coefficient

/ˌkoʊɪˈfɪʃnt//ˌkəʊɪˈfɪʃnt/

معنی: ضریب، ضرب کننده، عامل مشترک
معانی دیگر: همگر، همگزار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the constant part of an algebraic term involving multiplication.

- The coefficient of xy in 3xy is 3.
[ترجمه دوست] ضریب xy در عبارت 3xy ، برابر 3 می باشد .
|
[ترجمه گوگل] ضریب xy در 3xy 3 است
[ترجمه ترگمان] ضریب of در ۳ xy، ۳ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in the physical sciences, a number that is constant for a system under fixed conditions.

جمله های نمونه

1. coefficient of correlation
ضریب همبستگی

2. coefficient of skewness
ضریب یا همگر چولگی

3. diffusion coefficient
(نور و گاز و غیره) ضریب انتشار،همگرپخشیدگی

4. In 8pq, the coefficient of pq is
[ترجمه ebrahim] در 8pq، ضریب pq هشت است.
|
[ترجمه گوگل]در 8pq ضریب pq است
[ترجمه ترگمان]در ۸، ضریب of مورد توجه قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In 3 xy, 3 is the coefficient of xy.
[ترجمه ebrahim] در 3xy، ضریب xy سه است.
|
[ترجمه گوگل]در 3 xy، 3 ضریب xy است
[ترجمه ترگمان]در ۳ xy، ۳ ضریب xy است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Component 1 has the higher partition coefficient and thus moves through the column faster.
[ترجمه گوگل]جزء 1 دارای ضریب پارتیشن بالاتری است و بنابراین سریعتر در ستون حرکت می کند
[ترجمه ترگمان]مولفه ۱ دارای ضریب پارتیشن بالاتر است و بنابراین سریع تر از ستون حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. So beta merely uses the correlation coefficient to weight the ratio of the risks of the security and the market.
[ترجمه گوگل]بنابراین بتا صرفاً از ضریب همبستگی برای وزن دادن به نسبت ریسک های امنیت و بازار استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین بتا فقط از ضریب همبستگی برای کاهش نسبت ریسک امنیت و بازار استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For example, suppose that the correlation coefficient is zero.
[ترجمه گوگل]مثلاً فرض کنید ضریب همبستگی صفر باشد
[ترجمه ترگمان]برای مثال فرض کنید ضریب همبستگی صفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The coefficient of diversification measures the extent to which the portfolio has been diversified.
[ترجمه گوگل]ضریب تنوع، میزان تنوع پرتفوی را اندازه گیری می کند
[ترجمه ترگمان]ضریب تنوع، میزانی را که پورتفولیو در آن گوناگونی دارد، اندازه گیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Take, for example, the coefficient estimated on B t in the equations: this is an estimate of.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، ضریب تخمین زده شده بر روی B t در معادلات را در نظر بگیرید: این یک تخمین است
[ترجمه ترگمان]برای مثال، ضریب برآورد شده بر روی B در معادله: این یک برآورد از آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pearsons correlation coefficient was calculated to measure the association between continuous variables.
[ترجمه گوگل]ضریب همبستگی پیرسون برای اندازه گیری ارتباط بین متغیرهای پیوسته محاسبه شد
[ترجمه ترگمان]ضریب همبستگی Pearsons برای اندازه گیری ارتباط بین متغیرهای پیوسته محاسبه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This can be expressed as the frictional coefficient for the chain, again within the tube confines.
[ترجمه گوگل]این را می توان به عنوان ضریب اصطکاک برای زنجیره، دوباره در محدوده لوله بیان کرد
[ترجمه ترگمان]این می تواند به عنوان ضریب اصطکاک برای زنجیره، دوباره در محدوده لوله بیان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The coefficient of variation within assays was 2% and between assays 8%.
[ترجمه گوگل]ضریب تغییرات در سنجش 2٪ و بین سنجش 8٪ بود
[ترجمه ترگمان]ضریب تغییر در سنجش ۲ درصد و بین سنجش ۸ درصد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For this degree the coefficient is then the integral of this integrand over the standard interval.
[ترجمه گوگل]برای این درجه، ضریب انتگرال این انتگرال در بازه استاندارد است
[ترجمه ترگمان]برای این درجه، ضریب انتگرال این integrand در طول بازه استاندارد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To measure associations, Pearson's correlation coefficient was used.
[ترجمه گوگل]برای اندازه گیری ارتباط از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد
[ترجمه ترگمان]برای سنجش روابط ضریب همبستگی پیرسون بکار گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضریب (اسم)
modulus, factor, ratio, coefficient

ضرب کننده (اسم)
multiplier, ratio, coefficient

عامل مشترک (اسم)
factor, coefficient

تخصصی

[شیمی] ضریب، همگر، همگزار
[عمران و معماری] ضریب
[برق و الکترونیک] ضریب، عامل مشترک
[صنعت] ضریب، عامل مشترک
[نساجی] ضریب
[ریاضیات] عامل مشترک، ضریب، همگر، همگزار
[آمار] ضریب

انگلیسی به انگلیسی

• constant factor of a term (mathematics)
a coefficient is a number that expresses a measurement of a particular quality of a substance or object under specified conditions; a technical term in mathematics.

پیشنهاد کاربران

مهندسی عمران و معماری: ضریب تاثیر
همبستگی
( ریاضی ) : عامل مشترک
coefficient
همگر hamgar ( # )
Fr. : coefficient
1 ) Math. : A number or letter placed before an algebraic expression to indicate that the expression is to be multiplied by that factor, e. g. in the expression 2 x3, 2 is the coefficient of x3. In general, any factor of a product is called the coefficient of the product of the remaining factors.
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) Physics: Factor which measures some specified property of a given substance, and is constant for that substance under given conditions, such as the coefficient of friction. → factor.
Hamgar, from ham - "together, " → com - - gar agent suffix, from kar - , kardan "to do, to make, " Mid. Pers. kardan, O. Pers. /Av. kar - "to do, make, build, " Av. kərənaoiti "makes, " cf. Skt. kr - "to do, to make, " krnoti "makes, " karma "act, deed; " PIE base kwer - "to do, to make
http://dictionary. obspm. fr/index. php?showAll=1&formSearchTextfield=coefficient

ضریب

بپرس