coincidental

/koʊˌɪnsɪˈdentl̩//kəʊˌɪnsɪˈdentl̩/

اتفاقی، تصادفی، همزمان، متقارن، مصادف با

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: coincidentally (adv.), coincidently (adv.)
• : تعریف: happening by coincidence.
مترادف: accidental, chance, unplanned
مشابه: casual, fluky, fortuitous, unexpected, unforeseen, unintended, unpredictable

- The two suspected that their being seated next to each other at the table was not coincidental but part of a plan by their host.
[ترجمه گوگل] این دو مشکوک بودند که نشستن آنها در کنار یکدیگر سر میز تصادفی نبوده بلکه بخشی از نقشه میزبان آنها بوده است
[ترجمه ترگمان] دو نفر که مظنون به نشستن در کنار هم بودند، تصادفی نبود جز قسمتی از برنامه ای که میزبان آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. famine in china was coincidental with rebellion in mongolia
قحطی در چین همزمان با شورش در مغولستان رخ داد.

2. the similarity between these two exam papers is too close to be coincidental
شباهت بین این دو ورقه ی امتحانی بیشتر از آن است که اتفاقی باشد.

3. It's purely coincidental that we both chose to call our daughters Emma.
[ترجمه Zara] این کاملا اتفاقیه که هردومون تصمیم گرفتیم اسم دخترامون رو " اما " صدا کنیم با بنامیم.
|
[ترجمه گوگل]این کاملاً تصادفی است که هر دوی ما تصمیم گرفتیم دخترانمان را اِما صدا کنیم
[ترجمه ترگمان]کاملا تصادفیه که هر دو انتخاب کردیم به our اما زنگ بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These parallels cannot be merely coincidental.
[ترجمه گوگل]این تشابه ها نمی توانند صرفاً تصادفی باشند
[ترجمه ترگمان]این parallels نمی توانند صرفا تصادفی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It surely can not be thought coincidental that these precise geometric patterns have been set out in the Wiltshire countryside.
[ترجمه گوگل]مطمئناً نمی توان تصادفی تصور کرد که این الگوهای هندسی دقیق در حومه شهر ویلتشایر تنظیم شده اند
[ترجمه ترگمان]قطعا این موضوع نمی تواند تصادفی باشد که این الگوهای هندسی دقیق در حومه ویلتشایر بیان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The link, however, could have been merely coincidental, he noted.
[ترجمه گوگل]او خاطرنشان کرد، با این حال، این پیوند می توانست صرفاً تصادفی باشد
[ترجمه ترگمان]او اشاره کرد که با این حال، این پیوند تنها می تواند تصادفی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was not coincidental that Interministerial Councils played a particularly prominent role in the formulation of economic and financial policy.
[ترجمه گوگل]تصادفی نبود که شوراهای بین‌وزارتی نقش برجسته‌ای در تدوین سیاست‌های اقتصادی و مالی داشتند
[ترجمه ترگمان]این موضوع تصادفی نبود که شوراهای Interministerial نقش مهمی در تدوین سیاست اقتصادی و اقتصادی ایفا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Unitary elasticity is the coincidental case that is just on the borderline between elastic and inelastic.
[ترجمه گوگل]کشش واحد یک مورد تصادفی است که دقیقاً در مرز بین الاستیک و غیرکشسان است
[ترجمه ترگمان]الاستیسیته Unitary موردی تصادفی است که فقط در مرز بین الاستیک و inelastic قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I think that it is not coincidental that we now have arguably the best bookshops in the world.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم تصادفی نیست که ما اکنون بهترین کتابفروشی های جهان را داریم
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که این تصادفی نیست که ما اکنون بهترین bookshops را در دنیا داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Any similarity between this film and real events is purely coincidental.
[ترجمه گوگل]هر شباهتی بین این فیلم و رویدادهای واقعی کاملاً تصادفی است
[ترجمه ترگمان]هر شباهت بین این فیلم و وقایع واقعی کاملا تصادفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I suppose your presence here today is not entirely coincidental.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم حضور امروز شما در اینجا کاملا تصادفی نیست
[ترجمه ترگمان]گمان می کنم حضور شما در اینجا کاملا تصادفی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The concurrence of their disappearances had to be more than coincidental.
[ترجمه گوگل]همزمانی ناپدید شدن آنها باید بیش از تصادفی باشد
[ترجمه ترگمان]موافقت of بیشتر از اتفاقی بود که به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Any resemblance to actual persons, places or events is purely coincidental.
[ترجمه گوگل]هر گونه شباهت به افراد، مکان ها یا رویدادهای واقعی کاملاً تصادفی است
[ترجمه ترگمان]هر گونه شباهت به افراد واقعی، مکان ها و وقایع کاملا تصادفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His fierce pride demanded that she must assume their meeting had been coincidental.
[ترجمه گوگل]غرور شدید او ایجاب می کرد که او باید فرض کند ملاقات آنها تصادفی بوده است
[ترجمه ترگمان]غرور شدید او ایجاب می کرد که این جلسه را به طور تصادفی تلقی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I had come to believe that on the world stage little occurred that was strictly coincidental.
[ترجمه گوگل]من به این باور رسیده بودم که در صحنه جهانی اتفاقی رخ نداده است که کاملاً تصادفی باشد
[ترجمه ترگمان]من به این نتیجه رسیده بودم که در مرحله اول، این موضوع کاملا تصادفی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• chance, fortuitous, accidental, unplanned
something that is coincidental is the result of a coincidence and has not been deliberately arranged.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : coincide
اسم ( noun ) : coincidence
صفت ( adjective ) : coincident / coincidental
قید ( adverb ) : coincidentally
پیشامدی، بختکی
Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن
Coincidence ::: تصادف ، تطابق
Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با
مقارن با

بپرس