" طفلان رهند" در این بیت کنایه از چیه ؟ عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست
کشت ماراملخان خورده وماساده دلان دل به اندام پر ازکاه مترسک بستیم
نیک برنج اندرم ازخویشتن گم شده تدبیروخطاکرده ظن
تا که نبض از نام کی گردد جهان او بود مقصود جانش در جهان
منظور از "تو" در این بیت کیه ؟ ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟ تو ببخشای که درگاه تو را ثانی نیست
این شعر از کیه و تفسیرش چیه ؟ سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست
صوفیان در دمی دو عید کنند عنکبوتان مگس قدید کنند
عقل گوید شش جهت حدسست و بیرون راه نیست عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
بیا ساقی آن می که عکسش زجام یعنی چه ؟ بیا نادرسته ؟
با دشمن من یار چو بسیار نشست با یار نشایدم دگر بار نشست