تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سنگین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

فراتر رفتن ، فراتر شدن ، فراتر بردن ( فراتر از حد انتظار رفتن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن Coincidence ::: تصادف ، تطابق Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن Coincidence ::: تصادف ، تطابق Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن Coincidence ::: تصادف ، تطابق Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

قانونی ، منطقی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

غلبه کننده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

گلوگاه ، تنگنا Bottleneck

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

Shiver ::: لرزیدن ( از شدت سرما ) Tremble:::: لرزیدن ( از شدت ترس ، اضطراب و ناراحتی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

Shiver ::: لرزیدن ( از شدت سرما ) Tremble:::: لرزیدن ( از شدت ترس ، اضطراب و ناراحتی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

ماندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

دادن give

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جابه جایی ، دررفتگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

موضعی ، مستقر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Propel ::: پیشبردن Propulsion ::: پیشرانش Propulsive:::: پیشران، پیشبرنده ( جلوبرنده ) [صفت ] Propellant::: پیشران[اسم]

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Propel ::: پیشبردن Propulsion ::: پیشرانش Propulsive:::: پیشران، پیشبرنده ( جلوبرنده ) [صفت ] Propellant::: پیشران[اسم]

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Propel ::: پیشبردن Propulsion ::: پیشرانش Propulsive:::: پیشران ، پیشبرنده ( جلوبرنده ) [صفت] Propellant::: پیشران [اسم ]

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به خصوص ، به ویژه especially

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

explosion انفجار deflegration انفجار کم شدت detonation انفجار شدید [deflegration یک نوع انفجار است که سرعت سوختن ماده منفجره، کمتر از سرعت صوت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

explosion انفجار deflagration انفجار کم شدت detonation انفجار شدید [deflagration یک نوع انفجار است که سرعت سوختن ماده منفجره، کمتر از سرعت صوت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

explosion انفجار deflagration انفجار کم شدت detonation انفجار شدید [deflagration یک نوع انفجار است که سرعت سوختن ماده منفجره، کمتر از سرعت صوت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Binding energy :::: انرژی بستگی Bond energy :::: انرژی پیوند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

overall / all in all / by and large

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

deposition ::: لایه نشانی epitaxy::: رونشانی ، برآرایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

treason :::: خیانت traitor::: خائن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

treason :::: خیانت traitor::: خائن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

معنای �حرف تعریف� هم میده حروف تعریف در انگلیسی : a, an, the

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

noun ::: کش adj::: کشسان ، ارتجاعی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

( موضوعی را ) رساندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

سرباز صفر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

غیر از

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوستی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

کاربرTG، این کلمه معنی اصولگرا نمیده. درسته رسانه های خارجی به اصولگرای ما میگن تندرو اما این کلمه برای هر ادم تندرویی از هر جناحی به کار میره، مگه ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

مقطع critical juncture::::مقطع حساس ( مقطع بحرانی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

متصدی ، متولی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

depression:::: فرورفتگی ridge:::: برآمدگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

depression:::: فرورفتگی ridge:::: برآمدگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥١

objective ::: هدف ، بی طرف ، عینی ( شهودی ) subjective::: طرفدارانه ( شخصی ) ، ذهنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

by doing so in doing so on doing so با این کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

by doing so in doing so on doing so با این کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

by doing so in doing so on doing so با این کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

stimulation :::: تحریک simulation ::::: شبیه سازی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

stimulation :::: تحریک simulation ::::: شبیه سازی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

زمامدار، سُکّاندار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

1 - نعوذ 2 - برپایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

called :::: موسوم به so called :::: به اصطلاح ، مثلا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

نامگذاری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تبادل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

گرفتن، فهمیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

so that ::::: به طوریکه ( بین دو جمله می آید ) such that ::: به گونه ای که ( بعد از فعل می آید )