impart

/ˌɪmˈpɑːrt//ɪmˈpɑːt/

معنی: سهم دادن، رساندن، بیان کردن، افشاء کردن، ابلاغ کردن، بهرهمند ساختن، افاضه کردن
معانی دیگر: بخش کردن، حصه کردن، دادن، آشکار کردن، مطلع کردن، فاش کردن، گفتن، بازگو کردن، سهم بردن، بهره مند شدن از، ابلاه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: imparts, imparting, imparted
مشتقات: impartable (adj.), impartation (n.), imparter (n.), impartment (n.)
(1) تعریف: to give all or a part of; bestow or transmit.
مترادف: allocate, bestow, confer, deal, dispense, distribute, give, grant, present
متضاد: borrow
مشابه: allot, apportion, communicate, consign, gift, hand down, transmit

- The governess imparted her knowledge of French to her pupil.
[ترجمه انا] معلم سرخانه دانش خود از زبان فرانسه را به دانش اموزانش منتقل کرد
|
[ترجمه گوگل] فرماندار دانش فرانسه خود را به شاگردش داد
[ترجمه ترگمان] معلمه زبان فرانسه را به زبان فرانسه به زبان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make known; relate or disclose.
مترادف: communicate, disclose, divulge, inform, relate, reveal, tell
مشابه: advise, apprise, confide, convey, intimate, uncover

- The police sergeant imparted all the facts to his superior.
[ترجمه آنا] گروهبان پلیس حقایق را به مافوق خود ابلاغ کرد
|
[ترجمه گوگل] گروهبان پلیس همه حقایق را به مافوق خود منتقل کرد
[ترجمه ترگمان] گروهبان پلیس همه حقایق را به مافوق خود گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the news that i wish to impart to you is not happy
خبری که می خواهم به شما بدهم خوش نیست.

2. A teacher's aim is to impart knowledge.
[ترجمه گوگل]هدف معلم انتقال دانش است
[ترجمه ترگمان]هدف معلم دادن به دانش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Use a piece of fresh ginger to impart a Far-Eastern flavour to simple ingredients.
[ترجمه گوگل]از یک تکه زنجبیل تازه برای دادن طعم خاور دور به مواد ساده استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از یک تکه از زنجبیل تازه استفاده کنید تا یک طعم دور از شرقی را به ترکیبات ساده بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The ability to impart knowledge and command respect is the essential qualification for teachers.
[ترجمه گوگل]توانایی انتقال دانش و ارج نهادن به احترام، صلاحیت ضروری معلمان است
[ترجمه ترگمان]توانایی انتقال دانش و احترام به فرماندهی یک صلاحیت ضروری برای معلمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do you have any wisdom to impart on this subject?
[ترجمه گوگل]آیا خردمندی در مورد این موضوع دارید؟
[ترجمه ترگمان]آیا عقل سلیم درباره این موضوع دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I have no news to impart .
[ترجمه گوگل]هیچ خبری ندارم که بگم
[ترجمه ترگمان]من خبری برای آن ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I am about to impart knowledge to you that you will never forget.
[ترجمه گوگل]من می خواهم دانشی را به شما منتقل کنم که هرگز فراموش نخواهید کرد
[ترجمه ترگمان]می خواهم به شما اطلاع بدهم که هرگز فراموش نخواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had information that she couldn't wait to impart.
[ترجمه گوگل]او اطلاعاتی داشت که نمی‌توانست صبر کند تا منتشر کند
[ترجمه ترگمان]او اطلاعاتی داشت که نمی توانست برای آن صبر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Only the president's strong control was able to impart some sense of seriousness to the meeting.
[ترجمه گوگل]فقط کنترل قوی رئیس جمهور توانست حس جدیت را به جلسه القا کند
[ترجمه ترگمان]تنها کنترل قوی رئیس جمهور قادر بود تا نوعی از جدیت در جلسه را بیان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Preservatives can impart colour and flavour to a product.
[ترجمه گوگل]نگهدارنده ها می توانند رنگ و طعم را به محصول ببخشند
[ترجمه ترگمان]preservatives می توانند رنگ و طعم را به یک محصول بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She managed to impart great elegance to the unpretentious dress she was wearing.
[ترجمه گوگل]او توانست ظرافت زیادی را به لباس بی تکلفی که پوشیده بود ببخشد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد آن لباس ساده ای را که پوشیده بود پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They felt this would impart a pleasing curvature to an otherwise rectangular building.
[ترجمه گوگل]آنها احساس کردند که این انحنای دلپذیری را به یک ساختمان مستطیل شکل می بخشد
[ترجمه ترگمان]آن ها احساس می کردند که این کار، انحنای خوشایندی را به یک ساختمان مستطیلی دیگر منتقل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. While these symptoms impart a conformity to the clinical presentation, the underlying psychodynamic psychopathology is varied.
[ترجمه گوگل]در حالی که این علائم انطباق با تظاهرات بالینی ایجاد می کنند، آسیب شناسی روانی روان پویشی زمینه ای متفاوت است
[ترجمه ترگمان]در حالی که این نشانه ها مطابقت با ارائه بالینی را نشان می دهند، آسیب شناسی روانی اصلی، متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. French oak barrels impart a slight nut-like flavor to this chardonnay.
[ترجمه گوگل]بشکه های بلوط فرانسوی طعمی شبیه آجیل به این شاردونه می دهند
[ترجمه ترگمان] بشکه چوب بلوط فرانسوی طعم و طعم و طعم این شراب رو میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Conversely, shots taken from a low angle impart a feeling of inferiority or weakness.
[ترجمه گوگل]برعکس، عکس هایی که از زاویه پایین گرفته می شوند، احساس حقارت یا ضعف را القا می کنند
[ترجمه ترگمان]بالعکس، عکس هایی که از یک زاویه کم گرفته می شوند احساس خود کم بینی و یا ضعف را ایجاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سهم دادن (فعل)
admeasure, allot, mete, give a share, impart

رساندن (فعل)
give, convey, supply, put in, impart, forward, transmit, broadcast, imply, understand, extend

بیان کردن (فعل)
give, express, tell, represent, say, frame, impart, bubble

افشاء کردن (فعل)
impart, divulge, expose

ابلاغ کردن (فعل)
impart

بهره مند ساختن (فعل)
impart

افاضه کردن (فعل)
impart

تخصصی

[ریاضیات] به دست آوردن، تعیین کردن، مرتبط ساختن

انگلیسی به انگلیسی

• bestow, give, grant; disclose, reveal, divulge, tell
if you impart information to someone, you tell it to them:a formal word.
if something imparts a particular quality, it gives that quality to something else:a formal word.

پیشنهاد کاربران

SYN: instill
شناساندن چیزی به کسی ( گفتن یا به طریقی دیگر ) / سهم دادن / بهره مند ساختن / دادن
verb
[ obj] formal
1 : to give ( something, such as a quality ) to a thing
◀️ Her presence imparted a sense of importance to the meeting.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ The oil imparts a distinctive flavor to the sauce.
◀️ The chemicals imparted a bluish color to the paper.
2 : to make ( something ) known to someone
◀️ He has clever ways of imparting [=conveying, communicating] knowledge to his students.
Other forms: - parts; - parted; - parting

انتقال دادن
در بعضی موارد: در میان گذاشتن
القا کردن
به اشتراک گذاشتن
انتقال اطلاعات به کسی
دادن give
اعمال کردن
تحمیل کردن
( در مهندسی عمران )
pass on, transmit, or bestow.
وارد شده، منتقل شده، اعمال شده
انتقال دادن - بیان کردن
مثل museum impart knowledge to visitor
تزریق
اعطا کردن, بخشیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس