nonplus

/nɒnˈplʌs//nɒnˈplʌs/

معنی: پریشانی، اشفتگی، بی تصمیمی، بی تصمیم بودن، پریشان کردن
معانی دیگر: سرگشته کردن، حیرت زده کردن، مبهوت کردن، بهت زده کردن، سرگشتگی، خیرگی، کالیوی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: nonpluses, nonplusing, nonplused
• : تعریف: to cause (someone) to be unable to think of what to say, do, or decide; perplex; bewilder.
مترادف: baffle, confound, dumbfound, perplex, puzzle
مشابه: befuddle, bewilder, confuse, faze, flummox, fluster, muddle, mystify, rattle, stick, stump, stun, stupefy

- He was nonplussed by the sudden and extreme change in her mood.
[ترجمه گوگل] او از تغییر ناگهانی و شدید خلق و خوی او گیج شده بود
[ترجمه ترگمان] از این تغییر ناگهانی و ناگهانی، مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a condition of extreme perplexity or confusion.
مترادف: quandary
مشابه: bafflement, Catch-22, confusion, dilemma, perplexity, pickle

جمله های نمونه

1. I was completely nonplussed by his sudden appearance.
[ترجمه گوگل]من از ظاهر ناگهانی او کاملاً گیج شده بودم
[ترجمه ترگمان]از ظاهرش کاملا مبهوت شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I was nonplussed by what he asked me.
[ترجمه گوگل]از چیزی که او از من پرسید ناراحت بودم
[ترجمه ترگمان]از چیزی که از من می پرسید مات و مبهوت شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The professor is never at a nonplus, and never perplexed by a problem.
[ترجمه گوگل]پروفسور هیچ گاه در حالت غیر مثبت قرار نمی گیرد، و هرگز از یک مشکل گیج نمی شود
[ترجمه ترگمان]استاد هرگز در a نبوده و هیچ وقت گیج و سردرگم نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Billy was completely nonplussed by Elliot's refusal.
[ترجمه گوگل]بیلی از امتناع الیوت کاملاً ناامید شده بود
[ترجمه ترگمان]بیلی از امتناع الیوت مات و مبهوت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I was completely nonplussed by his reply.
[ترجمه گوگل]من از پاسخ او کاملاً متاثر شدم
[ترجمه ترگمان]من از جواب او کاملا مبهوت شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The speaker was completely nonplussed by the question.
[ترجمه گوگل]گوینده از این سوال کاملاً بی خبر بود
[ترجمه ترگمان]سخنران به طور کامل از سوال من مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mundin is nonplussed at our lack of proper titillation.
[ترجمه گوگل]موندین از عدم تیتراژ مناسب ما ناراحت است
[ترجمه ترگمان] Mundin \"به خاطر کمبود\" titillation \"غافلگیر شده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was also nonplussed that so few real horticulturists were enthused over his resurrection idea for McDowell Mountain Park.
[ترجمه گوگل]او همچنین از این که تعداد کمی از باغبانان واقعی در مورد ایده رستاخیز او برای پارک کوهستان مک داول مشتاق شده بودند، خوشحال بود
[ترجمه ترگمان]او همچنین مات و مبهوت مانده بود که تعداد کمی از horticulturists واقعی به خاطر ایده resurrection برای پارک Mountain McDowell هیجان زده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. George knew that she was a bit nonplussed at his eagerness for her to have her own social life.
[ترجمه گوگل]جورج می‌دانست که او از اشتیاق او برای داشتن زندگی اجتماعی خود کمی بی‌تفاوت است
[ترجمه ترگمان]جورج می دانست که او ذره ای از شوق و اشتیاقی که برای زندگی اجتماعی او دارد، غافلگیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. "I don't know," he said, nonplussed at the question.
[ترجمه گوگل]او در حالی که از این سوال ناراحت بود گفت: "نمی دانم "
[ترجمه ترگمان]او در حالی که مات و مبهوت مانده بود گفت: \" نمی دانم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Even Orozco seems nonplussed by his fame.
[ترجمه گوگل]حتی اوروزکو هم از شهرتش غافلگیر به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]حتی Orozco به نظر می رسد که از شهرت او مات و مبهوت مانده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nonplussed by such an odd question, Diana replied in the negative.
[ترجمه گوگل]دیانا که از چنین سوال عجیبی غافلگیر شده بود، پاسخ منفی داد
[ترجمه ترگمان]دیانا در جواب منفی جواب داد: با این سوال عجیب و غریب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nonplussed, Loretta explained that she had driven right through the village without finding it.
[ترجمه گوگل]لورتا که مات و مبهوت بود، توضیح داد که بدون اینکه آن را پیدا کند، درست در دهکده رانندگی کرده است
[ترجمه ترگمان]nonplussed، لورتا توضیح داد که او بدون پیدا کردن آن از دهکده خارج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nonplused by the appearance of a woman, stock exchange officials told Paribas to choose a uniform for Sakuma.
[ترجمه گوگل]مقامات بورس که از ظاهر یک زن خوشحال نشده بودند، به پاریباس گفتند که لباسی برای ساکوما انتخاب کند
[ترجمه ترگمان]مقامات بورس اوراق بهادار به Paribas گفتند که با ظاهر یک زن لباس نظامی برای Sakuma انتخاب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پریشانی (اسم)
baffle, confusion, depression, distress, affliction, turmoil, agitation, worriment, desolation, disturbance, bother, ramble, dolor, nonplus, remorse, discomposure, dolour, woe

اشفتگی (اسم)
turmoil, agitation, turbulence, chaos, perturbation, disorder, unrest, consternation, rummage, disorderliness, disquietude, inquietude, hullabaloo, tumble, turbulency, nonplus, garboil, tanglement, topsy-turvydom

بی تصمیمی (اسم)
indecision, nonplus

بی تصمیم بودن (فعل)
nonplus

پریشان کردن (فعل)
agitate, stress, confound, distract, afflict, ail, discompose, dishevel, disturb, faze, nonplus, tousle, oppress, disperse

انگلیسی به انگلیسی

• perplex, baffle; confuse; amaze, astonish

پیشنهاد کاربران

بلاتکلیف بودن
حیران
طوری که طرف ندونه چی جواب بده یا چه عکس العملی نشون بده
پُرآشُفت

بپرس