trapped

جمله های نمونه

1. people who are trapped by poverty
مردمی که گرفتار فقر شده اند

2. the children were trapped in a burning building
بچه ها در یک ساختمان که دچار آتش سوزی شده بود گیر افتاده بودند.

پیشنهاد کاربران

به دام افتاده
در تله افتادن گرفتار شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : trap / entrap
✅️ اسم ( noun ) : trap / entrapment
✅️ صفت ( adjective ) : trapped
✅️ قید ( adverb ) : _
in bathroom for 20 days. trapped Woman
به دام افتادن یا گرفتارشدن
این کلمه صفت میباشد و فعل نیست.
به معنی گیر افتاده یا گرفتار
اسیر شدن، اسارت
trapped gases
گاز های گیرافتاده ، به دام افتاده ، محبوس شده
گیر کرده در جایی

محصور شده
فریبنده / فریب دهنده ( به عنوان صفت )
بدبخت، گرفتار
I got trapped
عجب گیری افتادما
زندانی شدن
با ed در انتهای فعل، اگر در جایگاه فعلی که در زمان گذشته استفاده شده نباشه، باید بصورت صفت معنی بشه.
به معنای:
خفه، ناخوشایند
تعریف انگلیسی: If you feel trapped, you are in an unpleasant situation in which you lack freedom, and you feel you cannot escape from it. ( منبع تعریف: collinsdictionary. com )
...
[مشاهده متن کامل]

گرفتار چیزی شدن
گیر افتادن
به دام افتادن
گرفتار شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس