تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

سوگند یاد کردن ، ناسزا گفتن، دشنام دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مراسم تحلیف ، مراسم سوگند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

adhesive glue paste

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

اسم : ۱ - رب ۲ - خمیر ۳ - چسب فعل : ۱ - چسباندن ، چسبیدن ۲ - copy and paste توی کامپیوتر باهاش آشنا هستین. اینجا باز معنی چسبیدن میده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

اقدام جمعی ، عمل جمعی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

1 - زیر گرفتن 2 - مرور کردن 3 - طول کشیدن 4 - لبریز شدن ( طبق دیکشنری لانگمن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسیار مختلف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

dull film فیلم کسل کننده dull red قرمز مات dull sky آسمان گرفته ، آسمان کدر ، آسمان تیره dull pain درد خفیف ( اما مزمن و مداوم ) dull blade تیغه ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تیغه کُند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

peripheral یعنی حاشیه ای نه periphery

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

extent گستره ، میزان extensively به طور گسترده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اشاره مختصر ، اشاره کوتاه، اشاره غیر مستقیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ضربه ناقص : ضربه ای که با تمام نیرو به جسم نمیخورد بلکه به حاشیه جسم میخورد و کمانه می کند .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

تاب بازی هم معنی میده تاب خوردن، تاب بازی کردن ، چرخیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

swinging pendulum آونگ نوسان کننده ، آونگ نوسانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یکی دیگه از معانیش/ هیجان انگیز یا شیک/ هستش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از لحاظ شکل شبیه به . . . از لحاظ شکل مشابه . . . از لحاظ شکلی شبیه به . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

یکی از معنی های آن - تعیین کردن - است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

trapped gases گاز های گیرافتاده ، به دام افتاده ، محبوس شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

introduced into communicated to یکی از معانی این دو ( وارد شده به . . . وارد شد به . . . ) است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

حمله ناموفق ( حمله شکست خورده )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

حمله ناکام

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

شکست خورد ، ناکام ماند، بازماند ( واماند ) ، رد شد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

لحظه ی . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

[اسم] لحظه [صفت] فوری فک کنم منظور کاربر " فواد بهشتی " instance باشه به معنای نمونه، مورد ، مثال

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به یاد داشته باشید که ، توجه داشته باشید که ، توجه کنید که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

. . . Note that به یاد داشته باشید که ، توجه داشته باشید که ، توجه کنید که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

in which at which که در آن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به اجرا در آمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

کمی قبل ( از )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

polymer - bonded explosive ماده منفجره پلیمردار

پیشنهاد
٠

ماده منفجره پلیمر دار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

غلتک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

streak of violence رگه ای از خشونت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

رگه ، خط، سریع ( برق آسا ) streak camera دوربین سریع یا رگه رگه یا خط خط کننده [ویکی پدیا ]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

طبق لانگمن: ۱ - پخش کردن ، توزیع کردن ۲ - از کار افتادن ۳ - تمام شدن، تمام کردن ۴ - بیرون دادن ۵ - اعلام کردن اما بهتره ترجمه مبنا ، * بیرون دا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱ - شل و ول ۲ - با بی دقتی ، با کم دقتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

پولک ، پولکی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

opaque :::: کدر opacity::: کدری transparent::: شفاف translucent :::: نیمه شفاف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

opaque :::: کدر opacity::: کدری transparent::: شفاف translucent :::: نیمه شفاف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

کدری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اسم :::: ماده منفجره صفت :::: منفجره ، منفجر شونده ، انفجاری [سریع، تند و. . . ]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

donate::::::: اهدا کردن donor:::::::: اهدا کننده ، دهنده acceptor::: پذیرنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

شبه ایستا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

available in موجود در

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

depression:::: فرورفتگی ridge:::: برآمدگی indentation :::: تورفتگی، فرورفتگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

paucity lack shortage کمبود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

remainder :::::: باقی مانده reminder:::: یادآور، یادآوری remainer=the rest=residue=باقی مانده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

remainder :::::: باقی مانده reminder:::: یادآور، یادآوری remainer=the rest=residue=باقی مانده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

in common ::::::وجه مشترک in common with :::: در اشتراک با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

در اشتراک با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

در تضاد با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱ - دیر ۲ - اواخر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Depends on the context. It could also mean caused by or inspired by that certain something *consequent on

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

to some extent رو جستوجوکنید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

تماماً

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

to some extent/in part /partly

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

شناسایی شده، مشخص شده ، معین شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

well established جاافتاده ، شناخته شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

well established

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

۱ - ?savvy. . . فهمیدی ؟ ۲ - فهم، شم political savvy فهم سیاسی، شم سیاسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

absolutely کاملا، مطلقا absolutely not قطعا نه ، مطمعنا نه ، مسلما نه ( این ترجمه ها معمولا در جواب یک سوال به کار میان )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. to formally ask someone to do something : فراخواندن، صدا زدن 2. to visit someone for a short time : سرزدن ، دیدن ، ملاقات کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

چون پسوند less داریم ترجمه �بی رحم � بهتر از � سرسخت � است. اگه جمله بار منفی داشت بی رحم ترجمه میشه اما اگه اینطور نبود بیباک یا مصمم معنی میشه. هر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

surpass///فراتر بودن ، فراتر رفتن suppress///سرکوب کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

که زیر آن ( که پایین تر از آن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

نسوخته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

[شیمی] فرم پوشیده ( صورتبندی پوشیده )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

so that ::::: به طوریکه ( بین دو جمله می آید ) such that ::: به گونه ای که ( بعد از فعل می آید )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

گرفتن، فهمیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

تبادل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

نامگذاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

called :::: موسوم به so called :::: به اصطلاح ، مثلا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

1 - نعوذ 2 - برپایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

زمامدار، سُکّاندار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

stimulation :::: تحریک simulation ::::: شبیه سازی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

stimulation :::: تحریک simulation ::::: شبیه سازی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

by doing so in doing so on doing so با این کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

by doing so in doing so on doing so با این کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

by doing so in doing so on doing so با این کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

objective ::: هدف ، بی طرف ، عینی ( شهودی ) subjective::: طرفدارانه ( شخصی ) ، ذهنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

depression:::: فرورفتگی ridge:::: برآمدگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

depression:::: فرورفتگی ridge:::: برآمدگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

متصدی ، متولی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

مقطع critical juncture::::مقطع حساس ( مقطع بحرانی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

کاربرTG، این کلمه معنی اصولگرا نمیده. درسته رسانه های خارجی به اصولگرای ما میگن تندرو اما این کلمه برای هر ادم تندرویی از هر جناحی به کار میره، مگه ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوستی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

غیر از

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

سرباز صفر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

( موضوعی را ) رساندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun ::: کش adj::: کشسان ، ارتجاعی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

معنای �حرف تعریف� هم میده حروف تعریف در انگلیسی : a, an, the

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

treason :::: خیانت traitor::: خائن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

treason :::: خیانت traitor::: خائن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

deposition ::: لایه نشانی epitaxy::: رونشانی ، برآرایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

overall / all in all / by and large

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Binding energy :::: انرژی بستگی Bond energy :::: انرژی پیوند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

explosion انفجار deflagration انفجار کم شدت detonation انفجار شدید [deflagration یک نوع انفجار است که سرعت سوختن ماده منفجره، کمتر از سرعت صوت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

explosion انفجار deflagration انفجار کم شدت detonation انفجار شدید [deflagration یک نوع انفجار است که سرعت سوختن ماده منفجره، کمتر از سرعت صوت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

explosion انفجار deflegration انفجار کم شدت detonation انفجار شدید [deflegration یک نوع انفجار است که سرعت سوختن ماده منفجره، کمتر از سرعت صوت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به خصوص ، به ویژه especially

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Propel ::: پیشبردن Propulsion ::: پیشرانش Propulsive:::: پیشران، پیشبرنده ( جلوبرنده ) [صفت ] Propellant::: پیشران[اسم]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Propel ::: پیشبردن Propulsion ::: پیشرانش Propulsive:::: پیشران ، پیشبرنده ( جلوبرنده ) [صفت] Propellant::: پیشران [اسم ]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Propel ::: پیشبردن Propulsion ::: پیشرانش Propulsive:::: پیشران، پیشبرنده ( جلوبرنده ) [صفت ] Propellant::: پیشران[اسم]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

موضعی ، مستقر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

جابه جایی ، دررفتگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

دادن give

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

ماندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

Shiver ::: لرزیدن ( از شدت سرما ) Tremble:::: لرزیدن ( از شدت ترس ، اضطراب و ناراحتی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

Shiver ::: لرزیدن ( از شدت سرما ) Tremble:::: لرزیدن ( از شدت ترس ، اضطراب و ناراحتی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

گلوگاه ، تنگنا Bottleneck

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

غلبه کننده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

قانونی ، منطقی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن Coincidence ::: تصادف ، تطابق Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن Coincidence ::: تصادف ، تطابق Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن Coincidence ::: تصادف ، تطابق Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

فراتر رفتن ، فراتر شدن ، فراتر بردن ( فراتر از حد انتظار رفتن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

سنگین