گفت پس من نیستم معشوق تو من به بلغار و مرادت در قتو پس نیم کلی مطلوب تو من جزو مقصودم ترا اندر زمن خانهٔ معشوقهام، معشوق نی عشق بر نقدست، بر صندوق نی هست معشوق آنک او یکتو بود مبتدا و منتهاات او بود چون بیابیاش نمانی منتظر هم هویدا او بوَد هم نیز سِرّ ✏ «مولانا»
در بیت "ماییم و می و مُطْرِب و این کنجِ خراب / جان و دل و جام و جامه پُر دُردِ شراب" بنظر شما شاعر چه نوع زندگی را توصیف میکند؟
در بیت "سعدیا چون دولت و فرماندهی / مینماند، تنگدستی خوشتر است" چرا سعدی تنگدستی را بهتر از فرماندهی میداند؟
هم بتقلیب تو تا ذات الیمین تا سوی ذات الشمال ای رب دین دوستان لطف کنید معنی این بیت رو توضیح بدید سپاس
در بیت "دلِ عالمی بِسوزی چُو عِذار بَرفُروزی / تو از این چه سود داری، که نمیکنی مدارا؟" شاعر از معشوق چه انتظاری دارد؟
کز سفرها ماه کیخسرو شود بی سفرها ماه کی خسرو شود؟ از سفر بیدق شود فرزینِ راد وز سفر یابید یوسف صد مراد ✏ «مولانا»
" روزن کردنست" در این بیت یعنی چی؟ دوزخست آن خانه کان بی روزنست اصل دین ای بنده روزن کردنست
از دو پاره پیه این نور روان موج نورش میزند بر آسمان گوشتپاره که زبان آمد ازو میرود سیلاب حکمت همچو جو سوی سوراخی که نامش گوشهاست تا بباغ جان که میوهش هوشهاست ✏ «مولانا»
عقل من گنجست و من ویرانهام گنج اگر پیدا کنم دیوانهام ✏ «مولانا»
یک گُرُه را خود مُعَرِف جامه است در قبا گویند کو از عامه است یک گُرُه را ظاهر سالوس زهد نور باید تا بود جاسوس زهد نور باید پاک از تقلید و غول تا شناسد مرد را بی فعل و قول در رود در قلب او از راه عقل نقد او بیند نباشد بند نقل ✏ «مولانا»