سلام، لطفاً این شعر را برایم ترجمه بفرمایید.تحتاللفظیش رومی دونم. Mene göre sevgi bir dene Sene göre milyon dene var Zülüme artıq alışmışam Men varam keder yene var Men axı d ...
طرار کیست ؟ چگونه کلاه از سر مه بر می دارند ؟ چگونه به یک عربده ، فلک را به چرخ آرند؟چگونه ساقی اند اما بی انگور؟ در روز گندم درو می کنند و در شب جو می کارند؟کجا میشه پیداشون کرد که به خدمتشون رفت؟بق ...
زمینکن کوهِ خود را گرم کرده سوی ارمن زمین را نرم کرده ✏ «نظامی»
منظور از برج دل ، مه ،و بایست این جا چیست ؟مولانا دارد چه چیزی را ، به چه کسی آموزش می دهد ؟ به برج دل رسیدی بیست این جا چو آن مه را بدیدی بیست این جا بسی این رخت خود را ...
می سرخ از بساط سبزه میخورد چنین تا پشت بنمود این گل زرد چو خورشید از حصار لاجوردی علم زد بر سر دیوار زردی چو سلطان در هزیمت عود میسوخت علم را میدرید و چتر میدوخت عنان یک رکابی زیر میزد دو دستی با فلک شمشیر میزد چو عاجز گشت ازین خاک جگرتاب چو نیلوفر سپر افکند بر آب ✏ «نظامی»
-نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد - بار دگر گر بر سر کوی دوست بگذری ای پیک نسیم صبا - ای باد صبا به کوی آن دلبر کش احوال دلم بگوی اگر باشد خوش
ز منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد من ابلهانه گریزم به آبگینه حصار زمانه مرد مصاف است و من ز ساده دلی کنم به جوشن تدبیرِ وهم، دفع مَضار عُرفی
شیر را بر گردن ار زنجیر بود بر همه زنجیر سازان میر بود
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد - خواجوی کرمانی
صید دل از این وادی، دارد سر آزادی امید که صیادی، بازش به کمین بادا! اغیار همی پویند، تا پیش منت جویند حرفی به گمان گویند، ای کاش یقین بادا! افزود دگر امشب، زخم دل من زان لب زان بیشترک یا رب، آن لب نمکین بادا! دی کآن مه موزون رفت، دلخون شده در خون رفت دین از پی دل چون رفت، جان پیرو دین بادا! ✏ «آذر بیگدلی»