گمان مبر که به پایان رسید کار مغان هزار بادهی ناخورده در رگ تاک است
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
نفست اژدرهاست او کی مرده است/ از غم بی آلتی افسرده است
دروغ از بر ما نباشد ز رای که از رای باشد بزرگی به جای
مکن دوستی با دروغ آزمای همان نیز با مرد ناپاکرای
مفهوم عرفانی "عاشقان را فی صلاه دائمون" چیه ؟
منظور شاعر از " ساز کرد" در بیت زیر چیه ؟ همچنین لب در ندانم باز کرد میندانم میندانم ساز کرد
"خواجه ی سیم پاش" در ادبیات و شعر فارسی به چه معناست ؟
معنی "ازل تا به ابد" در شعر: از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
معنی "خرق " در بیت زیر چیه ؟ آنک بیرون از طبایع جان اوست منصب خرق سببها آن اوست