؛ captivate, enchant, fascinate, spellbind, hypnotize, charm مثال؛ The dancer’s graceful movements mesmerized the entire audience. Her deep b ...
جلب توجه کردن/ جذب نگاه یا توجه کسی است، چه به صورت بصری و چه به صورت استعاری. این اصطلاح معمولاً برای چیزهای جذاب، قابل توجه یا دلنشین به کار می رود ...
مترادف؛ humble, modest, down - to - earth, simple, natural, genuine مثال؛ Despite his success, he remains unpretentious and approachable. Their unp ...
به طور استعاری برای توصیف فردی به کار می رود که پاک، معصوم و دست نخورده از تجربیات منفی یا فساد است. این اصطلاح از افسانه معروفی گرفته شده که در آن ش ...
مترادف؛ na�ve, innocent, inexperienced, idealistic, gullible, pure مثال؛ His unworldly optimism makes him believe that all problems will solve themse ...
ریلکس کن / با احساساتت همراه شو لذت بردن از فضای اطراف و غوطه ور شدن در حال وهوای لحظه است. این اصطلاح معمولاً برای لذت بردن از موسیقی، فضای اجتماعی، ...
راه فرعی / مسیر کم تردد این اصطلاح به صورت استعاری می تواند مسیرهای ناشناخته یا غیرمتعارف در زندگی، دانش، یا ایده ها را نشان دهد. همچنین بیانگر انتخا ...
EOW ( End of Week ) پایان هفته مثال؛ Please submit your report by EOW so we can review it on Monday. The project deadline is EOW, so make sure all ...
سرکوب کردن احساسات / مخفی نگه داشتن احساسات مترادف؛ Hold in emotions | Suppress feelings | Keep things inside | Restrain emotions | Hide feelings مثا ...
محرمانه نگه دار / بی سر و صدا نگه دار این را محرمانه نگه دار ( DL مخفف Down Low ) به این معناست که موضوعی را خصوصی و دور از توجه عمومی نگه داری و از ...