منظور از " خُمارِ ماهیان" چیه ؟ آب این دریا که هایل بُقعه ای ست / با خُمارِ ماهیان خود ، جُرعه ای ست
قطرهٔ دانش كه بخشيدی ز پيش متصل گردان به درياهای خويش
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان هزار بادهی ناخورده در رگ تاک است
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
نفست اژدرهاست او کی مرده است/ از غم بی آلتی افسرده است
دروغ از بر ما نباشد ز رای که از رای باشد بزرگی به جای
مکن دوستی با دروغ آزمای همان نیز با مرد ناپاکرای
مفهوم عرفانی "عاشقان را فی صلاه دائمون" چیه ؟
منظور شاعر از " ساز کرد" در بیت زیر چیه ؟ همچنین لب در ندانم باز کرد میندانم میندانم ساز کرد
"خواجه ی سیم پاش" در ادبیات و شعر فارسی به چه معناست ؟