induction
/ˌɪnˈdəkʃn̩//ɪnˈdʌkʃn̩/
معنی: قیاس، ایراد، استقراء، مقدمه، ذکر، استنتاج، القاء، قیاس کل از جزء، پیش سخن
معانی دیگر: انتصاب رسمی به شغل، برگمارش، فراخوانی (به خدمت نظام و غیره)، انگیزش، وادارسازی، نیوشانگری، (منطق و استدلال) استنتاج استقرایی، استقرا، کم به بیش رسی، از پاره به هماد، بازکاوی، (رویان شناسی) در انگیزش، (ریاضی - روان شناسی) در انگیزش
بررسی کلمه
اسم ( noun )
مشتقات: inductionless (adj.)
مشتقات: inductionless (adj.)
• (1) تعریف: the act or process of inducing.
• (2) تعریف: the generation of an electric charge, electromotive force, or magnetism by a body with electric or magnetic properties in a nearby body without direct contact.
• (3) تعریف: the act, process, or result of deriving general principles from particular facts or examples. (Cf. deduction.)
- After hearing many sentences in the past tense, she formulated the past tense rule in Swedish by induction.
[ترجمه \پژمان] او پس از شنیدن جملات زیادی در زمان گذشته ، به روش استقراء قاعده زمان ماضی در زبان سوئدی را، فرموله کرد.|
[ترجمه محمود دریابار] بعد از گوش دادن به تعداد زیادی جمله در زمان گذشته به زبان سویدی، مبادرت به تنظیم قواعد زمان گذشته در این زبان کرد.|
[ترجمه گوگل] او پس از شنیدن جملات زیادی در زمان گذشته، قاعده زمان گذشته را به زبان سوئدی با استقرا فرموله کرد[ترجمه ترگمان] او پس از شنیدن بسیاری از جملات در زمان گذشته، قوانین عصبی پیشین را در سوئد با استفاده از القا وضع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. His induction as a teacher was a turning point in his life.
[ترجمه محمود دریابار] ترفیع او به سمت معلم، نقطه عطفی در زندگی اش بود.|
[ترجمه هدا] انتصاب او به سمت معلمی نقطه عطف زندگی او بود.|
[ترجمه گوگل]ورود او به عنوان معلم نقطه عطفی در زندگی او بود[ترجمه ترگمان]القای او به عنوان یک معلم، نقطه عطفی در زندگی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Their induction into the church took place in June.
[ترجمه گوگل]القای آنها به کلیسا در ماه ژوئن انجام شد
[ترجمه ترگمان]القای آن ها به کلیسا در ماه ژوئن اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]القای آن ها به کلیسا در ماه ژوئن اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Her induction as councillor took place in the town hall.
[ترجمه هدا] انتصاب او به سمت مشاور در سالن شهرداری انجام گرفت.|
[ترجمه گوگل]معارفه او به عنوان عضو شورا در تالار شهر انجام شد[ترجمه ترگمان]induction به عنوان مشاور در سالن شهرداری قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. This is a double induction coil.
[ترجمه پژمان] این یک سیم پیچ القایی دوگانه است.|
[ترجمه گوگل]این یک سیم پیچ القایی دوگانه است[ترجمه ترگمان]این یک سیم پیچ induction است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The induction of new students will take place in the main hall.
[ترجمه گوگل]مراسم معارفه دانشجویان جدیدالورود در سالن اصلی برگزار می شود
[ترجمه ترگمان]پذیرش دانش آموزان جدید در تالار اصلی اتفاق خواهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]پذیرش دانش آموزان جدید در تالار اصلی اتفاق خواهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. My argument follows the rules of logical induction.
[ترجمه گوگل]استدلال من از قواعد استقراء منطقی پیروی می کند
[ترجمه ترگمان]بحث من از قوانین استنتاج منطقی پیروی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بحث من از قوانین استنتاج منطقی پیروی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Mrs Simpson is responsible for the induction of new library staff.
[ترجمه گوگل]خانم سیمپسون مسئول معرفی کارکنان جدید کتابخانه است
[ترجمه ترگمان]خانم سیمپسون مسئول پذیرش کارکنان کتابخانه جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]خانم سیمپسون مسئول پذیرش کارکنان کتابخانه جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. All hospitals held induction courses but few of the consultants were personally involved.
[ترجمه گوگل]همه بیمارستانها دورههای مقدماتی را برگزار کردند، اما تعداد کمی از مشاوران شخصاً در آن شرکت داشتند
[ترجمه ترگمان]همه بیمارستان ها دوره های آموزشی داشتند اما تعداد کمی از مشاوران شخصا درگیر این کار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]همه بیمارستان ها دوره های آموزشی داشتند اما تعداد کمی از مشاوران شخصا درگیر این کار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. One should be aware of the induction of cardiac arrhythmias in older people or those with such a predisposition.
