گذشت عمر ازین خاکدان برآ ای دل چه همچو سنگ نشان مانده ای به جا ای دل شود به صبر دوا دردهای بی درمان چه درد خود کنی آلوده دوا ای دل ز پوست غنچه برآمد ز سنگ لاله دمید تو نیز از ته دیوار تن برآ ای دل صائب تبریزی
| از آتش سودایت، دارم من و دارد دل داغی که نمیبینی، دردی که نمیدانی - رهی معیری
در قران این جهان با آن جهان این جهان از شرم میگردد جِهان ✏ «مولانا»
گر چه کاشانۀ دل، خاص غم مهر تو نیست پس، چرا مهر تو را بر در این خانه زدند؟ شاطرعباس صبوحی
ای هنرها گرفته بر کفِ دست عیبها بر گرفته زیرِ بغل تا چه خواهی خریدن ای مغرور روزِ درماندگی به سیمِ دغل
نبیند مدّعی جز خویشتن را که دارد پردهٔ پندار در پیش گرت چشمِ خدا بینی ببخشند نبینی هیچکس عاجزتر از خویش سعدی
از بعد عرفانی و چالش های ساختاری جوامع انسانی، معنای، ازکجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم با تاکید بر انسان و انسان ایرانی چیست؟
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد - خواجوی کرمانی
معنی این شعر لطفا کسی میدونه بگه تو مگذار هرگز ره ایزدی /که نیکی از اویست و هم زو بدی بترس از خدا و میازارکس/ ره رستگاری همین است و بس
مقصود از (کاهش جان تو من دارم و من میدانم) در دوبیتی زیر چیست بیتی زیر چیست. امشب ای ماه بدرد دل من تسکینی آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی کاهش جان تو من دارم و من میدانم که تو از دوری خورشید چه ها می بینی