کوزهٔ نو کو به خود بولی کشید آن خبث را آب نتواند برید ✏ «مولانا»
گفت ای عنقای حق جان را مطاف شکر که باز آمدی زان کوه قاف ای سرافیل قیامتگاه عشق ای تو عشق عشق و ای دلخواه عشق اولین خلعت که خواهی دادنم گوش خواهم که نهی بر روزنم ✏ «مولانا»
در بیت "گهم خواند جهان گاهی براند / جهان گاهی چنان گاهی چنین است" شاعر چه چیزی را توصیف میکند؟
زان نهادیم از ممالک مذهبی تا نیاید بر فلکها یا ربی منگر ای مظلوم سوی آسمان کاسمانی شاه داری در زمان ✏ «مولانا»
در بیت "چون شود تیره ز غدر اهل فرش / باز گردد سوی پاکی بخش عرش" "اهل فرش" و "عرش" به چه مفاهیمی اشاره دارند؟
زانک از قرآن بسی گمره شدند زان رسن قومی درون چه شدند مر رسن را نیست جرمی ای عنود چون ترا سودای سربالا نبود ✏ «مولانا»
آنچ گل را گفت حق خندانش کرد با دل من گفت و صد چندانش کرد عاشق آنم که هر آن آن اوست عقل و جان جاندار یک مرجان اوست چون در زرادخانه باز شد غمزههای چشم تیرانداز شد بر دلم زد تیر و سوداییم کرد عاشق شکر و شکرخاییم کرد ✏ «مولانا»
در سمرقندست قند اما لبش از بخارا یافت و آن شد مذهبش بدر میجویم از آنم چون هلال صدر میجویم درین صف نعال تو فسرده درخور این دم نهای با شکر مقرون نهای گرچه نیی ✏ «مولانا»
چون زبانهٔ شمع پیش آفتاب نیست باشد هست باشد در حساب هست باشد ذات او تا تو اگر بر نهی پنبه بسوزد زان شرر نیست باشد روشنی ندهد ترا کرده باشد آفتاب او را فنا ✏ «مولانا»
جزو او بی او برای او بگفت جزو جزوت گفت دارد در نهفت ✏ «مولانا»