[ترجمه گوگل]فرد باید از القای آریتمی قلبی در افراد مسن یا کسانی که چنین استعدادی دارند آگاه باشد
[ترجمه ترگمان]فرد باید از القا آریتمی های قلبی در افراد مسن تر و یا افراد با چنین زمینه ای آگاه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]فرد باید از القا آریتمی های قلبی در افراد مسن تر و یا افراد با چنین زمینه ای آگاه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The foregoing justification of induction is quite unacceptable, as David Hume conclusively demonstrated as long ago as the mid-eighteenth century.
[ترجمه گوگل]همان طور که دیوید هیوم در اواسط قرن هجدهم به طور قاطع نشان داد، توجیه استقرایی فوق غیرقابل قبول است
[ترجمه ترگمان]توجیه فوق از القا کاملا غیرقابل قبول است، همانطور که دیوید هیوم تا مدت ها پیش در اواسط قرن هجدهم به طور قطع ثابت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]توجیه فوق از القا کاملا غیرقابل قبول است، همانطور که دیوید هیوم تا مدت ها پیش در اواسط قرن هجدهم به طور قطع ثابت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. There will be special areas with induction loop facilities for the hard of hearing and sign language interpreters will be on hand.
[ترجمه گوگل]مناطق ویژه ای با امکانات حلقه القایی برای افراد کم شنوا وجود خواهد داشت و مترجمان زبان اشاره در دسترس خواهند بود
[ترجمه ترگمان]مناطق ویژه ای با تجهیزات حلقه القایی برای مشکل شنوایی و امضا کردن مترجم شفاهی در دست خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مناطق ویژه ای با تجهیزات حلقه القایی برای مشکل شنوایی و امضا کردن مترجم شفاهی در دست خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Richard Garnett also sells an induction hopper with a basket for dealing with bags of powders.
[ترجمه گوگل]ریچارد گارنت همچنین یک قیف القایی با یک سبد برای برخورد با کیسه های پودر می فروشد
[ترجمه ترگمان]ریچارد گارنت همچنین یک قیف القایی با یک سبد برای برخورد با بسته های پودر به فروش می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ریچارد گارنت همچنین یک قیف القایی با یک سبد برای برخورد با بسته های پودر به فروش می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. This is an induction motor.
[ترجمه گوگل]این یک موتور القایی است
[ترجمه ترگمان]این یک موتور القایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این یک موتور القایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Induction cooking saves energy in a number of ways.
[ترجمه گوگل]پخت و پز القایی از طرق مختلف در مصرف انرژی صرفه جویی می کند
[ترجمه ترگمان]پخت وپز القایی به چند روش باعث صرفه جویی در انرژی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]پخت وپز القایی به چند روش باعث صرفه جویی در انرژی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The theatre is equipped with an induction loop for the hard of hearing.
[ترجمه گوگل]سالن نمایش مجهز به یک حلقه القایی برای افراد ناشنوا است
[ترجمه ترگمان]این تئاتر مجهز به حلقه القایی برای سخت شنوایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این تئاتر مجهز به حلقه القایی برای سخت شنوایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
قیاس (اسم)
abduction, analogy, syllogism, deduction, induction, parable, proportion
ایراد (اسم)
induction, quotation, adduction, objection
استقراء (اسم)
induction, analysis
مقدمه (اسم)
induction, preliminary, start, incipience, foretoken, introduction, exordium, preface, proem, catastasis, preamble, prelude, prologue, forepart, front matter, lead-up, protasis
ذکر (اسم)
induction, mention, citation, recitation, penis, pintle
استنتاج (اسم)
deduction, induction, conclusion, derivation, inference, fruition, evolvement
القاء (اسم)
induction, inspiration, infusion, excitation, suggestion, implantation, intinction
قیاس کل از جزء (اسم)
induction
پیش سخن (اسم)
induction
تخصصی
[حسابداری] استقرا
[شیمی] القاء، توخت، درانگیزى، فرتابی، القایش
[عمران و معماری] القاء
[کامپیوتر] القاء
[برق و الکترونیک] القا رایند تولید ولتاژ، بار الکتروستاتیکی، یا میدان مغناطیسی در یک جسم به وسیله ی بر هم کنش خطوط نیرو . - القا کردن
[صنایع غذایی] القا : پدیده ای که در آن آنزیم در جواب به تحریک ترکیب خارجی ساخته می شود
[مهندسی گاز] القاء
[زمین شناسی] قیاس کل از جزء، یکی از روشهای بهکار رفته برای جنرالیزه کردن نقشه مرتبط با گستره دادههای مبتنی بر همبستگی میان عناصر دادهای یا ویژگیهای دادهای
[ریاضیات] استقرا، روش استقرا
[شیمی] القاء، توخت، درانگیزى، فرتابی، القایش
[عمران و معماری] القاء
[کامپیوتر] القاء
[برق و الکترونیک] القا رایند تولید ولتاژ، بار الکتروستاتیکی، یا میدان مغناطیسی در یک جسم به وسیله ی بر هم کنش خطوط نیرو . - القا کردن
[صنایع غذایی] القا : پدیده ای که در آن آنزیم در جواب به تحریک ترکیب خارجی ساخته می شود
[مهندسی گاز] القاء
[زمین شناسی] قیاس کل از جزء، یکی از روشهای بهکار رفته برای جنرالیزه کردن نقشه مرتبط با گستره دادههای مبتنی بر همبستگی میان عناصر دادهای یا ویژگیهای دادهای
[ریاضیات] استقرا، روش استقرا
به انگلیسی
• causing, bringing about; introduction, initiation; formal installation in an office; act or process of deriving a general proposition from certain facts; production of an electric or magnetic state without direct contact (electricity)
a person's induction in a new job or way of life is their formal introduction to it.
