پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٣٧٢)
### 🔸 معادل فارسی: نسخه / ورژن / ویرایش در زبان محاوره ای: ورژن جدید، نسخه ی فلان، ادیشن، ورژن بندی - - - ### 🔸 تعریف ( در کاربرد عامیانه/د ...
🔸 معادل فارسی: در بازداشت نگه داشتن / تحت نظر نگه داشتن / در اختیار قانونی نگه داشتن در زبان محاوره ای: نگهش داشتن، تو بازداشت موندن، هنوز دست پل ...
🔸 معادل فارسی: سرکوب کردن / محدود کردن شدید / اعمال کنترل سخت گیرانه در زبان محاوره ای: جلوشو گرفتن، سفت گرفتن، قفل کردن رو موضوع، سخت گیری کردن ...
🔸 معادل فارسی: برنامه ریزی دقیق کردن / از قبل طراحی کردن / مرحله به مرحله چیدن در زبان محاوره ای: برنامه شو ریختن، از قبل چیدن، همه چی رو حساب شد ...
🔸 معادل فارسی: به زور گرفتن / با فشار گرفتن / بیرون کشیدن / تحمیل کردن در زبان محاوره ای: از زیر سنگ درآوردن، به زور گرفتن، چلوندن، فشار آوردن تا ...
🔸 معادل فارسی: تسهیل سازی / ساده سازی / آسان سازی در زبان محاوره ای: راحتش کن، آسونش کن، قابل دسترسش کن، تسهیلش کن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ...
### 🔸 معادل فارسی: توانمندسازی - اجرا / پیاده سازی همراه با توان بخشی / اجرای توانمند در زبان محاوره ای: هم توان بده، هم اجرا کن؛ هم راه بنداز، ه ...
🔸 معادل فارسی: ( بسته به زمینه ) بی رمق، بی جان، بی اثر، نماد ضعف یا انفعال در زبان محاوره ای: چیز بی خاصیت، نماد بی حالی یا بی عرضگی ⚠️ در بر ...
🔸 معادل فارسی: آدم ساده دل / کسی که راحت می شه ازش سوءاستفاده کرد / سیاست ملایم / رویکرد نرم در زبان محاوره ای: آدم ساده، زودباور، لقمه ی آماده، ...
🔸 معادل فارسی: پول گذاشتن روی هم / مشارکت مالی کردن / جمع کردن منابع در زبان محاوره ای: هم پولی کردن، همه با هم پول گذاشتن، شریک شدن تو هزینه، رو ...
کانکریتایز - - - 🔸 معادل فارسی: عینی کردن / ملموس ساختن / تجسم بخشیدن / به شکل واقعی درآوردن در زبان محاوره ای: واقعی اش کن، قابل لمسش کن، ا ...
( پزشکی – قانونی ) : در زمینه ی پزشکی قانونی، به معنای اعلام رسمی مرگ یک فرد توسط پزشک یا مقام مسئول مثال: He was taken to the hospital and pronounc ...
🔸 معادل فارسی: پاسخ دادن / واکنش نشان دادن / رسیدگی کردن / اعزام شدن در زبان محاوره ای: رفتن سر صحنه، رسیدن به محل، جواب دادن به تماس، واکنش نشون ...
🔸 **معادل فارسی:** آرایه ی توصیفی / شگرد بیانی توصیفی / صناعت ادبی توصیفی - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( ادبی – بلاغی ) :** عبارت **descriptiv ...
🔸 **معادل فارسی:** در درون لبخند زدن / لبخند درونی داشتن / احساس رضایت یا شادی درونی - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( احساسی – واقعی ) :** بیانگ ...
🔸 **معادل فارسی:** پایگاه آنلاین / پاسگاه اینترنتی / پایگاه دیجیتالی / پست اینترنتی دورافتاده ( به صورت استعاری ) - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ...
🔸 **معادل فارسی:** محل مجازی / فضای برگزاری آنلاین / سالن دیجیتالی / بستر مجازی رویداد - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( فناوری – کاربردی ) :** ی ...
🔸 **معادل فارسی:** گوشه ی اینترنت / پاتوق آنلاین / کنج وب / فضای کوچک دیجیتالی - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( مجازی – عمومی ) :** عبارت **Net ...
🔸 **معادل فارسی:** مرکز کلیک / مرکز بازدید آنلاین / پاتوق اینترنتی / مرکز فعالیت دیجیتال - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( دیجیتالی – تبلیغاتی ) : ...
🔸 **معادل فارسی:** لانه ی دیجیتالی / پاتوق دیجیتالی / مرکز فناوری / فضای آنلاین خودمانی - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( واقعی – مکانی ) :** اتا ...
🔸 **معادل فارسی:** سایت غیررسمی و خودمانی / وب سایت دوستانه با حال و هوای راحت / پاتوق آنلاین - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( دیجیتالی – توصیفی ...
🔸 **معادل فارسی:** کلبه ی موج سواری / آلونک ساحلی / پاتوق موج سوارها / کافه یا مکان ساده ی کنار ساحل - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( واقعی – مکا ...
### 🔸 معادل فارسی: مرکز شبکه / هاب اینترنتی / پلتفرم اتصال دیجیتال در زبان محاوره ای: مرکز اتصال، هاب شبکه، نقطه ی تجمع اینترنتی - - - ### � ...
### 🔸 تعریف ها: 1. ** ( دیجیتال – اینترنتی ) :** اشاره به چیزهایی که مربوط به وب یا طراحی اینترنتی هستند، مثل دکمه ها، نمادها، یا رابط های کاربری ...
🔸 تعریف ها: 1. ( هشدار – مراقبتی ) : برای توصیه به هوشیاری یا مراقبت از خطر، تغییر، یا چیزی که ممکنه ظاهر بشه مثال: Keep an eye out for pickpocke ...
