هرروز با افرادی برخورد میکنم که فکر میکنند ویقین دارند که روایت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) « مثل المؤمنین فی توادّهم و تراحمهم کمثل الجسد اذا اشتکی بعض تداعی له سائر اعضاء جسده بالحمی وا ...
نیست جنسیت ز روی شکل و ذات آب جنس خاک آمد در نبات باد جنس آتش آمد در قوام طبع را جنس آمدست آخر مدام جنس ما چون نیست جنس شاه ما مای ما شد بهر مای او فنا چون فنا شد مای ما او ماند فرد پیش پای اسپ او گردم چو گرد ✏ «مولانا»
نیست جنسیت ز روی شکل و ذات آب جنس خاک آمد در نبات باد جنس آتش آمد در قوام طبع را جنس آمدست آخر مدام جنس ما چون نیست جنس شاه ما مای ما شد بهر مای او فنا چون فنا شد مای ما او ماند فرد پیش پای اسپ او گردم چو گرد ✏ «مولانا»
چونک کرخی کرخ او را شد حرس شد خلیفهٔ عشق و ربانی نفس وان شقیق از شق آن راه شگرف گشت او خورشید رای و تیز طرف ✏ «مولانا»
چرا مولانا در این شعر بارها از فعل "مکش" استفاده میکند و این تکرار چه اهمیتی در انتقال پیام و تأثیرگذاری بر مخاطب دارد؟ آنک جانش دادهای آن را مکش ور ندادی نقش بیجان را مکش آن دو زلف کافر خود را ...
طالب زر گشته جمله پیر و خام لیک قلب از زر نداند چشم عام پرتوی بر قلب زن خالص ببین بی محک زر را مکن از ظن گزین گر محک داری گزین کن ور نه رو نزد دانا خویشتن را کن گرو یا محک باید میان جان خویش ور ندانی ره مرو تنها تو پیش ✏ «مولانا»
ای شهسوار امر قل ای پیش عقلت نفس کل / چون کودکی کز کودکی وز جهل خاید آستین شاعر چگونه رابطه بین عقل و نفس را به تصویر میکشد؟ چرا نفس را به کودک تشبیه میکند؟
چون بیندش صاحب نظر صدتو شود او را بصر / دستک زنان بالای سر گوید که یا نعم المعین در بیت بالا "صاحبنظر" چه کسی است و چرا دید او صدتو میشود؟ "نعم المعین" به چه معنایی در اینجا اشاره دارد؟
همه صیدها بکردی، هله، میر! بار دیگر / سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر در این بیت، شاعر از چه استعارههایی استفاده کرده است؟ منظور از "سگ خویش" در این بیت چیست؟
کز ضرورت هست مرداری مباح بس فسادی کز ضرورت شد صلاح دیر یابد صوفی آز از روزگار زان سبب صوفی بود بسیارخوار جز مگر آن صوفیی کز نور حق سیر خورد او فارغست از ننگ دق ✏ «مولانا»