induction into the army is the legal requirement for someone to begin military service; used in american english.
induction is used to refer to a way of reasoning in which you use individual ideas or facts to give you a general rule or conclusion.
induction is also the act of beginning or stimulating a natural process, such as pregnancy.
the process by which electricity or magnetism is passed between two objects or circuits without them touching each other is also referred to as induction.
a person's induction in a new job or way of life is their formal introduction to it.
induction into the army is the legal requirement for someone to begin military service; used in american english.
induction is used to refer to a way of reasoning in which you use individual ideas or facts to give you a general rule or conclusion.
induction is also the act of beginning or stimulating a natural process, such as pregnancy.
the process by which electricity or magnetism is passed between two objects or circuits without them touching each other is also referred to as induction.
پیشنهاد کاربران
[برق و الکترونیک]
دراَندازی ، دراَندازش ، دراَنداختگی ، انگیختگی ، واداشتگی
دراَندازی ، دراَندازش ، دراَنداختگی ، انگیختگی ، واداشتگی
معرفی - معارفه ( به یک شغل و یا به یک سازمان به صورت رسمی ) ( n )
انتصاب ( در حوزه منابع انسانی HR )
استقرایی
اِلقا
ایجاد
به معنی شروع و آغاز هم می تونه باشه.
معرفی؛ آشناسازی؛ طرح موضوعی به صورت کلی برای اولین بار
معارفه ؛ القایی
# induction ceremony
# Her induction as councillor took place in the town hall
# an induction coil
# This is an induction motor
# induction ceremony
# Her induction as councillor took place in the town hall
# an induction coil
# This is an induction motor
معارفه
وادارسازی
استقرا ( از جز به کل )
القا
وادارسازی
استقرا ( از جز به کل )
القا
( در منطق ) : استقراء
استدلال استقرایی در مقابل استدلال قیاسی
استدلال استقرایی در مقابل استدلال قیاسی
آموزش توجیهی
induction ( روانشناسی )
واژه مصوب: استقرا
تعریف: [روانشناسی] رسیدن به یک اصل یا نتیجه ای کلی از تعدادی مشاهدۀ جزئی|||[ریاضی] فرایند اثبات حکمی برای همۀ اعداد طبیعی ازطریق اثبات آن برای عدد 1 و اثبات آن برای هر عدد طبیعی n 1 با فرض درست بودن آن حکم برای عدد طبیعی n|||متـ . استقرای ریاضی mathematical induction
واژه مصوب: استقرا
تعریف: [روانشناسی] رسیدن به یک اصل یا نتیجه ای کلی از تعدادی مشاهدۀ جزئی|||[ریاضی] فرایند اثبات حکمی برای همۀ اعداد طبیعی ازطریق اثبات آن برای عدد 1 و اثبات آن برای هر عدد طبیعی n 1 با فرض درست بودن آن حکم برای عدد طبیعی n|||متـ . استقرای ریاضی mathematical induction
استخدام - گمارش
induction process: پروسه یا روند استخدام
induction process: پروسه یا روند استخدام
اجاق گازهای دیجیتالی
به دیدگاه بنده، برابرش درفارسی - اَنگیزش - براَنگیزش - می باشد چون هر2زبان همریشه هستند
آماده سازی
پیش ساز
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : induct
✅️ اسم ( noun ) : induction
✅️ صفت ( adjective ) : inductive
✅️ قید ( adverb ) : inductively
✅ فعل ( verb ) : induct
✅️ اسم ( noun ) : induction
✅️ صفت ( adjective ) : inductive
✅️ قید ( adverb ) : inductively