آنچ گل را گفت حق خندانش کرد با دل من گفت و صد چندانش کرد عاشق آنم که هر آن آن اوست عقل و جان جاندار یک مرجان اوست چون در زرادخانه باز شد غمزههای چشم تیرانداز شد بر دلم زد تیر و سوداییم کرد عاشق شکر و شکرخاییم کرد ✏ «مولانا»
در سمرقندست قند اما لبش از بخارا یافت و آن شد مذهبش بدر میجویم از آنم چون هلال صدر میجویم درین صف نعال تو فسرده درخور این دم نهای با شکر مقرون نهای گرچه نیی ✏ «مولانا»
چون زبانهٔ شمع پیش آفتاب نیست باشد هست باشد در حساب هست باشد ذات او تا تو اگر بر نهی پنبه بسوزد زان شرر نیست باشد روشنی ندهد ترا کرده باشد آفتاب او را فنا ✏ «مولانا»
«ای مرد سفر در طلب زاد سفر باش بشکن شبهٔ شهوت و غواص درر باش» این بیت را معنی کنید، ممنونم.
جزو او بی او برای او بگفت جزو جزوت گفت دارد در نهفت ✏ «مولانا»
معنی سوال رو میخوام
گفت رنج احمقی قهر خداست رنج و کوری نیست قهر آن ابتلاست ابتلا رنجیست کان رحم آورد احمقی رنجیست کان زخم آورد آنچ داغ اوست مهر او کرده است چارهای بر وی نیارد برد دست ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت صحبت احمق بسی خونها که ریخت ✏ «مولانا»
معنی بیت "به ملازمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟ / که به شُکرِ پادشاهی، زِ نظر مَران گدا را" چیست؟
معنی فعل بفگند نم در این بیت از جنگ رستم و اکوان دیو چیست؟ کمند و سلیحش چو بفگند نم زره را بپوشید شیر دژم
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت هرچه کردم ناله از دل، سنگدل نشنید و رفت