پیشنهادهای هدی چامهای (١٧٢)
If the word is capitalized, it has a religious meaning, referring to the period, observed in certain Christian religions, that begins on the fourth S ...
فشرده
رَد
انشعاب
متاسف
nonsense. "the usual crud which passes itself off as a smart twenty - something comedy"
peer inside جست وجوی درون ن. ک: علوم شناختی، فردنبرگ ص ۲۲۸.
OVERSIGHT AGENCIES موسسات نظارتی
سطحِ اجرایی
تابعیت منطقی
extreme joy
MATING
تمام آموخته.
مدار
قطعه
مرور
رمزگذاری
سوگیری شده
تخدیر
سایه نما
inhibitor
جریان جهشی salutatory conduction
خط مشی
فافمی
فام
دراز آهنج= طولانی.
کند ساز depressant /dɪˈprɛs ( ə ) nt/ Learn to pronounce adjective ( chiefly of a drug ) reducing functional or nervous activity. noun a depressant ...
GET RID OF
coefficient همگر hamgar ( # ) Fr. : coefficient 1 ) Math. : A number or letter placed before an algebraic expression to indicate that the express ...
تحصل گرایانه
مترسک
اختلاط
پُرآشُفت
The phrase, the elements, has been used to describe the severe forces of weather since the 1500s and occurs with language that brings to mind the war ...
The common fate دنباله مشترک principle in Gestalt psychology is defined as the tendency to group objects together that share a common motion or desti ...
فریب حسی
متبلور شدن
تاخیری
توده
drop sharply
چرخه
موردی - به عنوان صفت
رنگ سبز متمایل به آبی
بجا
( بخش قابل استفادهٔ چیز اسقاط را ) در آورن
"واکنشگر" در شیمی و به تاثیرِ آن در مکتب ساختارگرایی ( روان شناسی ) .
مطلوب بودن.
maintain
معلق air - borne معلق در هوا
act of changing the lineal order of objects in a group Type of: reordering a rearrangement in a different order
ترتیب. در ریاضی
درونِ . . . SECRETED BY THE BRAIN. درون ِ مغز پنهان شده ست.
From Latin parvus ( “small” ) . کوچک، ریز
بزرگ MAGNO The Latin root word magn means “great. ”
بارز بودن
سازگاری
زمینه
سگِ ناجیِ مجروحین
زبانِ ذهنی
سوژه برسازی
باریک شدن like peak of mountain
خطِ افق ممیزِ آسمان و زمین.
انضمامی
روشن شدن
A broad - brush approach, strategy, or solution deals with a problem in a general way rather than concentrating on details. He's giving a broad brush ...
گرایش
کاهش یابندگی
نایش.
تمثیل
تعامل دوسویه
چارچوب
module A module is an individual part that combines with other components to make different things. You might have one module that's a cube, and anot ...
رویه
موجودی کارت اعتباری = visitor could have paid by debit card
more than half the time; more likely to be the case than not to be the case.
مسکوک
معاوضه پذیری است: Substitutability. این اصل می گوید که همه افراد در x برابر اند
شارش
Dollars are fungible دلار پولی است که می توان آن را خرد کرد.
پیشکسوت
تحلیل رفتن
مناقشه برانگیز
مرگ خودخواسته
روابط متقابل
اِلقا
حیث التفاتی
دارای حیث التفاطی
بزهکارانه
ناقض بودن
قاعدهٔ تجربی
گرایش به سمت = tropic نمونه: هورمون های گرایشی tropic hormones هورمون های گرایشی ( هورمون های هیپوفیز )
ایمنی
close - fitting
انسجام
سهولتِ کاربرد
hindbrain پسین مغز.
چیلیا
حس های تنی
مهمیز calcarine fissure شیارِ مهمیزی
چنانکه گویی
دورهٔ پسین
روستایی
به عنوان بخشِ دوم نیز می آید نمونه: فرایندِ neurogenesis نموِّ بافتِ عصبی
به آلمانی feuerbrand
شامه، پردهٔ نازکِ تیره رنگ
specialist textbooks کتبِ تخصصی
بی شک
کمان هایی از دایره در نمودارِ دایره ای قطعه
توقف جلسه. تنفس تعزیل
پیوند. adjective biding site محلِّ پیوند
پَرِشی
مخطط
abject به عنوانِ صفت، معنای دوم اش فروتنی ست. an abject apology عذرخواهیِ خاضعانه - هرچند معنای نخستِ abject، شرم آورانه است. ر. ک فرهنگ هزاره
جذبِ مجدّد
بی پاسخی
سرازیر شدن
زیربنا
محلّ پیوند.
مخاطره جویی
کُلّی.
طهارت.
بخش عمده ای
شوم
غیر جامع.
به دام. . . افتادن slip into sth
دوشکلی
فرورفتگی
برشِ قوسیِ جمجمه
تنه تنه عصبی ( به انگلیسی: Nerve tract ) Wikipedia
dichotic presentation عرضهٔ دوگوشیِ ناهمسان ر. ک روان شناسی شناختی استرنبرگ ترجمه خرازی.
سجاف
قوه
زیر نظر داشتن.
هم شکلی یا تشابهِ ساختاری از صفاتِ قصدمندی در فلسفه و علوم شناختی.
به حاشیه رفتن. از صحنه کنار رفتن.
استطالهٔ بافتی. برآمدگی، درازایی بیرون بوده
سوراخِ پس سری که آغازگاهِ طنابِ نخاعی ست.
Another word for your job is your post
ایستاده - ایستادگی
پررنگ کردن. If you snap a selfie and the colors aren't intense enough, you may be able to intensify them with a photo editor.
مبتنی بودن
نسبی در آمار، مقیاس نسبی
فاصله ای در آمار مقیاسِ فاصله ای
بردار
: forming or consisting of a contrast
تباینی
ثبتِ روی هم.
منحنیِ "کجی".
علم واژه ادیب سلطانی
تجمع
عیان - واضح - آشکار
مغزِ میانین ( شاملِ تالاموس )
محتضر
مخرّب، فاجعه آمیز معمولا به عنوان صفتِ بالایِ طبیعی
چرخهٔ روزانه
ارتعاش
تقطیع
همسو برابرِ CONTRALATERAL ( دگرسو )
WE SHALL TAKE THAT GRANTED باید بپذیریم که. . .
مربوط بودن
پرش
پرش KNEE - JERK پرشِ زانو
سامانهٔ اجرایی
CROSS MODAL ( CROSS SENSORY ) چند حسی ر. ک پاورقی ص۵۸ مبانی علوم اعصاب شناختی خرازی
لوح
در کتابِ مبانی علومِ اعصاب شناختی ( ترجمه کمال خرازی ) ، ناحیهٔ حسیِ اولیه معادلِ PRIMARY PROJECTION AREA قرار گرفته است.
به عنوان پیشوند، مجاور.
روانه
تحتانی ر. ک مبانی علوم اعصاب شناختی، ت کمال خرازی
افسانه بافی
منعکس کننده
configural learning یاد گیریِ ترکیبی اهمیت در یادگیریِ محرّکی وابسته به آن است که او با محرّکاتِ دیگری هماآینده شده باشند یا خیر. ر. ک: پانویسِ صفحه ...