tremble

/ˈtrembl̩//ˈtrembl̩/

معنی: لرز، ارتعاش، رعشه، لرزه، مرتعش شدن، لرزش داشتن، مرتعش ساختن، لرزاندن، ترساندن، لرزیدن
معانی دیگر: فراشیدن، رعشه داشتن، دلواپس بودن، نگران بودن، واهمه داشتن، مضطرب بودن، لرزه بر اندام افتادن، ارتعاش داشتن، شیبیدن، شیبانیدن، نوسان کردن، ترنگیدن، (بیماری دام ها - جمع) رعشه ی دامی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: trembles, trembling, trembled
(1) تعریف: to shake or quiver involuntarily, as from fear, exhaustion, or cold.
مترادف: quake, quaver, shake, shiver
مشابه: quail, quiver, shudder, vibrate, waver, wobble

- The thunder made the poor dog tremble.
[ترجمه گوگل] رعد، سگ بیچاره را به لرزه درآورد
[ترجمه ترگمان] غرش رعد، سگ بیچاره را به لرزه درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Without hat or coat, the woman trembled in the icy cold.
[ترجمه گوگل] زن بدون کلاه و کت، در سرمای یخی می لرزید
[ترجمه ترگمان] زن بدون کلاه و کت، در سرمای یخ بندان می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be deeply disturbed by fear or anxiety.
مشابه: shudder, vibrate

- He trembled at the thought of actually breaking into the bank.
[ترجمه گوگل] از این فکر که واقعاً وارد بانک شود، لرزید
[ترجمه ترگمان] از فکر شکستن در بانک بر خود لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The idea of getting caught made her tremble.
[ترجمه گوگل] فکر گرفتار شدن او را به لرزه در آورد
[ترجمه ترگمان] فکر دستگیر شدن او را به لرزه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be made to vibrate or flutter, as leaves in the wind.
مترادف: flutter, shake, violate, waver
مشابه: oscillate, quiver, vibrate

- The leaves trembled in the gusty wind.
[ترجمه گوگل] برگها در باد شدید می لرزیدند
[ترجمه ترگمان] برگ ها در باد شدیدی می لرزیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to be shaky or quavery, as a voice.
مترادف: quaver, shake, waver
مشابه: quiver, vibrate

- The bride's voice trembled as she said her vows.
[ترجمه گوگل] صدای عروس هنگام گفتن نذر می لرزید
[ترجمه ترگمان] صدای عروس در حین ادای قولی که به او داده بود می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i tremble for you!
خیلی دلواپس تو هستم !

2. i tremble to think of what might have happened
هر وقت فکر احتمال آن رویداد را می کنم لرزه بر اندامم می افتد.

3. the tremble in reza's hands
رعشه ی دستان رضا

4. to tremble from fear
از ترس لرزیدن

5. the mere thought of his death makes me tremble
حتی فکر مرگ او هم مرا به لرزه در می آورد.

6. His lip started to tremble and then he started to cry.
[ترجمه گوگل]لباش شروع به لرزیدن کرد و بعد شروع کرد به گریه کردن
[ترجمه ترگمان]لبش شروع به لرزیدن کرد و بعد شروع به گریه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Clear and bright pupil, the MI, long eyelash tremble slightly, white flawless skin with light pink, thin lips like rose petals delicate drips.
[ترجمه گوگل]مردمک شفاف و روشن، MI، مژه های بلند کمی می لرزد، پوست سفید بی عیب و نقص با صورتی روشن، لب های نازک مانند گلبرگ های رز قطره های ظریف
[ترجمه ترگمان]مردمک روشن و روشن، یک مژه روی لبه، پوست بلند و بی نقصش، پوست بی نقصش، پوست صاف سفید با لبان نازک، مثل گلبرگ های لطیف، چکه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He felt the earth tremble under him.
[ترجمه گوگل]احساس کرد زمین زیر سرش می لرزد
[ترجمه ترگمان]احساس کرد زمین زیر او می لرزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was a tremble in his voice.
[ترجمه گوگل]لرزه ای در صدایش بود
[ترجمه ترگمان]لرزشی در صدایش موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The thought made him tremble inside.
[ترجمه گوگل]این فکر باعث شد از درون به لرزه بیفتد
[ترجمه ترگمان]این فکر او را به لرزه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was a tremble in her voice.
[ترجمه گوگل]لرزه ای در صدایش بود
[ترجمه ترگمان]لرزشی در صدایش موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His voice started to tremble and I thought he was going to cry.
[ترجمه گوگل]صداش شروع به لرزیدن کرد و فکر کردم قراره گریه کنه
[ترجمه ترگمان]صدایش لرزید و من فکر کردم که او می خواهد گریه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. "Please understand this," she began, a tremble in her voice.
[ترجمه گوگل]او با لرزشی در صدایش شروع کرد: "لطفا این را درک کنید "
[ترجمه ترگمان]او شروع به لرزیدن کرد: لطفا این را درک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The leaves tremble in the breeze.
[ترجمه گوگل]برگها در نسیم می لرزند
[ترجمه ترگمان]برگ ها در باد تکان می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I tremble at the thought of what may happen.
[ترجمه گوگل]از فکر این که چه اتفاقی می افتد می لرزم
[ترجمه ترگمان]از فکر اتفاقی که ممکن است بیفتد می لرزم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I tremble to think of the consequences.
[ترجمه گوگل]از فکر کردن به عواقب آن می لرزم
[ترجمه ترگمان]لرزه بر اندامم می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I began to tremble uncontrollably.
[ترجمه گوگل]بی اختیار شروع به لرزیدن کردم
[ترجمه ترگمان]بی اختیار شروع به لرزیدن کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. There was a slight tremble in her voice as she recalled her husband.
[ترجمه گوگل]وقتی شوهرش را به یاد می آورد لرزشی خفیف در صدایش دیده می شد
[ترجمه ترگمان]همچنان که شوهرش را به یاد می آورد لرزشی خفیف در صدایش موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لرز (اسم)
shake, thrill, tremble, shiver, chills