🔸 تعریف ها: 1. ( شهری – حمل ونقل ) : هشدار صوتی یا نوشتاری در ایستگاه های مترو، به ویژه در لندن، برای یادآوری فاصله ی بین قطار و سکو مثال: “Mind ...
🔸 معادل فارسی: تأمین مالی عمومی / بودجه دولتی / منابع مالی دولتی در زبان محاوره ای: پول دولتی، بودجه ای که از مالیات میاد، سرمایه گذاری عمومی ...
🔸 تعریف ها: 1. ( ادبی – شاعرانه ) : به آرامی و با سبکی فرود آمدن، معمولاً برای پرندگان، فرشتگان، یا شخصیت های خیال انگیز مثال: The dove lighted d ...
🔸 معادل فارسی: شایسته ی این عنوان / درخور این نام / سزاوار چنین لقبی در زبان محاوره ای: واقعاً بهش می خوره، به اسمش می ارزه، اسمش روشه، جدی و قاب ...
🔸 معادل فارسی: گیر افتادن / درگیری پیچیده / گرفتاری / وابستگی دردسرساز در زبان محاوره ای: گرفتاری، گیر کردن تو ماجرا، درگیر شدن تو دردسر، افتادن ...
/vɪˈzɪr/ وِزیر ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: وزیر / صدر / مقام عالی رتبه دربار در زبان محاوره ای: وزیر پادشاه، مشاو ...
🔸 معادل فارسی: تلگراف زدن / پیام فوری فرستادن / مخابره کردن در زبان محاوره ای: تلگراف زد، پیام فوری فرستاد، سریع خبر داد ______________________ ...
🔸 معادل فارسی: فعلاً / در حال حاضر / تا اطلاع ثانوی / در این مقطع زمانی در زبان محاوره ای: فعلاً، تا بعد، تا ببینیم چی می شه، در حال حاضر _____ ...
🔸 معادل فارسی: مراجعه کردن به / حضور یافتن در / توقف داشتن در ( برای دیدار رسمی ) در زبان محاوره ای: رفت سر زد، رفت ملاقات، رفت توضیح بخواد ___ ...
🔸 معادل فارسی: که در پی آن / و سپس / که باعث شد / که منجر شد به در زبان محاوره ای: بعدش، همون موقع، که باعث شد، که در نتیجه ش _________________ ...
🔸 معادل فارسی: ثبت کردن در صورت جلسه / یادداشت رسمی کردن / مکتوب کردن در گزارش اداری در زبان محاوره ای: تو گزارش نوشت، یادداشت کرد، رسمی اش کرد، ...
🔸 معادل فارسی: حقوق بین الملل رایج / قوانین بین المللی حاکم / اصول حقوقی غالب در سطح جهانی در زبان محاوره ای: قانون بین المللی که اون موقع معتبر ...
🔸 معادل فارسی: تبدیل کردن / تغییر وضعیت دادن / تغییر مالکیت دادن در زبان محاوره ای: کردنش مال خودشون، تبدیلش کردن به قلمرو خودشون، مصادره اش کردن ...
/kɒnˌst�n. tɪˈnoʊ. pəl/ کانستانتینوپِل 🔸 معادل فارسی: قسطنطنیه / استانبولِ تاریخی در زبان محاوره ای: شهر قدیمی استانبول، پایتخت امپراتوری روم شرقی
اَدمرالتی ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: اداره ی نیروی دریایی بریتانیا / وزارت دریاداری / فرماندهی دریایی در زبان محاو ...
کانتینجِنسی پِلَن ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: برنامه اضطراری / طرح جایگزین / برنامه آمادگی در شرایط بحرانی در زبان ...
🔸 معادل فارسی: دستور ثابت / دستور از پیش تعیین شده / دستور مداوم در زبان محاوره ای: دستور همیشگی، پرداخت خودکار، قانون ثابت، دستور از قبل تنظیم ش ...
مَریتال بِهِیویِر ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: رفتار زناشویی / شیوه تعامل زوجین / رفتارهای مرتبط با زندگی مشترک در ز ...
🔸 معادل فارسی: تنها گذاشته شدن در موقعیتی سخت، بدون کمک یا راه فرار معادل های رایج: تنها ماندن، رهای تنها، در تنگنا رها شدن 🔸 تعریف ها: - این ...
🔸 معادل فارسی: نادیده گرفتن، نرفتن به قرار یا مکانی، پشت گوش انداختن، قهر کردن یا ول کردن کسی 🔸 تعریف ها: 1. به معنای �نادیده گرفتن� یا �بی اعتن ...
🔹 معادل های فارسی: 1. ارتباطی: در هوا ماندن 2. روانشناسی: تعلیق هیجانی 3. رسانه ای: پایان باز 🔸 تعریف ها: 1. ( روانشناسی ارتباطات - ۲۰۲۰ ) : ...
🔸 معادل فارسی: ۱. ادبی: شادی آفرین ۲. نمایشی: مسخره باز حرفه ای ۳. فلسفی: آفریننده طنز وجودی ________________________________________ 🔸 تعریف ها: ...
🔸 معادل فارسی: ۱. فرهنگی: طنز ویرانگر ۲. اجتماعی: شورش خنده دار ۳. رسانه ای: کمدی ساختارشکن ________________________________________ 🔸 تعریف ها: ...
بافومِت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ۱. تاریخی: بت مورد ادعای شوالیه های معبد ۲. علوم خفیه: نماد وحدت اضداد ۳. پاپ کالچ ...
🔸 معادل فارسی: ۱. دینی: سرکرده شیاطین / اِبلیس ۲. فولکلور: موجود مکار و فریبنده ۳. ادبیات: نماد نافرمانی از نظام کیهانی __________________________ ...