aberrant

/æˈberənt//æˈberənt/

معنی: نابجا، منحرف، گمراه، کجراه، بی راه
معانی دیگر: نامعمول، ناهنجار، غیر عادی، نابهنجار، کج رو، ابیراه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: straying from what is normal or usual; atypical; anomalous.
متضاد: normal, typical
مشابه: abnormal, anomalous, erratic, irregular, unnatural

- Such high scores for this test are certainly aberrant.
[ترجمه مهیار] چنین نمرات بالایی برای این آزمون مطمئناً غیرمعمول است.
|
[ترجمه گوگل] چنین نمرات بالایی برای این آزمون مطمئناً نابجا هستند
[ترجمه ترگمان] چنین نمرات بالایی برای این تست به طور حتم aberrant هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: turning aside from what is natural, right, or true; perverse.
متضاد: true
مشابه: deviate, perverse, perverted

- Some of his co-workers said he was displaying aberrant behavior.
[ترجمه گوگل] برخی از همکارانش گفتند که او رفتار ناهنجاری از خود نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] برخی از همکاران او گفتند که او رفتار aberrant را نمایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. aberrant behavior
رفتار غیر عادی (نابهنجار)

2. Ian's rages and aberrant behavior worsened.
[ترجمه گوگل]خشم و رفتار ناهنجار ایان بدتر شد
[ترجمه ترگمان]خشم و رفتار \"ایان\" بدتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It reflects the aberrant personality of some American politicians hostile to China's development and becoming powerful.
[ترجمه حسین بنی علی] این شخصیت منحرف برخی از سیاستمداران امریکایی را خصمانه به توسعه چین و قدرتمند شدن آن نشان می دهد.
|
[ترجمه گوگل]این منعکس کننده شخصیت ناهنجار برخی از سیاستمداران آمریکایی است که با توسعه و قدرتمند شدن چین مخالف هستند
[ترجمه ترگمان]این امر نشان دهنده شخصیت aberrant برخی از سیاستمداران آمریکایی مخالف توسعه چین و قدرتمند شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We therefore became aberrant policemen simply because what we were now living was not programmed by previous organizational knowledge and habit.
[ترجمه گوگل]بنابراین ما به پلیس های ناهنجار تبدیل شدیم، زیرا آنچه اکنون در حال زندگی بودیم با دانش و عادت قبلی سازمانی برنامه ریزی نشده بود
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما به سادگی به ماموران پلیس تبدیل شدیم، زیرا آنچه اکنون زندگی می کردیم توسط دانش و عادت سازمانی قبلی برنامه ریزی نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Discussion Coeliac disease probably represents an aberrant immune response by antigen specific T cells of the small intestine to certain cereal peptides.
[ترجمه گوگل]بحث بیماری سلیاک احتمالا نشان دهنده یک پاسخ ایمنی نابجا توسط سلول های T اختصاصی آنتی ژن روده کوچک به برخی پپتیدهای غلات است
[ترجمه ترگمان]بحث در مورد بیماری coeliac احتمالا نشان دهنده واکنش ایمنی aberrant توسط سلول های T خاص T در روده کوچک تا پپتیدهای certain خاص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But they're aberrant, an exception to the rule.
[ترجمه گوگل]اما آنها ناهنجار هستند، استثنایی از قاعده
[ترجمه ترگمان]اما غیر قانونی هستن، یه استثنا برای قانون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. So-called aberrant behavior, in particular lesbian and homosexual behavior, was shown to have a natural precedent and a genetic basis.
[ترجمه گوگل]نشان داده شد که رفتار به اصطلاح ناهنجار، به ویژه رفتار لزبین و همجنس گرا، دارای سابقه طبیعی و مبنای ژنتیکی است
[ترجمه ترگمان]به اصطلاح رفتار aberrant، به خصوص رفتار همجنس گرا و همجنس گرا، نشان داده شد که دارای سابقه طبیعی و اساس ژنتیکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Now, this tree is aberrant in that it has two trunks.
[ترجمه گوگل]حالا این درخت از این جهت که دو تنه دارد ناهنجار است
[ترجمه ترگمان]حالا، این درخت aberrant که دوتا صندوق داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Willing companions of killers ; aberrant personality - probably impulse - ridden with antisocial traits.
[ترجمه گوگل]همراهان با اراده قاتلان ; شخصیت ناهنجار - احتمالاً انگیزشی - دارای ویژگی های ضد اجتماعی
[ترجمه ترگمان]اون ترجیح می داد که به دوست خود فکر کنه، اون ترجیح می ده که به ما کمک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The markets'extraordinarily low expected inflation in January was aberrant and worrisome - not today's.
[ترجمه گوگل]تورم انتظاری فوق‌العاده پایین بازارها در ژانویه غیرعادی و نگران‌کننده بود - نه امروز
[ترجمه ترگمان]بازارهای فوق العاده مورد انتظار در ماه ژانویه aberrant و نگران کننده بودند - نه امروز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The white peafowl is the albino aberrant form of the blue peafowl.
[ترجمه گوگل]طاووس سفید شکل ناهنجار آلبینو طاووس آبی است
[ترجمه ترگمان]The سفید پوست زال به شکل of آبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Background The aberrant pattern of interhemispheric cooperation among patients with schizophrenia has been reported in several studies.
[ترجمه گوگل]پس زمینه الگوی ناهنجار همکاری بین نیمکره ای در بین بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در چندین مطالعه گزارش شده است
[ترجمه ترگمان]پیشینه الگوی aberrant هم کاری interhemispheric در میان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در چندین مطالعه گزارش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His aberrant behavior at the party shocked everyone.
[ترجمه گوگل]رفتار ناهنجار او در مهمانی همه را شوکه کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار aberrant در مهمانی همه را شوکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mutations of human mitochondrial DNA may lead to aberrant oxidative phosphorylation and energy supplement in cells, indicating a possible relationship with bipolar disorder.
[ترجمه گوگل]جهش DNA میتوکندری انسان ممکن است منجر به فسفوریلاسیون اکسیداتیو نابجا و مکمل انرژی در سلول ها شود که نشان دهنده ارتباط احتمالی با اختلال دوقطبی است
[ترجمه ترگمان]جهش DNA میتوکندری ممکن است منجر به فسفریلاسیون اکسیداتیو اکسیداتیو و مکمل انرژی در سلول ها شود که نشان دهنده رابطه احتمالی با اختلال دو قطبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نابجا (صفت)
aberrant, improper, malapropos

منحرف (صفت)
aberrant, deviant, deviated, perverted, perverse, deviating, devious, amiss, lost, awry, errant, turning, oblique, skew, hell-bent, twisty

گمراه (صفت)
aberrant, perverse, astray, heterodox, devious, amiss, hell-bent, self-deluded

کجراه (صفت)
aberrant

بی راه (صفت)
aberrant, astray, pathless, wayless

تخصصی

[زمین شناسی] گمراه، منحرف، بیراه، نابجا، کجراه .

انگلیسی به انگلیسی

• abnormal, irregular, straying from the norm; deviant, perverse
aberrant means unusual and not normal.

پیشنهاد کاربران

نابهنجار؛ منحرف، گمراه
ناهنجار، غیرعادی
معنی "منحرف" غلطه!! وگمراه کننده همون دوتای بالا درسته
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : aberration
✅️ صفت ( adjective ) : aberrant
✅️ قید ( adverb ) : aberrantly
aberrant ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: نابه روال
تعریف: ویژگی آنچه در حوزة زبان از الگوی متداول پیروی نمی کند
آنرمال ناهنجار
strange
odd
peculiar
uncommon
غیر طبیعی
غیر عادی و ( عجیب و غریب )
خارج از حالت معمولی و همیشگی
خارج حالت طبیعی و همیشگی
خارج ار حالت عادی
نابهنجار

غیر نرمال ( رسمی )
مترادف : abnormal
مثال :
. His behavior seems aberrant
رفتارش غیر نرمال به نظر میرسه .
میتونید به کانال اینستاگرام من سر بزنید برای یادگیری لغات و اصطلاحات بیشتر همراه با مثال. ممنونم😉
Instagram. com/languageyar

بزهکارانه
انحراف
نابجا

بپرس