پرسشها با دستهبندی (زبان فارسی => زبان فارسی => شعر)
صید دل از این وادی، دارد سر آزادی امید که صیادی، بازش به کمین بادا! اغیار همی پویند، تا پیش منت جویند حرفی به گمان گویند، ای کاش یقین بادا! افزود دگر امشب، زخم دل من زان لب زان بیشترک یا رب، آن لب نمکین بادا! دی کآن مه موزون رفت، دلخون شده در خون رفت دین از پی دل چون رفت، جان پیرو دین بادا! ✏ «آذر بیگدلی»
دربیت زیر چه آرایه هایی دیده می شود ؟ جهان سست است وبی بنیاد ازاین فرهاد کش فریاد که کرد افسون ونیرنگش ملول ازجان شیرینم
"کهنه داسی است" در این بیت یعنی چی؟ تشنهی خون زمین است فلک، واین مه نو کهنه داسی است که بس کشته درود ای ساقی
تنها نشسته ای ؟ تو که آمدی تنها شدم
منظور شاعراز "چرخ کبود" و " شبیخون بلا" در این ابیات چیه ؟ برسان باده که غم روی نمود ای ساقی این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی حالیا عکس دل ما است در آیینهی جام تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
منظور شاملو از رنگ آبی در این شعر چی بوده ؟ آی عشق رنگ آبی ات پیداست
معنی این شعر و نظر خودتونو بگید پرنده مردنی است پرواز را به خاطر بسپار
ما کافرکفریم و خداکافرماست مابنده ی اونیستیم ،اوبنده ی ماست .
آیا مرگ و درنگ در ترانه هم قافیه هستن؟
میترسم نفسم دور از نفست در سینه بپوسد دور از منظره ی خندیدن تو، آیینه بپوسد