در بیت "دلِ عالمی بِسوزی چُو عِذار بَرفُروزی / تو از این چه سود داری، که نمیکنی مدارا؟" شاعر از معشوق چه انتظاری دارد؟
کز سفرها ماه کیخسرو شود بی سفرها ماه کی خسرو شود؟ از سفر بیدق شود فرزینِ راد وز سفر یابید یوسف صد مراد ✏ «مولانا»
" روزن کردنست" در این بیت یعنی چی؟ دوزخست آن خانه کان بی روزنست اصل دین ای بنده روزن کردنست
از دو پاره پیه این نور روان موج نورش میزند بر آسمان گوشتپاره که زبان آمد ازو میرود سیلاب حکمت همچو جو سوی سوراخی که نامش گوشهاست تا بباغ جان که میوهش هوشهاست ✏ «مولانا»
عقل من گنجست و من ویرانهام گنج اگر پیدا کنم دیوانهام ✏ «مولانا»
یک گُرُه را خود مُعَرِف جامه است در قبا گویند کو از عامه است یک گُرُه را ظاهر سالوس زهد نور باید تا بود جاسوس زهد نور باید پاک از تقلید و غول تا شناسد مرد را بی فعل و قول در رود در قلب او از راه عقل نقد او بیند نباشد بند نقل ✏ «مولانا»
خشم خود بشکن تو مشکن تیر را چشم خشمت خون شمارد شیر را ✏ «مولانا»
سلام دوستان من درحال تحقیق کردن در یک موضوعی هستم و خیلی خیلی معنی این ابیات رو لازم دارم خواهشمندم که اگر معنی و مفهوم رو میدونید دریغ نکنید قصیده۹۱ از خاقانی هست بیت۵۵: ملک منطق الطیر طیار داند ز ژاژ مطین که طیان نماید بیت۵۸: قوی چار بینان ارکانش چندان که دور فلک هفت بنیان نماید ممنون میشم توضیح مختصری راجب مفهوم کلی این قصیده بفرمایید
نیست جنسیت ز روی شکل و ذات آب جنس خاک آمد در نبات باد جنس آتش آمد در قوام طبع را جنس آمدست آخر مدام جنس ما چون نیست جنس شاه ما مای ما شد بهر مای او فنا چون فنا شد مای ما او ماند فرد پیش پای اسپ او گردم چو گرد ✏ «مولانا»
نیست جنسیت ز روی شکل و ذات آب جنس خاک آمد در نبات باد جنس آتش آمد در قوام طبع را جنس آمدست آخر مدام جنس ما چون نیست جنس شاه ما مای ما شد بهر مای او فنا چون فنا شد مای ما او ماند فرد پیش پای اسپ او گردم چو گرد ✏ «مولانا»