پرسشها با دستهبندی (زبان فارسی => زبان فارسی => شعر)
« حالی از آن خطه قلم برگرفت. رسم بد و راه ستم برگرفت » الف) به حساب رسیدگی کرد ن. ب) عفو کردن و بخشیدن ج) افزودن ظلم و ستم د) مالیات گرفتن
الف)بزن که قوت بازوی سلطنت داری. که دست همت مردانت یاری. ب) بی مگس هرگز نماند عنکبوت. روز را روزی رسان پر میدهد. ج) روزی نگر که طوطی جانت سوی لبت. بر بوی پسته آمد و بر شکر اوفتاد. د) قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ. یا رب چه گدا همت و بیگانه نهادیم.
ابروی حبش به چین درآمد کهآیینهٔ چین ز چین برآمد ✏ «نظامی»
« که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد. خطا بود که نبینند روی زیبا را » الف) پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور. خوش عطا بخش و خطا پوش خدایی دارد ب) ای که گفتی نه صواب است نظر بر روی خوبان. از صواب اهل نظر باز شناسد خطا را ج) ما چو نشانه ی پای به گل در بمانده ایم. خصم ان حریف نیست که تیرش به خطا رود د) خطای بنده نگیری که مهتر ان ملکوت. شنیده اند نصیحت از کهرتان خدم.
« فیض روح القدس ار بار مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد » الف) تلاش عاشق ب) شفاعت جبرئیل ج) تعالی روح د) عنایت معشوق
ترجمه و مفهوم این شعر مولانا چیست در عشق گشتم فاشتر .و ز همگان قلا شتر وز دلبران خوش باشتر مستان سلامت میکنند
آن شیفتهٔ مه حصاری چون تار قصب شد از نزاری ✏ «نظامی»
الف) نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع .کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد ب) در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش . ما هیچ نگفتیم و حکایت به در افتاد ج) با هر که خبر گفتم از اوصاف جمالش . مشتاق چنان شد که چو من بی خبر افتاد د) صاحب نظران این نفس گرم چو آتش . دانند که در خرمن من بیشتر افتاد
معنی این بیت از خاقانی چیست ؟ در سیزده ساعت شب صد نافله کردستی با چهارده مه فرضی بگذار به صبح اندر
که عاشق وقت باشد که از عشق چنان غصه و درد بیند مه وصال باشد نه غم هجران خورد . همه خود را به عشق داده باشد. الف) در شهر دلم بدان گراید صنما . کو قصه عشق سراید صنما ب) کارم اندر عشق مشکل می شود . خان و مانم در سر دل می شود ج) چو از تو به جز عشق نجویم به جهان . هجران و وصال تو مرا شد یکسان د) مسکین دل من ضعیف و عشق تو قوی ست . بیچاره ضعیف کش قوی باید زیست