پرسش خود را بپرسید

معنی رباعی ش1203 مولانا، تا میرود آن نگار ما میرانیم / پیمانه چو پر شود فرو گردانیم، چون بگذرد این سر که درین آب و گلست / در صبح وصال دولتش خندانیم

تاریخ
١١ ماه پیش
بازدید
١٨٧

معنا و مفهوم رباعی شماره 1203 مولانا:

 تا میرود آن نگار ما میرانیم /  پیمانه چو پر شود فرو گردانیم

 چون بگذرد این سر که درین آب و گلست /  در صبح وصال دولتش خندانیم

١ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

بنده برداشت خودم رو مصرع به مصرع براتون می نویسم.

تا می‌رود آن نگارِ ما می‌رانیم

۱) در مدت زمانی که نگار من داره رد می‌شه نگاهش میکنم ( راندن مجاز برای چشم راندن)

۲) تا زمانی که نگار من حضور داره (تا وقتِ رفتن)، از حضورش مَستم و انگار که پیمانه می‌زنم.

۳) "تا میرود" به معنیِ بلافاصله بعد از رفتنش هم معنی میده. پیمانه زدن برای فراموشیِ غمِ دوری.

 پیمانه چو پر شود فرو گردانیم

۱) پیمانه در پسِ پیمانه میزنم.  یکی پس از دیگری.

۲) حتی اگه آخرای عمر باشه (پیمانه‌ی عمر پر شده باشه)، با دیدنِ نگار دوباره شور و شوق جوانی پیدا میکنم.  (مثلِ برگرداندن پیمانه‌ی ساعتِ شنی)

۳) وقتی که پیمانه پر شد بلافاصله سر می‌کشیم. (کان لم یکن)

 چون بگذرد این سر که درین آب و گلست

۱) وقتی که این  سرورِ (سر) زمینی ( آب و گل مجاز از زمینی بودن) عبور می‌کنه (در این آب و گلست اگه با حالتِ تحسین خونده بشه به معنیِ به این خوش گِلی هم معنی میده)

۲) چگونه این  خیال (سر مجاز از خیال)  که در وجود من (آب و گل من)  است  از سر من بیرون بره ؟

۳)  وقتی که پیمانه‌ی عمرِ این تنِ خاکی پر شه و به سر بیاد.

۴)  اگه نگار ما این طرف (این سر)  عبور کرده پس در این حوالی است ("که" به معنی پس و بنابراین)

۵) چگونه نگار غیرِزمینیِ من از این سمت (این سر)  که درگیرِ زمین و کاستی‌های زمینی است عبور کند؟

۶) وقتی که وقت معین و نامعلوم مرگِ (سِر) این تنِ خاکی فرا برسد

۷) چگونه این دل (سِر) می‌تونه از این نگار دست بکشه؟ (بگذرد)

 در صبح وصال دولتش خندانیم

به وقت ِ وصال با نگار  خوشحال و خندانم. (وصال تشبیه به صبح شده حالا یا از جهت از شب بیرون آمدن، یا از جهت شروعِ روزِ تازه )

٥,٤٥٣
طلایی
٤
نقره‌ای
٧٥
برنزی
١٩
تاریخ
١١ ماه پیش

پاسخ شما