اصطلاح "برو کپه مرگتو بذار" از کجا اومده؟
کنجکاوم بدونم این اصطلاح از کی بین مردم رایج شده و چرا؟ 😁
٢ پاسخ
کپهی مرگ یک اصطلاح عامیانه است که به نفرین میماند. در گویشها و لهجههای مختلفی با اختلاف یک فتحه یا کسره آمده است. در لهجهی همدانی (کسره به ک) کپ یا کپه معنای چفت و نزدیک میدهد. بنابراین کپه مرگ گذاشتن کنایه از خوابی نزدیک به مرگ است؛ خوابی بسیار عمیق.
سایت دانشچی می گوید
كپه مرگ کنایه از چیست؟
۱- کنایه از خوابیدن است اما به صورت توهین آمیز و غیرمحترمانه.
۲- معمولا کسی که خسته و عصبانی می شود و می خواهد بخوابد، مثلا با عصبانیت می گوید: میخوام کپه مرگم رو بذارم. برید بیرون! یا مثلا نیمه شب است و کسی همچنان بیدار است و بقیه را بی خواب و اذیت می کند به او می گویند: برو کپه مرگت رو بذار!
۳- در فرهنگ لغات، برای واژه ” کَپه” معانی مختلفی نوشته اند:
♦ توده و شیء متراکم
♦ شی قبه شکل
♦ یا به حالتی که شخص از نشسته به خوابیده می افتد کپیدن گفته می شود.
خوابیدن یا خواباندن توهینآمیز و همراه با دلخوری و ناراحتی
په . [ ک َ پ َ / پ ِ ] (اَ) خوشه های گندم و جو که در وقت خرمن کوفتن ، کوفته نشده و بار دیگر بکوبند و آن را کَفَه نیز گویند. (یادداشت مؤلف ) :
همه آویخته از دامن بهتان و دروغ
چون کپه از... گاو و چو کلیدان ز مدنگ .| خواب .
- کپه ٔ مرگ را گذاشتن (کلمه ٔ اهریمنی ) ؛ خفتن . خوابیدن .
شخصی را در نظر بگیرید که نشسته است اما از فرط خستگی، سرش سنگینی می کند و به حالت سجده می خوابد! حالتی که شبیه گنبد هم می شود! ممکن است چنین حالتی هم کپه گفته شود که به این اصطلاح نزدیک تر است.
اما ریشه اصلی این اصطلاح ظاهرا مشخص نیست ولی در بین مردم، اصطلاح معروفی است که تقریبا هرکسی که آن را به کار می برد معنایش را می فهمد. به همین دلیل کسی به یک آدم محترم یا مهمانش هیچ وقت نمی گوید برو کپه مرگت را بذار! چون می داند در نهان این واژه معنای مودبانه ای نیست!
مهدی منصوری در فیس کوب !می گوید:می گویند خواب مجرد خواب نیست؛ کپه مرگ است! من هم یک شب کپه مرگم را گذاشته بودم. در عالم خواب شیطان را دیدم که سوار بر پورشه ای آتشین با 305 کیلومتر سرعت در حال عبور بود که تا من را دید ترمز ABS پورشه اش را گرفت و در جا جلوی پایم ایستاد. به او گفتم: «ای شیطون! اینو از کجا خریدی؟ اینا نو ش چنده»؟! شیطان پوزخندی زد و گفت: «بچه ی آدم! اگر تو هم از اینها می خواهی باید به حرف من گوش کنی». گفتم: «من که تو زندگیم زیاد به حرفت گوش کردم ولی هیچوقت پراید هم عایدم نشد چه برسه به پورشه». شیطان گفت: «نه؛ به جان خودم ایندفعه فرق دارد. اگر می خواهی تو هم آنقدر پولدار بشوی که بتوانی یکدانه از اینها بخری که خیلی باحال است و گاز خورش هم ملس می باشد، نباید ازدواج کنی»! گفتم: «دود اگزوز اسپورتش تو حلقم ولی این یک قلمی که گفتی رو دیگه نمیشه ازش گذشت. سوار خر بشی ولی نامزدت هم ترک خر نشسته باشه بهتر ازینه که سوار پورشه بشی ولی صندلی بغل دستیت پر از خالی باشه». شیطان از این گفته ی من سخت برآشفت و تکه ای آتش از زیر بغلش کند و به سمتم پرتاب کرد که اگر جاخالی نداده بودم همچون مرغ داخل سولاردام شده بودم. بعد هم با عصبانیت گفت: «ای خاکی! اگر می بینی از بدو خلقت آدم تا همین الان در تمام قرون و اعصار و دوران، اینقدر تبلیغ ازدواج کردند و دائم در گوشتان خوانده اند که ازدواج چنین است و چنان است و تجرد فلان است و بهمان، فقط به 3دلیل بوده است. اول اینکه در دنیا خیلی به آدم ها خوش نگذرد و آن ها با مقایسه زندگی قبل از ازدواج که بهشت بوده و زندگی بعد از ازدواجشان که جهنم شده، برای حضور در بهشت و جهنم اخروی آمادگی لازم را کسب نمایند و به نوعی مانور آمادگی آخرت برگزار شده باشد.