swinging

/ˈswɪŋɪŋ//ˈswɪndʒɪŋ/

معنی: نوسانی
معانی دیگر: آونگان، در نوسان، شیک، خوش لباس، سرزنده، خوشگذران، تاب خور نده، نوان، موزون، مسجع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: characterized by or capable of swinging motion or of being swung.

جمله های نمونه

1. opinion is swinging in his favor
نظر مردم دارد به نفع او تغییر می کند.

2. his body was swinging from a rope
جسدش از یک طناب آویخته بود.

3. they attacked us, swinging swords and axes
در حالی که شمشیر و تبر در هواتکان می دادند به ما حمله ور شدند.

4. he sat on the table swinging his legs to and fro
روی میز نشست و پاهای خود را به جلو و عقب نوسان داد.

5. The monkey was swinging in the tree.
[ترجمه گوگل]میمون روی درخت تاب می خورد
[ترجمه ترگمان]میمون روی درخت تاب می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Huge cranes are swinging cargo up.
[ترجمه گوگل]جرثقیل های عظیم محموله ها را به سمت بالا حرکت می دهند
[ترجمه ترگمان]جرثقیل های بزرگ در حال نوسان در حال نوسان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He walked briskly along the path swinging his rolled-up umbrella.
[ترجمه گوگل]با تند تند در امتداد مسیر قدم زد و چتر خود را تاب داد
[ترجمه ترگمان]در حالی که چتر rolled را تاب می داد، از کوره راه دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He sat on the stool, swinging his legs.
[ترجمه گوگل]روی چهارپایه نشست و پاهایش را تاب داد
[ترجمه ترگمان]روی سه پایه نشست و پاهایش را تاب می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The swinging door is pivoted on one side; the revolving door is pivoted in the centre.
[ترجمه گوگل]درب چرخان از یک طرف چرخانده شده است درب گردان در مرکز چرخانده شده است
[ترجمه ترگمان]در بالای یک طرف چرخی زد و در چرخی زد که در مرکز می چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The curtains were swinging from side to side in the breeze.
[ترجمه گوگل]پرده ها در نسیم از این سو به آن سو می چرخیدند
[ترجمه ترگمان]پرده ها از یک طرف به طرف باد تکان می خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They charged the rival gang swinging clubs and knives.
[ترجمه گوگل]آنها باند رقیب را که قمه و چاقو تاب می‌دادند، متهم کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به گروه رقیب که چوب و چاقو را تاب می دادند، حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Swinging her bag over her shoulder, she hurried on.
[ترجمه گوگل]کیفش را روی شانه‌اش تاب داد و با عجله ادامه داد
[ترجمه ترگمان]با عجله کیفش را روی شانه اش تاب داد و با عجله به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I could see him swinging from the branch of a large tree.
[ترجمه گوگل]می توانستم او را ببینم که از روی شاخه درخت بزرگ تاب می خورد
[ترجمه ترگمان]می توانستم او را ببینم که از شاخه درخت بزرگ تاب می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The soldiers advanced at a swinging trot.
[ترجمه گوگل]سربازان با یورتمه در حال چرخش پیشروی کردند
[ترجمه ترگمان]سربازان با یورتمه swinging به پیش می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was swinging his bag back and forth .
[ترجمه گوگل]کیفش را به جلو و عقب می چرخاند
[ترجمه ترگمان]کوله پشتی اش را به عقب و جلو تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوسانی (صفت)
pendulous, swinging, vacillatory

تخصصی

[برق و الکترونیک] نوسان کردن تغییرات لحظه ای در بسامد موج رادیویی دریافت شده .
[نساجی] چرخیدن - تاب دادن - تاب خوردن - تاب - نوسان

انگلیسی به انگلیسی

• moving back and forth, swaying; rhythmic; spirited, lively; modern, fashionable, trendy; sexually promiscuous
something or someone that is swinging is lively and fashionable; an old-fashioned, informal word.

پیشنهاد کاربران

1. نوسانی
2. هیجان انگیز و لذت بخش
swinging ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: تاخت زنی
تعریف: مبادلۀ شریک جنسی با یکدیگر برای ارتباط جنسی |||متـ . تاخت زنی جنسی
تاب بازی هم معنی میده
تاب خوردن، تاب بازی کردن ، چرخیدن
swinging pendulum
آونگ نوسان کننده ، آونگ نوسانی
یکی دیگه از معانیش/ هیجان انگیز یا شیک/ هستش
تاب خوردن
چرخاندن

بپرس