fraternize

/ˈfrætərˌnaɪz//ˈfrætənaɪz/

معنی: دوست بودن، برادری کردن، متفق ساختن، برادری دادن
معانی دیگر: (به ویژه در مورد سربازان در کشور اشغالی) دشمن دوستی کردن، روابط دوستانه برقرار کردن (با مردم کشور اشغالی)، دوستانه رفتار کردن با، برادروار بودن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: fraternizes, fraternizing, fraternized
مشتقات: fraternization (n.), fraternizer (n.)
(1) تعریف: to relate or associate in a friendly way or as brothers (often fol. by with).
مشابه: associate, consort, mix

(2) تعریف: to have friendly or intimate relations with a member or members of a hostile or alien group, such as occupying enemy troops or civilians in an occupied country.

جمله های نمونه

1. Soldiers who fraternize with the enemy will be punished.
[ترجمه گوگل]سربازانی که با دشمن برادری کنند مجازات خواهند شد
[ترجمه ترگمان]سربازانی که با دشمن می جنگند، مجازات خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Do the doctors fraternize much with the nurses here?
[ترجمه گوگل]آیا دکترها با پرستاران اینجا خیلی دوستی دارند؟
[ترجمه ترگمان]دکترها با پرستاران اینجا زیاد هستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The soldiers are not allowed to fraternize with the women of the conquered town.
[ترجمه گوگل]سربازان اجازه ندارند با زنان شهر فتح شده برادری کنند
[ترجمه ترگمان]سربازان اجازه ندارند با زنان شهر تسخیر شده مقابله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Mrs Zuckerman does not fraternize widely.
[ترجمه گوگل]خانم زاکرمن به طور گسترده با هم برادری نمی کند
[ترجمه ترگمان]خانم زاکرمن لبخند جانانه ای به او نمی زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The soldiers were forbidden to fraternize.
[ترجمه گوگل]سربازان از برادری منع شدند
[ترجمه ترگمان]سربازان از این کار منع شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Army personnel are often forbidden to fraternize with the civilian population.
[ترجمه گوگل]پرسنل ارتش اغلب از برادری با مردم غیرنظامی منع می شوند
[ترجمه ترگمان]پرسنل ارتش اغلب برای مقابله با جمعیت غیر نظامی منع می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The troops were forbidden to fraternize with the enemy.
[ترجمه گوگل]نیروها از برادری با دشمن منع شدند
[ترجمه ترگمان]سربازان از دوستی با دشمن منع شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The teachers at the university tend not to fraternize with their students.
[ترجمه گوگل]معلمان دانشگاه تمایل دارند با دانشجویان خود برادری نکنند
[ترجمه ترگمان]اساتید دانشگاه تمایل دارند که با دانش آموزان خود ارتباط برقرار نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Soldiers were forbidden to fraternize with the local citizen.
[ترجمه گوگل]سربازان از برادری با شهروندان محلی منع شدند
[ترجمه ترگمان]سربازان از معاشرت با شهروندان محلی منع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They began to fraternize with the Manchurian people and then with the 8 th Route Army.
[ترجمه گوگل]آنها شروع به برادری با مردم منچوری و سپس با ارتش مسیر هشتم کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها با Manchurian نفر و سپس با ارتش جاده ۸ شروع به fraternize کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He combined consummate shrewdness with the disposition superficially to fraternize.
[ترجمه گوگل]او زیرکی کامل را با تمایل سطحی برای برادری ترکیب کرد
[ترجمه ترگمان]تیزهوش و زودرنج بود، با خلق و خوی نشان می داد که دوستی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوست بودن (فعل)
fraternize

برادری کردن (فعل)
fraternize

متفق ساختن (فعل)
fraternize

برادری دادن (فعل)
fraternize

انگلیسی به انگلیسی

• join together, fellowship (also franternise)
if you fraternize with someone, you associate with them in a friendly way, even though they may be from a different country or social group; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fraternize
✅️ اسم ( noun ) : fraternization / fraternity / frat
✅️ صفت ( adjective ) : fraternal
✅️ قید ( adverb ) : fraternally
دوستی کردن
To associate or form a friendship with someone, especially when one is not supposed to
To socialize
To keep company
To mix
To hang around
با کسی قاطی شدن!

بپرس