آن ز عشق جان دوید و این ز بیم عشق کو و بیم کو فرقی عظیم سیر عارف هر دمی تا تخت شاه سیر زاهد هر مهی یک روزه راه وصف حق کو وصف مشتی خاک کو وصف حادث کو وصف پاک کو از قش خود وز دش خود باز ره که سوی شه یافت آن شهباز ره این قش و دش هست جبر و اختیار از ورای این دو آمد جذب یار ✏ «مولوی»
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست گفت جان هر دو در دست شماست جان من سهلست جان جانم اوست دردمند و خستهام درمانم اوست هر که درمان کرد مر جان مرا برد گنج و در و مرجان مرا
"بنده ی پیرِ مغانم" کنایه از چیه ؟ بنده ی پیرِ مغانم که ز جهلم بِرَهانْد پیرِ ما هر چه کُنَد عینِ عنایت باشد
شعر نو زیر: " من از خودم یه سرزمین ساختم ولی تو فکر او ور مرزی" کنایه از چیه ؟
هر کاو نَکُنَد فهمی زین کِلکِ خیالانگیز/ نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد "کِلکِ خیالانگیز" در بیت بالا به چه معناست ؟
" نیستشان از جُستجو یک لحظه ایست" در این بیت یعنی چی؟ نیستشان از جُستجو یک لحظه ایست / از پیِ هم شان یکی دَم ایست نیست
منظور از " مُستَسقی طلب" در بیت چیه ؟ عشقِ مُستَسقی ست ، مُستَسقی طلب / در پیِ هم این و ، آن چون روز و شب
منظور از "شب بَرو عاشق تر است" چیه ؟ روز ، بر شب عاشق است و مُضطَر است / چون ببینی ، شب بَرو عاشق تر است
منظور از " شاهِ هُش" چیه ؟ با چنان رحمت که دارد شاهِ هُش / بی ضرورت ، چون بگوید : نَفس کُش ؟
لطفا این بیت را معنی کنید: نه از لات و عزی برآورد گرد، که توریة و انجیل منسوخ کرد. ممنونم.