ارتعاش (اسم)
shake, vibration, tremble, shudder, shiver, quaver, tremolo, libration, vibrancy, quiver, plangency, vibratility

رعشه (اسم)
paralysis, tremble, tremor, tremour, trepidation

لرزه (اسم)
thrill, vibration, tremble, shudder, shiver, jar, quake, tremor, tremour, vibratility

مرتعش شدن (فعل)
tremble, jar, quake

لرزش داشتن (فعل)
shake, tremble, quake

مرتعش ساختن (فعل)
tremble

لرزاندن (فعل)
flutter, tremble, shiver, shag, jar, quake, quaver, shake out, wangle

ترساندن (فعل)
bash, abhor, scare, frighten, intimidate, terrorize, deter, fray, shock, fright, shore, huff, awe, appal, appall, spook, tremble, daunt, threaten, buffalo, bullyrag, cow, horrify

لرزیدن (فعل)
shake, thrill, dither, grudge, flutter, throb, palpitate, flicker, bog, tremble, shudder, shiver, vibrate, twitter, trill, quail, dodder, flinch, quake, quiver, wince

انگلیسی به انگلیسی

• involuntarily shaking with short jerking movements, shiver, quiver
shake involuntarily with short jerking movements, shiver, quiver; fear, be apprehensive
if you tremble, you shake slightly, because you are frightened or cold.
if something trembles, it shakes slightly.

پیشنهاد کاربران

تفاوت های اصطلاحی بین "shiver"، "shake"، "tremble" و "vibration" به شرح زیر است:
1. Shiver ( لرزیدن ) :
- "Shiver" به معنای لرزش کوچک و متناوبی است که به عموماً در پاسخ به سرما، ترس یا احساس هیجان وارد می شود. این احساس به طور عمده باعث تولید انقباضات در عضلات بدن می شود که منجر به لرزش کوچکی در اجزای بدن می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

2. Shake ( لرزاندن، تکان دادن ) :
- "Shake" به عمل تکان دادن یا لرزاندن به صورت متقطع و با قدرت اشاره دارد. این اصطلاح ممکن است به صورت ارادی یا غیر ارادی اتفاق بیافتد و می تواند به عنوان علامتی از تنش، هیجان، یا احساسات دیگر استفاده شود.
3. Tremble ( لرزش ) :
- "Tremble" نیز به معنای لرزش و لرزه زدگی است، اما با تأکید بیشتری بر لرزش ملایم و آرام و گاهی ناخواسته. این اصطلاح معمولاً به صورتی است که فرد در موقعیتی از ناراحتی، ترس یا ضعف قرار می گیرد و به طور خودکار اجتناب ناپذیر به وجود می آید.
4. Vibration ( ارتعاش ) :
- "Vibration" به وجود آوردن یا تحریک ارتعاشاتی در جسم یا جسم های دیگر اشاره دارد. این اصطلاح می تواند به صورت مکانیکی ( مانند یک ماشین یا ماشین لباسشویی ) یا امواج ( مانند صدای موسیقی ) اتفاق بیافتد و ممکن است ناشی از عوامل مختلفی مانند حرکت، انرژی یا فشار باشد.
بنابراین، اگرچه این اصطلاحات به نظر ممکن است مشابه به نظر بیایند، اما در واقع هر کدام دارای معانی و کاربردهای خاصی هستند که در توصیف و شناخته شدن تفاوت های آنها مفید است.

make small, quick movements of the body from fear, excitement or cold
لرزیدن
فراشیدن.
فراشیدن. [ ف َ دَ ] ( مص ) لرزیدن و خود را به هم کشیدن در ابتدای تب باشد و آن را فراشا و به عربی قشعریره خوانند. ( برهان ) . افراشیدن. فراخیدن. ( یادداشت به خط مؤلف ) . رجوع به فراشا شود
لرزیدن. . ناشی از سرما. . . . منبع: 4000واژه. .
با نسیم باد تکان خوردن
Shiver ::: لرزیدن ( از شدت سرما )
Tremble:::: لرزیدن ( از شدت ترس ، اضطراب و ناراحتی )
Shake
لرزیدن
quake
vibration
shake
1 : to shake slightly because you are afraid, nervous, excited, etc.
His arms and legs began to tremble.
My voice trembled as I began to speak.
I opened the letter with trembling hands.
— often with
...
[مشاهده متن کامل]

She was trembling with fear/excitement.
2 : to shake slightly because of some force
The house trembled as the big truck drove by.
3 somewhat formal : to be afraid or nervous
I tremble to think of what could happen. = I tremble at the thought of what could happen.
لرزیدن ( ناشی از ترس هیجان و اضطراب و . . . )
لرزیدن بالاجبار
مثلا وقتی او داشت حرف میزد انقدر قشنگ حرف میزد که تن آدم میلرزید
Trembling body

بپرس