پیشنهادهای Htm (١٣٠)
سوگند یاد کردن ، ناسزا گفتن، دشنام دادن
مراسم تحلیف ، مراسم سوگند
adhesive glue paste
اسم : ۱ - رب ۲ - خمیر ۳ - چسب فعل : ۱ - چسباندن ، چسبیدن ۲ - copy and paste توی کامپیوتر باهاش آشنا هستین. اینجا باز معنی چسبیدن میده
اقدام جمعی ، عمل جمعی
1 - زیر گرفتن 2 - مرور کردن 3 - طول کشیدن 4 - لبریز شدن ( طبق دیکشنری لانگمن )
بسیار مختلف
dull film فیلم کسل کننده dull red قرمز مات dull sky آسمان گرفته ، آسمان کدر ، آسمان تیره dull pain درد خفیف ( اما مزمن و مداوم ) dull blade تیغه ی ...
تیغه کُند
peripheral یعنی حاشیه ای نه periphery
extent گستره ، میزان extensively به طور گسترده
اشاره مختصر ، اشاره کوتاه، اشاره غیر مستقیم
ضربه ناقص : ضربه ای که با تمام نیرو به جسم نمیخورد بلکه به حاشیه جسم میخورد و کمانه می کند .
تاب بازی هم معنی میده تاب خوردن، تاب بازی کردن ، چرخیدن
swinging pendulum آونگ نوسان کننده ، آونگ نوسانی
یکی دیگه از معانیش/ هیجان انگیز یا شیک/ هستش
از لحاظ شکل شبیه به . . . از لحاظ شکل مشابه . . . از لحاظ شکلی شبیه به . . .
یکی از معنی های آن - تعیین کردن - است.
trapped gases گاز های گیرافتاده ، به دام افتاده ، محبوس شده
introduced into communicated to یکی از معانی این دو ( وارد شده به . . . وارد شد به . . . ) است
حمله ناموفق ( حمله شکست خورده )
حمله ناکام
شکست خورد ، ناکام ماند، بازماند ( واماند ) ، رد شد
لحظه ی . . .
[اسم] لحظه [صفت] فوری فک کنم منظور کاربر " فواد بهشتی " instance باشه به معنای نمونه، مورد ، مثال
به یاد داشته باشید که ، توجه داشته باشید که ، توجه کنید که
. . . Note that به یاد داشته باشید که ، توجه داشته باشید که ، توجه کنید که
in which at which که در آن
به اجرا در آمدن
کمی قبل ( از )
polymer - bonded explosive ماده منفجره پلیمردار
ماده منفجره پلیمر دار
غلتک
streak of violence رگه ای از خشونت
رگه ، خط، سریع ( برق آسا ) streak camera دوربین سریع یا رگه رگه یا خط خط کننده [ویکی پدیا ]
طبق لانگمن: ۱ - پخش کردن ، توزیع کردن ۲ - از کار افتادن ۳ - تمام شدن، تمام کردن ۴ - بیرون دادن ۵ - اعلام کردن اما بهتره ترجمه مبنا ، * بیرون دا ...
۱ - شل و ول ۲ - با بی دقتی ، با کم دقتی
پولک ، پولکی
opaque :::: کدر opacity::: کدری transparent::: شفاف translucent :::: نیمه شفاف
opaque :::: کدر opacity::: کدری transparent::: شفاف translucent :::: نیمه شفاف
کدری
اسم :::: ماده منفجره صفت :::: منفجره ، منفجر شونده ، انفجاری [سریع، تند و. . . ]
donate::::::: اهدا کردن donor:::::::: اهدا کننده ، دهنده acceptor::: پذیرنده
شبه ایستا
available in موجود در
depression:::: فرورفتگی ridge:::: برآمدگی indentation :::: تورفتگی، فرورفتگی
to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...
paucity lack shortage کمبود
remainder :::::: باقی مانده reminder:::: یادآور، یادآوری remainer=the rest=residue=باقی مانده
remainder :::::: باقی مانده reminder:::: یادآور، یادآوری remainer=the rest=residue=باقی مانده
to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...
to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...
to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...
to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...
in common ::::::وجه مشترک in common with :::: در اشتراک با
در اشتراک با
در تضاد با
۱ - دیر ۲ - اواخر
Depends on the context. It could also mean caused by or inspired by that certain something *consequent on
to some extent رو جستوجوکنید
تماماً
to some extent/in part /partly
در رفتن
شناسایی شده، مشخص شده ، معین شده
well established جاافتاده ، شناخته شده
well established
۱ - ?savvy. . . فهمیدی ؟ ۲ - فهم، شم political savvy فهم سیاسی، شم سیاسی
consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...
consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...
consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...
consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...
consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...
consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...
absolutely کاملا، مطلقا absolutely not قطعا نه ، مطمعنا نه ، مسلما نه ( این ترجمه ها معمولا در جواب یک سوال به کار میان )
1. to formally ask someone to do something : فراخواندن، صدا زدن 2. to visit someone for a short time : سرزدن ، دیدن ، ملاقات کردن
چون پسوند less داریم ترجمه �بی رحم � بهتر از � سرسخت � است. اگه جمله بار منفی داشت بی رحم ترجمه میشه اما اگه اینطور نبود بیباک یا مصمم معنی میشه. هر ...
surpass///فراتر بودن ، فراتر رفتن suppress///سرکوب کردن
که زیر آن ( که پایین تر از آن )
نسوخته
[شیمی] فرم پوشیده ( صورتبندی پوشیده )
so that ::::: به طوریکه ( بین دو جمله می آید ) such that ::: به گونه ای که ( بعد از فعل می آید )
گرفتن، فهمیدن
تبادل
نامگذاری
called :::: موسوم به so called :::: به اصطلاح ، مثلا
1 - نعوذ 2 - برپایی
زمامدار، سُکّاندار
stimulation :::: تحریک simulation ::::: شبیه سازی
stimulation :::: تحریک simulation ::::: شبیه سازی
by doing so in doing so on doing so با این کار
by doing so in doing so on doing so با این کار
by doing so in doing so on doing so با این کار
objective ::: هدف ، بی طرف ، عینی ( شهودی ) subjective::: طرفدارانه ( شخصی ) ، ذهنی
depression:::: فرورفتگی ridge:::: برآمدگی
depression:::: فرورفتگی ridge:::: برآمدگی
متصدی ، متولی
مقطع critical juncture::::مقطع حساس ( مقطع بحرانی )
کاربرTG، این کلمه معنی اصولگرا نمیده. درسته رسانه های خارجی به اصولگرای ما میگن تندرو اما این کلمه برای هر ادم تندرویی از هر جناحی به کار میره، مگه ا ...
دوستی کردن
غیر از
سرباز صفر
( موضوعی را ) رساندن
noun ::: کش adj::: کشسان ، ارتجاعی
معنای �حرف تعریف� هم میده حروف تعریف در انگلیسی : a, an, the
treason :::: خیانت traitor::: خائن
treason :::: خیانت traitor::: خائن
deposition ::: لایه نشانی epitaxy::: رونشانی ، برآرایی
overall / all in all / by and large
Binding energy :::: انرژی بستگی Bond energy :::: انرژی پیوند
explosion انفجار deflagration انفجار کم شدت detonation انفجار شدید [deflagration یک نوع انفجار است که سرعت سوختن ماده منفجره، کمتر از سرعت صوت ...
explosion انفجار deflagration انفجار کم شدت detonation انفجار شدید [deflagration یک نوع انفجار است که سرعت سوختن ماده منفجره، کمتر از سرعت صوت ...
explosion انفجار deflegration انفجار کم شدت detonation انفجار شدید [deflegration یک نوع انفجار است که سرعت سوختن ماده منفجره، کمتر از سرعت صوت ...
به خصوص ، به ویژه especially
Propel ::: پیشبردن Propulsion ::: پیشرانش Propulsive:::: پیشران، پیشبرنده ( جلوبرنده ) [صفت ] Propellant::: پیشران[اسم]
Propel ::: پیشبردن Propulsion ::: پیشرانش Propulsive:::: پیشران ، پیشبرنده ( جلوبرنده ) [صفت] Propellant::: پیشران [اسم ]
Propel ::: پیشبردن Propulsion ::: پیشرانش Propulsive:::: پیشران، پیشبرنده ( جلوبرنده ) [صفت ] Propellant::: پیشران[اسم]
موضعی ، مستقر
جابه جایی ، دررفتگی
دادن give
ماندن
Shiver ::: لرزیدن ( از شدت سرما ) Tremble:::: لرزیدن ( از شدت ترس ، اضطراب و ناراحتی )
Shiver ::: لرزیدن ( از شدت سرما ) Tremble:::: لرزیدن ( از شدت ترس ، اضطراب و ناراحتی )
گلوگاه ، تنگنا Bottleneck
غلبه کننده
قانونی ، منطقی
Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن Coincidence ::: تصادف ، تطابق Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با
Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن Coincidence ::: تصادف ، تطابق Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با
Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن Coincidence ::: تصادف ، تطابق Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با
فراتر رفتن ، فراتر شدن ، فراتر بردن ( فراتر از حد انتظار رفتن )
سنگین